چهارشنبه 23 مهر 1404 شمسی /10/15/2025 6:28:43 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 ۴ ظرفیت مهم برای دور زدن تحریم‌ها
✍️ هادی حق‌شناس
بلافاصله پس از فعال‌سازی اسنپ‌بک از ۶ مهر ماه، این پرسش نیز در فضای عمومی کشورمان شکل گرفت که برای مقابله با این شرایط تازه چه باید کرد؟ البته این برای نخستین‌بار نیست که ایران با یک چنین تجربه‌ای از تحریم‌های فراگیر از سوی غربی‌ها مواجه می‌شود. در واقع تحریم‌های ناشی از اسنپ‌بک قبلا تجربه شده و این تحریم‌های جدید کاملا شبیه سلسله تحریم‌هایی است که ایران از سال ۹۱ به بعد آنها را تجربه کرده بود. اما این تحریم‌ها، در عین حال تفاوت‌هایی هم با تحریم‌های دهه ۹۰ خورشیدی دارد. در این یادداشت به تجربه‌ها، تفاوت‌ها و ظرفیت‌ها اشاره می‌شود:
۱) آمارهای رسمی گویای این واقعیت روشن است که در سال ۹۱ اقتصاد ایران به دلیل اینکه سال‌ها نفت را با قیمت‌های بالا می‌فروخت و در دولت اصلاحات زیرساخت‌های ارتباطی و اقتصادی مناسبی تدارک دیده شده بود، ذخایر ارزی قابل توجهی داشت. این ذخایر ارزی و ارتباطی باعث شدند توان کلی ایران برای مقاومت با تحریم‌های سازمان ملل افزایش یابد. در آن مقطع این موضوع و این ظرفیت، یک مزیت جدی بود، اما تحریم‌های دهه ۹۰ در شرایطی بر ایران تحریم شدند که مدیران کشور در آن مقطع، هنوز درک روشنی از مکانیسم تحریم‌ها نداشته و راهکارهای دور زدن تحریم‌ها را نیاموخته بودند! به عبارت روشن‌تر، این برای نخستین‌بار بود که با این روند تحریمی مواجه می‌شدند، بنابراین در مقطع فعلی ایران آگاهی محیطی و پیرامونی بیشتری نسبت به تحریم‌ها دارد و راهکارهای مقابله با تحریم‌ها را نیز تمرین کرده است.

۲) یکی دیگر از تفاوت‌های تحریم‌های امروز به نسبت تحریم‌های قبلی این است که در آن مقطع کشوری مانند روسیه تحریم نبود. اما امروز روس‌ها در حال تجربه یکی از شدیدترین گونه‌های تحریمی هستند. امروز ایران در شرایطی است که هم تجربه دور زدن تحریم‌ها را دارد و هم اینکه کشوری در حد و اندازه ایران (روسیه) در تحریم است. ممکن است برخی این پرسش را طرح کنند که این وضعیت چه مزیتی برای ایران دارد؟ ایران و روسیه می‌توانند با هم ارتباطات نزدیک‌تری برقرار کرده و برای کم‌اثر کردن تحریم‌ها، مبادله تجاری مشترک داشته باشند و نیازهای یکدیگر را تامین کنند. باید توجه داشت بخش قابل‌توجهی از نیازهای تجاری کشور، صرفا کالاهایی با فناوری بالا و ‌های‌تک نیستند، بلکه سخت‌افزارهایی است که می‌تواند از کشورهای همسایه تامین شود. بنابراین ظرفیت روسیه برای ایران در تامین این نیازها دارای اهمیت است.

۳) طی سال‌های گذشته با اختیاراتی که دولت‌ها به استان‌های مرزی اعطا کرده‌اند، توان مبادله کالا با کشورهای همسایه توسط استان‌های هم‌مرز افزایش چشمگیری یافته است. اگر دولت بتواند اختیارات تجاری، (صادرات، واردات، ترانزیت کالا و...) را به استان‌های هم‌مرز با کشورهای همسایه که ۱۵ کشور را شامل می‌شود، اعطا کند، این رویه ارتباطی می‌تواند آثار تحریم‌ها را تا حد بالایی کم کند. به عنوان مثال، در شرایط طبیعی دولت با افراد و گروه‌هایی که به صورت غیررسمی از مرزها کالا وارد می‌کردند یا کالاهای موردنیاز را از طریق بنادر خلیج‌فارس وارد می‌کردند، برخورد می‌کرد. از آنجا که شرایط کشور عادی نیست دولت می‌تواند همه این ظرفیت‌ها را به کار گرفته و از آنها در راستای رفع نیازهای تجاری‌اش استفاده کند.
۴) ظرفیت قابل توجه دیگری که وجود دارد و باید از آن استفاده کرد استفاده از ظرفیت‌های مردمی است. در جنگ ۱۲ روزه از همه ظرفیت‌های ایرانیان برای افزایش سرمایه اجتماعی استفاده شد. یک اتحاد و انسجام حول محور ایران با وجود سلایق مختلف ایجاد شد. در دوره جدید تحریم‌ها، دولت باید بهره گرفته و از سرمایه ایرانیان خارج از کشور برای ممک به داخل استفاده کند. طی ۱۲ روز جنگ ثابت شد ایران نقطه مشترک همه ایرانیان در جهان است. در جمع‌بندی می‌توان گفت که اختیارات به استان‌های مرزی از یک سمت افزایش یابد. از تجربیات دور زدن تحریم‌ها بهره‌برداری شود. از سرمایه‌های ایرانیان خارج از کشور بهره‌برداری شده و برای کمک به کشور استفاده شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 خصوصی‌سازی در آموزش پزشکی
✍️ امیرحسین تکیان
چندی است شورای عالی انقلاب فرهنگی در مسیر تصویب و اجرای مصوبه‌ای قرار گرفته است که بر اساس آن دانشگاه‌های غیرانتفاعی مجاز به پذیرش دانشجوی پزشکی و پرستاری خواهند بود.

در سال‌های اخیر، سیاست افزایش ظرفیت پذیرش دانشجویان پزشکی، با هدف ظاهری «افزایش حضور پزشکان در مناطق محروم» اجرا شده است. این اقدام، بدون توجه کافی به نیازهای واقعی و اصول آمایش سرزمینی، در شرایطی انجام شد که چالش‌های کلان ساختاری بسیاری از فارغ‌التحصیلان را از طبابت منصرف کرده است. نتیجه این سیاست، افت محسوس کیفیت آموزش پزشکی و آسیب جدی به نظام تربیت پزشک در کشور بوده است. این افزایش ظرفیت، با وجود مخالفت صریح نهادهای اصلی ذی‌ربط از جمله وزارت بهداشت، فرهنگستان علوم پزشکی، نظام پزشکی، روسای دانشگاه‌ها و صاحب‌نظران دلسوز، همچنان ادامه دارد. در این میان، خصوصی‌سازی آموزش پزشکی به‌عنوان راهکاری برای افزایش ظرفیت و جبران کمبود نیروی انسانی مطرح شده است؛ رویکردی که می‌تواند خسارت‌های بیشتری بر کیفیت آموزش و نظام سلامت کشور وارد کند.

اما از دیدگاه شهروند مطلعی که سال‌ها با نظام سلامت ایران زیسته و با ستیهندگی به پژوهش پرداخته، این مصوبه نه یک فرصت، بلکه آغاز مسیری نافرجام است که می‌تواند بنیان کیفیت خدمات سلامت در کشور را به لرزه اندازد. سوگ این نوع تصمیم‌های شتابزده و بی‌بنیان آن‌گاه جان‌سوزتر می‌نماید که در پوشش عدالت و با نمای رسیدگی به محرومان عرضه می‌شود. آنچه اما در این میان قربانی می‌شود، دسترسی شهروندان نابرخوردار و سوق دادن ایشان به فقر و کاهش دسترسی به خدمات، بر اثر هزینه‌های خانمان سوز سلامت است که شوربختانه در بسیاری اقدامات پیشین که با لعاب کاهش نابرابری و بهبود عدالت انجام شده‌اند هم شاهد آن بوده‌ایم، در واقع به سخن مولانا: از قضا سرکنگبین صفرا فزود/ روغن بادام خشکی می‌نمود

به تجربه دریافته‌ام که سلامت، نه فقط درمان بیماری، بلکه نیک‌بودی کامل جسمی، روانی و اجتماعی شهروندان است که بر بستر تربیت منابع انسانی شایسته، اخلاق‌مدار و دانش‌محور بنیان می‌گیرد. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاه‌های علوم پزشکی، بر اساس قوانین بالادستی، از جمله سیاست‌های کلی سلامت، ستون فقرات حفظ این استاندارد در ایران هستند. انتقال ماموریت‌های حساس و پیچیده آموزش پزشکی به دانشگاه‌های غیرانتفاعی که عمدتا تجربه محدود، زیرساخت ناکافی و اتصال ضعیف به شبکه علمی-بهداشتی و درمانی کشور دارند، بدون نقشه راه شفاف و پایش شاخص‌های کیفی، نمونه‌ای بارز از سیاستگذاری ویترینی است؛ تصمیمی که در ظاهر ظرفیت را افزایش می‌دهد، اما در باطن کیفیت را تهدید می‌کند و پیکر نحیف دسترسی به خدمات با کیفیت سلامت، که سال‌هاست اهمیت آن به اندازه دسترسی مورد تاکید قراردارد، بی‌جان می‌سازد.
آموزش پزشکی، حوزه‌ای معمولی و دم دستی نیست؛ در واقع در طول تاریخ همیشه مثل هیچ آموزش دیگری نبوده و تمایز آن از سایر رشته‌ها هماره آشکارتر شده است. اصولا دلیل آن که پزشکان در بسیاری جوامع، شامل ایران عزیز ما، در صف نخست اعتماد عمومی قرار دارند هم شاید آن است که چون سلامت، رکن بنیادین تحقق عدالت اجتماعی است، آموزش پزشکی نیز خط مقدم امنیت اجتماعی است که تحقق آن فقط به فضای کلاس و امکانات ابتدایی نیست. پرورش پزشک و پرستار، همان‌قدر که به انتقال دانش علمی نیاز دارد، به تربیت مهارت بالینی، اخلاق حرفه‌ای و توان تصمیم‌گیری در شرایط بحرانی وابسته است. این فرآیند پیچیده، نیازمند مراکز سلامت و مراکز بیمارستانی آموزشی فعال، هیات علمی با تجربه و اخلاق‌مدار عملی، نظام یکپارچه ارتباط با بیماران و محیطی منضبط از نظر استانداردهای آموزشی و اخلاقی است. واگذاری چنین ماموریتی به دانشگاه‌های غیرانتفاعی که بسیاری، اگر نگوییم تمام آنها، فاقد زیرساخت‌های بیان‌شده هستند، به مثابه بنا نهادن خانه بر شن‌های روان است که بدیهی است زیربنا را از همان ابتدا سست می‌کند و چه بسا ویرانی اجتماعی می‌آفریند.

بحران آشکار در ایران، ماندگاری و اشتغال پزشکان، تکریم اجتماعی، معیشت سخت و فاصله آمایش معنادار نقاط برخوردار از نابرخوردار است که گاه حتی به ترجیح عدم اشتغال به پزشکی یا خروج از منطقه حتی توسط پزشکان و سایر منابع انسانی بومی انجامیده است. بحران اندکی پنهان امروز نظام آموزش پزشکی اما، شکاف میان کیفیت برنامه درسی و نیاز واقعی جامعه در حوزه سلامت است که در صورت واگذاری آموزش به بخش خصوصی، نه تنها پر نخواهد شد، بلکه بیم آن می‌رود به بحران آشکارتری نیز بینجامد. خطر خیل دانش آموختگان با مدارک رسمی اما فاقد مهارت کافی برای تشخیص و مدیریت شرایط بالینی حساس، که نه تنها جان بیماران را می‌آزارد و در معرض خطر قرار می‌دهد، بلکه اعتماد عمومی به نظام سلامت را نیز به شدت متزلزل می‌سازد، در صورت انجام این تصمیم، بسیار جدی است. تجربه کشورهایی که مسیر مشابه را پیموده‌اند، نشان می‌دهد که بازسازی اعتماد از دست‌رفته در این حوزه، دهه‌ها زمان و سرمایه کلان نیاز دارد.

چالش‌های ساختاری و پیامدهای چندلایه
۱. زیرساخت‌های آموزشی ناقص: بیمارستان‌های آموزشی وابسته به دانشگاه‌های علوم پزشکی، ستون فقرات آموزش تخصصی هستند و چنین ظرفیتی در بسیاری از دانشگاه‌های غیرانتفاعی وجود ندارد. این کمبود باعث می‌شود دانشجو تجربه بالینی کافی و مواجهه واقعی با بیماران نداشته باشد. ممکن است گفته شود با قرارداد با بیمارستان‌های غیردولتی، این دغدغه قابل برطرف شدن است، اما کدام مطلعی است که نداند بیمارستان آموزشی، فضای تشخیصی-درمانی صرف نیست، یک زیست بوم متمایز است که حصول آن پیچیده، ظریف و نیازمند دانش و تلاش مجدانه است که قطعا در دانشگاه‌های غیر انتفاعی ایران موجود نیست.

۲. تعارض منافع و سودمحوری: دانشگاه غیرانتفاعی در ذات خود وابسته به درآمد شهریه است. افزودن حوزه‌های پزشکی و پرستاری به این الگوی تجاری، مستعد غلبه انگیزه مالی بر استانداردهای علمی است که به ضرر شهروندان است و یقینا نابرابری آشکار فعلی نظام پذیرش دانشجو را که تقریبا تمام پذیرفته‌شدگان پزشکی از مدارس غیردولتی هستند، افزون‌تر می‌سازد.

۳. تضعیف منابع انسانی نظام سلامت: پزشکان و پرستاران حلقه اصلی امنیت اجتماعی کشورند. افت کیفیت آموزشی، همانند انتشار بی‌رویه ویروس، در تمام لایه‌های خدمات سلامت جریان پیدا می‌کند و می‌تواند حتی عملکرد بهترین متخصصان را نیز تحت‌تاثیر قرار ‌دهد.

۴. بی‌اعتمادی عمومی و بحران مهاجرت نیروهای متخصص: با کاهش کیفیت آموزش، نه‌تنها بیماران، بلکه پزشکان باتجربه نیز انگیزه خود را برای ماندگاری در کشور از دست می‌دهند.

تصمیم امروز می‌تواند نسل فردا را با تضعیف شدید توان خودمراقبتی و وابستگی به خدمات درمانی پرهزینه و کم‌کیفیت مواجه کند. در شرایطی که کشور با چالش‌هایی مانند مهاجرت پزشکان، نابرابری در دسترسی به خدمات و فشار تعرفه‌ای روبه‌روست، برداشتن این گام بدون برنامه دقیق، امکان‌سنجی و در نظر گرفتن تمام جوانب، به مثابه افزودن وزن سنگین بر پل ترک‌خورده است که چه بسا به فروریختن آن می‌انجامد.

چه باید کرد؟ افزایش بهره‌وری به جای گسترش بی‌رویه ظرفیت
به جای گسترش نامتوازن ظرفیت پذیرش، توصیه درست ، تمرکز بر بهینه‌سازی ساختار فعلی است؛ یعنی:

- ارتقای کیفیت آموزش در دانشگاه‌های علوم پزشکی موجود از طریق بهبود زیرساخت، ترمیم دریافتی و پرداخت به موقع اعضای هیات علمی و پزشکان و پرستاران، ترمیم منطقی تعرفه‌ها، کمینه‌سازی مطلوب فاصله بخش خصوصی و عمومی، استقرار معنادار نظام پزشک خانواده و ارجاع… ؛

- ایجاد انگیزه و بازسازی سرمایه اجتماعی در میان اعضای هیات علمی (بالینی و غیر بالینی)، پرستاران و سایر منابع انسانی سلامت؛

- توسعه رشته‌های تخصصی در مناطق محروم و اتصال آنها به شبکه ملی سلامت؛

- ایجاد سازوکار شفاف شایسته‌سالاری در مدیریت دانشگاهی و جذب هیات علمی.

سخن پایانی؛ سلامت مردم عرصه آزمون و خطا نیست!
از سیاستگذاران بالادستی که به بهانه دستگیری و کمک به شهروندان، گاه دیده بر شواهد متقن و تجربه‌های زیسته بشری می‌بندند، درخواست می‌کنم دست از اقدامات شتاب‌زده، احساسی و فاقد پشتوانه علمی بردارند و اجازه ندهند پیکر نحیف نظام سلامت کشور که به‌رغم اقتدار و تاب آوری تحسین‌برانگیز خود که اتفاقا بیشتر بر منابع انسانی توانا، میهن پرست، با غیرت و نوع دوست خود متکی است، تا تدبیر مالی و نوآوری در خور تصمیم‌سازان، با خصوصی‌سازی آموزش که تلاش می‌شود در ظاهر به‌عنوان یک تصمیم مدیریتی ساده معرفی شود، به بحرانی بینجامد که بازگشت از آن، نیازمند سال‌ها تلاش و شاید صرف منابع عظیمی از سرمایه ملی خواهد بود.

سلامت شهروندان، بنیان توسعه پایدار و امنیت سرزمینی است و هر سیاستی که آن را بر پایه ملاحظات کوتاه‌مدت و فشار گروهی شکل دهد، سرانجامی جز تضعیف این رکن رکین ندارد. از شورای عالی انقلاب فرهنگی، به‌عنوان نهاد مرجع سیاستگذاری علمی و فرهنگی کشور، دعوت می‌کنم پیامدهای آشکار تصمیم شتاب‌زده و فاقد شواهد علمی افزایش بی‌رویه و بدون زیرساخت دانشجویان پزشکی را مدنظر قرار دهد و به مسوولیت تاریخی خود در حفاظت از کیفیت آموزش علوم پزشکی و امنیت سلامت شهروندان بیندیشد و این تصمیم را با اتکا به شواهد علمی و مشارکت همه ذی‌نقشان بازنگری کند.

توسعه پایدار نظام سلامت و نیل به سلامت همه‌جانبه و عدالت مدار همه ایرانیان، تنها از مسیر حکمرانی خوب، شفافیت، استفاده از شواهد علمی متقن در سیاستگذاری، پاسخ‌گویی اجتماعی، مسوولیت پذیری، مشارکت معنادار شهروندان و تمام ذی‌نقشان در تصمیم‌سازی و از همه مهم تر سازوکار بومی شده مدیریت تعارض منافع می‌گذرد. از رئیس‌جمهور ارجمند به‌عنوان پاسدار قانون اساسی، و همچنین رئیس شورا، درخواست می‌کنم به استقرار حکمرانی خوب در نظام تصمیم‌گیری کلان کشور اهتمام ویژه ورزند که نه تنها کلید رستگاری سیاست‌ورزی است، بلکه نگاهبان دستاوردهای پرافتخار ملی، از جمله نظام سلامت مقتدر ایران نیز هست.


🔻روزنامه کیهان
📍 جهان در آستانه آن پیچ تاریخی!
✍️ جعفر بلوری
دنیا شاهد تحولات شگرفی است. تحولاتی که بعد از جنگ جهانی دوم، کمتر شاهد آن بوده‌ایم. این تحولات در صورت ادامه می‌توانند، تمام دستاوردهای پس از این جنگ را که، با هدف جلوگیری از تکرار چنین جنگ‌هایی ایجاد شده‌اند، یک‌جا «هوا» کند. در آمریکا کسانی به قدرت رسیده‌اند که، از کمترین عقل سیاسی بهره‌مند نیستند و صهیونیست‌ها نیز، چنین دولتمردانی را «بهترین فرصت» برای پیشبرد توهمات «نیل تا فرات» خود می‌بینند، لذا از تجاوز به هیچ کشوری در منطقه، دریغ نمی‌کنند.
آن طرف بین روسیه و اروپا تنش‌ها روز به روز در حال افزایش است. پوتین خود را پیروز بلامنازع جنگ اوکراین می‌بیند و برخی تحرکاتش نشان می‌دهد، از تکرار تجربه اوکراین در دیگر کشورهای اروپایی، بدش نمی‌آید-یا لااقل دوست دارد این طور به نظر برسد- پرواز دادن پهپادها و جنگنده‌ها به آسمان برخی کشورهای اروپایی و برانگیختن خشم و ترس اروپایی‌ها از این تحرکات، از جمله دلایلی است که اروپایی‌ها معتقدند، روسیه زنگ خطر برایشان به صدا درآورده است. تحولات مربوط به ونزوئلا و آمریکا، چین و تایوان و همین‌طور رژیم صهیونیستی و ایران و لبنان و یمن را هم به این شرایط اضافه کنید. آیا دنیا به سمت یک «حس ناامنی» و شاید حتی یک جنگ جهانی پیش می‌رود؟ اگر نه، چرا کشورها به سمت خرید و ذخیر طلا و نقره و به‌طور کلی «دارایی‌های امن» رفته‌اند؟! مگر نه این که در شرایط «حس ناامنی» گرایش به «دارایی‌های امن» افزایش می‌یابد؟ چرا سرمایه‌گذاری در حوزه نظامی به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافته است؟ در این‌باره گفتنی‌هایی هست:
۱-«دانیل کانمن»، وقتی در کتاب «تفکر سریع و کند»، به مبحث «پیش‌بینی» می‌پردازد، به روانشناسی با نام «فیلیپ تتلاک» اشاره می‌کند که به مدت ۲۰ سال روی مسئله «پیش‌بینی تخصصی» مطالعه کرده و سرانجام نتایج پژوهش علمی خود را در سال ۲۰۰۵ در کتابی تحت عنوان «قضاوت سیاسی تخصصی چقدر خوب است؟ چگونه می‌توانیم بدانیم؟» به چاپ رسانده است. نتیجه این پژوهش به‌طور اجمال این است که، وقتی با موجودی به نام انسان سر و کار داریم، پیش‌بینی تقریباً محال است. به عبارتی شاید بتوان امور کوتاه‌مدت را پیش‌بینی کرد ولی امور بلندمدت به سختی و بعضاً غیرقابل پیش‌بینی‌اند. این موضوع را همین ابتدای بحث گفتیم تا نتیجه بگیریم، پیش‌بینی فرجام تحولاتی که بالا به گوشه‌ای از آنها اشاره شد، کار ساده‌ای نیست و هر لحظه ممکن است، اتفاقی رخ دهد که به مثابه یک جرقه عمل کرده و کنترل همه چیز را از دست عُقلا خارج کند. با این پیش فرض با روسیه و ناتو شروع می‌کنیم.
۲- ولادیمیر پوتین تا اینجای کار توانسته است در جنگ اوکراین تا حد زیادی به اهدافش برسد. بخش زیادی از خاک این کشور را تصرف کرده و روزی نیست که در آن پیشروی نکند. تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی غرب را نیز تا حد قابل قبولی مهار کرده و با نزدیکی بیشتر به سایر قدرت‌ها مثل چین، برای غرب خط و نشان می‌کشد. نوع مواجهه او در ملاقات آخرش با ترامپ، رد کردن تمام پیشنهاد‌های او، ادامه حملات سنگینش به اوکراین و خط و نشان‌هایی که هر از چند گاهی علیه کشورهای لهستان، استونی، دانمارک و رومانی با ارسال پهپاد و جنگنده می‌کشد، نشانه‌هایی از اعتماد به نفس بالای روسیه در مواجهه با غرب هستند که به نظر می‌رسد، نتیجه همان رضایت و حس پیروزی است. دیروز به نقل از «مارک روته»، دبیرکل ناتو اعلام شد «خطر روسیه کل اروپا را تهدید می‌کند.» و کشورهای عضو باید خود را آماده رویارویی نظامی با این کشور کنند. بنابراین هیچ بعید نیست فردا روزی خبر حمله روسیه به یکی دیگر از کشورهای اروپایی را بشنویم که در این صورت، معلوم نیست بتوان از وقوع یک جنگ جهانی دیگر جلوگیری کرد...
۳- تجاوز آمریکا به ونزوئلا نیز با توجه به خودشیفتگانی که در آمریکا روی کار آمده‌اند، اصلاً بعید نیست. ونزوئلا قدرت نظامی بالایی ندارد ولی تا دلتان بخواهد نفت و ثروت طبیعی دارد و همین امر دلیل اصلی طمع آمریکایی به این کشور است. آمریکا پیش از این نیز به دنبال ترور مادورو و به قدرت رساندن یک مهره در این کشور برای تصاحب نفت آن بود ولی موفق نشده است و این بار همان هدف را با بهانه‌ای دیگر یعنی مبارزه با کارتل‌های مواد مخدر دنبال می‌کند. حمله به کشور نفت‌خیزی مثل ونزوئلا شاید منطقه را به آتش نکشد ولی اگر آن را کنار تحولات دیگر دنیا ببینیم، تأثیرات آن را نادیده نخواهیم گرفت. حداقل نتیجه حمله به یک کشور نفت‌خیز عضو اوپک، به‌هم ریختگی بازار نفت و به خطر افتادن امنیت آن خواهد بود که به نفع غرب نیست. در «جدی» بودن این مسئله همین بس که، وزیر دفاع ونزوئلا گفته است جنگنده‌های آمریکایی به سواحل ونزوئلا نزدیک شده‌اند و آمریکا قصد تجاوز به خاک این کشور را دارد. نشریه آمریکایی «واشنگتن اگزماینر» هم از «آرایش نظامی آمریکا برای تصرف فرودگاه‌ها و بنادر کلیدی ونزوئلا» خبر داده است. رئیس‌جمهور ونزوئلا نیز با اعلام بسیج عمومی و برگزاری رزمایش‌های متعدد، خود را آماده رویارویی نظامی با آمریکا می‌کند. روزها و هفته‌های پیش رو
مهم، تاثیرگذار و سرنوشت‌ساز خواهد بود.
۴- اما رویارویی احتمالی جبهه ایران و جبهه آمریکا و رژیم صهیونیستی، یکی دیگر از آن احتمالاتی است که می‌تواند، پیامدهای ویژه‌‎ای نه فقط برای منطقه که برای جهان داشته باشد. به ویژه اینکه ایران اهرم‌های فشار متعددی دارد که همه از آن آگاهیم! رژیم صهیونیستی به تنهائی حریف ایران نیست و کمک گرفتن آن از آمریکا، ناتو و برخی کشورهای مرتجع عربی در جنگ ۱۲ روزه،
یکی از دلایل محکم ما برای این ادعاست. بنابراین عقل، تجربه و تحولات پس از این جنگ ۱۲ روزه در کنار فهم «دکترین بن‌گوریون»! نشان می‌دهد، این رویارویی را باید «بسیار محتمل» دانست. فلذا لزوماً این طور نیست که
این بار حریف، ضربه اول را بزند! این را ما نمی‌گوئیم. «لیبرمن» وزیر جنگ پیشین رژیم صهیونیستی می‌گوید. رئیس حزب «اسرائیل بیتنو» (اسرائیل خانه ما) همین دیروز در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «هرکسی که فکر می‌کند ماجرا با ایران به پایان رسیده، اشتباه می‌کند و دیگران را هم گمراه می‌سازد. ایرانی‌ها همین حالا هم با جدیت مشغول کار هستند؛ هر روز دفاع‌ و توانمندی‌های نظامی‌شان را تقویت می‌کنند. فعالیت‌ها در سایت‌های هسته‌ای از سر گرفته شده است. به‌نظر می‌رسد این بار ایرانی‌ها در تلاشند ما را غافلگیر کنند...»
اما این که چرا باید این رویارویی را «بسیار محتمل» دانست، دلایل متعددی دارد و ما این‌جا می‌خواهیم فقط به یکی از این دلایل اشاره کنیم.
همه می‌دانند، آنچه باعث سیلی خوردن آمریکا و رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه شد، پس از الطاف‌ الهی و توانایی بالای نظامی کشورمان، اتحاد مثال‌زدنی است که بین مردم وجود دارد. صهیونیست‌ها نیز معترفند که، آخرین مرحله از نقشه تجاوزشان به ایران، روی آشوب‌های مردمی تمرکز داشت تا با بهره‌برداری از آن- به خیال خام خود- تجزیه ایران عزیز را کلید بزنند. دشمنِ احمق، سوریه را الگو قرار داده و به دنبال تکرار آن تجربه در کشور قدرتمند ایران بود. آنها با تکیه بر نارضایتی‌های به حقی که به دلیل شرایط اقتصادی بر کشور حاکم شده است، تصور می‌کردند موفق خواهند شد. بعد از سیلی که در این جنگ خوردند، تمرکز اصلی خود را روی شکستن همین انسجام و اتحاد گذاشته و برای این مقصود، روی معیشت مردم و بی‌کفایتی برخی مدیران دولتی حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند. بخشی از راز جهش‌های عجیب و غریب
قیمتی و بازی با نرخ دلار و طلا و...در همین نکته نهفته است. بخشی از وضعیت مشوش و به هم ریخته اقتصادی کشور را می‌توان ادامه جنگ ۱۲ روزه
دانست! از همین رو است که می‌گوییم، رویارویی مجدد با دشمن را باید محتمل دانست که اگر محتمل نبود، این طور عیان و رسوا با ابزار تحریم و ماشه و رسانه و کانال‌های تلگرامی! به معیشت مردم حمله نمی‌کردند.
۵- با درنظرگرفتن این تحولات به هم پیوسته، به نظر می‌رسد جهان در آستانه یک «چندپارگی خطرناک» یا همان «پیچ تاریخی» قرار دارد. در چنین شرایطی، راهبرد کشورهایی مثل کشور عزیز خودمان که در کانون این طوفان بالقوه قرار دارند، نمی‌تواند منفعلانه باشد. تقویت «توان نظامی»، «انسجام داخلی»، «اقتصاد مقاومتی» و «تنظیم مدیریت کشور متناسب با شرایط» دیگر یک انتخاب نیست، بلکه تنها سپر دفاعی در برابر جنگ ترکیبی دشمن است. آینده‌ نیز محتوم و تحمیلی نیست بلکه ساختنی است. این ما هستیم که با هوشمندی، انسجام و دوری از اختلافات، تعیین می‌کنیم که این آینده، صحنه یک فاجعه خواهد بود یا زمینه‌ساز یک عزت تاریخی دیگر...
این پیچ تاریخی را رهبر معظم انقلاب از سال‌ها قبل دیده و بر وقوع آن تأکید کرده بودند، از جمله و در یکی از تازه‌ترین نمونه‌ها می‌فرمایند؛ «شرایط جهانی روزبه‌روز دارد تغییر پیدا می‌کند. بهروز باشید، [تحلیل] حوادث را در حیطه ذهن خودتان و در حیطه فکر خودتان حاضر و موجود داشته باشید. عزیزان من! ما امروز یا مواجهه با یک پیچِ تاریخیِ مهم هستیم یا در دلِ یک پیچِ تاریخیِ مهم داریم حرکت می‌کنیم؛ این دوّمی شاید درست‌تر باشد. دنیا دارد تغییر می‌کند، [آن هم] تغییرات اساسی؛ تغییرات اساسی و بزرگ را نمی‌شود در ظرف یک هفته و یک ماه و یک سال فهمید؛ اینها به‌تدریج انجام می‌گیرد. باید مسلّط باشید ببینید در دنیا چه دارد اتّفاق می‌افتد، در کشور چه اتّفاقی دارد می‌افتد.»( ۲۲/۱۰/۱۴۰۱)


🔻روزنامه ایران
📍 سرمایه اجتماعی در گرو شنیدن همه صداها
✍️ فاطمه مهاجرانی
این روزها در تقویم ما یادآور دو مناسبت مهم است: روز جهانی ناشنوایان و روز جهانی سالمندی. دو مناسبت که در ظاهر به دو گروه متفاوت تعلق دارند، اما در حقیقت در یک پیام مشترک جمع می‌شوند: ضرورت شنیدن صداهایی که کمتر شنیده می‌شوند. دولت چهاردهم خود را متعهد می‌داند صدای همه اقشار جامعه را بشنود؛ چه جوانان و دانشجویان، چه زنان و کودکان، چه ناشنوایان و سالمندان. زیرا باور داریم جامعه‌ سالم و پیشرفته، جامعه‌ای است که هیچ گروهی در آن به حاشیه رانده نشود و هیچ صدایی خاموش نماند. ناشنوایان بخشی از هویت اجتماعی ایران هستند. آنان گرچه جهان را با شیوه دیگری تجربه می‌کنند، اما چیزی از توانایی، استعداد و نقش اجتماعی‌شان کاسته نشده است.
زبان اشاره، زبان دل‌هاست و به ما می‌آموزد که برای ارتباط تنها صدا کافی نیست، بلکه احترام، توجه و فهم متقابل ضروری است. آنچه امروز بیش از هر چیز اهمیت دارد، برابری فرصت‌هاست: اینکه شهروند ناشنوا بتواند به‌طور کامل از خدمات درمانی، اجتماعی و حقوقی بهره‌مند شود. سالمندان آیینه تجربه، حافظه تاریخی و سرمایه اجتماعی یک ملت‌اند. کرامت سالمندان فقط در مراقبت پزشکی یا حمایت معیشتی خلاصه نمی‌شود. مهم‌تر از آن، حضور فعال آنان در جامعه است. سالمندان باید فرصت داشته باشند در فضای عمومی حضور یابند، تجربه‌های خود را در اختیار نسل جوان بگذارند و در تصمیم‌گیری‌های اجتماعی نقش داشته باشند. احترام به سالمندان، احترام به ریشه‌ها و تاریخ مشترک ماست. ناشنوایان و سالمندان هر دو به‌نوعی با «خاموشی» مواجه‌اند؛ ناشنوایان به‌سبب محدودیت شنوایی و سالمندان به‌سبب کم‌رنگ شدن حضور اجتماعی. این خاموشی نباید به معنای فراموشی باشد. برعکس، ما باید بیش از همیشه به شنیدن صدای آنان حساس باشیم. شنیدن صدا همیشه به معنای شنیدن کلمات نیست. گاهی به معنای دیدن نیازها، توجه به حضور و درک احساسات است. وظیفه دولت و جامعه این است که این صداها را تقویت کند و آنها را در متن زندگی جمعی جای دهد. پیام مشترک روز جهانی ناشنوایان و سالمندان این است که وفاق اجتماعی تنها زمانی محقق می‌شود که همه گروه‌ها دیده شوند. هیچ جامعه‌ای بدون مشارکت سالمندان خردمند و بدون حضور پررنگ افراد دارای معلولیت، از جمله ناشنوایان، نمی‌تواند مسیر پیشرفت و توسعه را بپیماید. دولت بر این باور است که شنیدن صدای مردم، تنها یک شعار سیاسی نیست؛ بلکه راهبردی برای تقویت سرمایه اجتماعی، کاهش شکاف‌ها و افزایش اعتماد عمومی است. در این مسیر، ناشنوایان و سالمندان به ما می‌آموزند که «صدای آرام» نیز ارزشمند است و باید شنیده شود.
این گرامیداشت‌ها فرصتی است برای بازاندیشی در این حقیقت که جامعه انسانی و پیشرفته، جامعه‌ای است که در آن هیچ فردی به حاشیه رانده نمی‌شود. هر صدایی، هرچند آهسته و آرام، بخشی از حقیقت جامعه است. دولت چهاردهم تأکید دارد که در ایران فردا، باید همه صداها شنیده شود: صدای جوانان پرشور، صدای زنان توانمند، صدای سالمندان خردمند و صدای ناشنوایانی که زبانشان زبان دل است.


🔻روزنامه اعتماد
📍 ترس انکار شده
✍️ عباس عبدی
«به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد/ که نهان شدستم اینجا مکنیدم آشکارا...» حالا حکایت ماست؛ در حالی که با تمام وجود می‌ترسیم و جرأت تصمیم‌گیری نداریم، ولی به جای اقرار به این ترس و اظهار واقعیت، می‌کوشیم که آن را توجیه کنیم و لباس منطقی بر آن بپوشانیم. هفته گذشته رییس مجلس در باره بنزین اظهار داشت که: «امروز ما بنزین را لیتری ۵۰ و ۶۰ هزار تومان می‌خریم اما با مبلغ ۳ هزار تومان می‌فروشیم که باید تدبیر کنیم. وضعیت مصرف در ماده ۴۶ برنامه روشن است. دولت با گذشت یک سال از زمان آغاز اجرای برنامه و ۶ ماه از ابتدای سال، هنوز به تکالیف خود در بهینه‌سازی عمل نکرده در حالی که اگر بهینه‌سازی کنیم حداقل ۵ تا ۶ میلیارد دلار به ظرفیت سرمایه‌گذاری کشور اضافه می شود.» بلافاصله پس از انتشار این متن که به صورت فیلم بود از سوی دفتر رییس مجلس اصلاحیه‌ای همراه با فیلمی دیگر منتشر کرد که گویی نظری متفاوت از نظر قبلی دارند. در این اصلاحیه قید شده است که: «عصر امروز جمله‌ای از آقای قالیباف درباره قیمت بنزین در برخی کانال‌ها با تقطیع بازنشر شده که با مواضع اصولی و ثابت وی در این باره همخوانی ندارد. رییس مجلس در مواضع متعدد لااقل در ۵ سال اخیر درباره اصلاح ناترازی انرژی بر دو نکته همیشه تأکید کرده است: «هر گونه اصلاح الگوی مصرف و رفع ناترازی انرژی نباید با شوک‌درمانی و تصمیماتی مشابه سال ۹۸ همراه باشد. در هر گونه اصلاحات یارانه‌های حوزه انرژی و رفع ناترازی این بخش حتما باید خانواده‌ها به صورت شفاف و عینی منافع اقتصادی مشخص داشته باشند.» البته در این زمینه همواره تأکید دکتر قالیباف این بوده که بنزین نباید در اولویت تصمیمات رفع ناترازی انرژی باشد و در این بخش، سرفصل‌های اولویت‌دار دیگری وجود دارد. ویدیویی که ملاحظه می‌کنید توضیحات دکتر قالیباف در جلسه بررسی طرح رفع ناترازی انرژی در استان سمنان است که دو روز پیش یعنی ۶ مهر ۱۴۰۴ مطرح شده است. بنابراین جمله‌ای که این کانال‌ها از رییس مجلس به صورت گسترده وایرال کرده‌اند خلاف مواضع اصولی وی است.» البته تقطیعی در فیلم اولیه نبود، چون مربوط به سخنرانی در مجلس بود و اگر تقطیعی بود باید در اصلاحیه همان فیلم منتشر می‌کردند.

کاری هم ندارم که محتوای متن اصلاحی از دقت کافی برخوردار نیست و معلوم نیست که آخرش چه می‌خواهد گفته شود. ولی سرعت پاسخگویی رییس مجلس و نیز اعتراض یک روزنامه اصولگرا به این سخنان حکایت از حساسیت زیاد آنان دانست. این روزنامه معترض بود که: «اظهارات اخیر رییس مجلس در جلسه علنی درباره قیمت بنزین و لزوم «تدبیر» برای جبران شکاف میان قیمت خرید و فروش آن، بار دیگر زنگ خطر طرح موضوع حساس گرانی بنزین را به صدا درآورده است. این سخنان، هرچند در قالب دغدغه بهینه‌سازی مصرف سوخت و اجرای برنامه هفتم مطرح شده است، اما چنین رویکردی بدون توجه به تبعات اجتماعی، اقتصادی و زیرساختی، با منطق حکمرانی عاقلانه همخوانی ندارد. گرانی بنزین، به‌ویژه در شرایط کنونی که زیرساخت‌های حمل‌ونقل عمومی، تولید خودروهای کم‌مصرف و فرهنگسازی مصرف بهینه همچنان مغفول مانده است، نه‌تنها گرهی از مشکلات باز نمی‌کند، بلکه می‌تواند آتش نارضایتی‌ها را شعله‌ور سازد. تجربه‌های تلخ گذشته درس‌هایی برای امروز ما دارند. فراموش نکرده‌ایم که افزایش ناگهانی قیمت بنزین در سال ۱۳۹۸ چه تبعاتی داشت. حالا که هنوز زخم‌های آن روزها تازه است، چرا باید دوباره همان مسیر اشتباه را رفت؟»
آن اصلاحیه خیلی سریع و این انتقاد درون جناحی نشان از ترس عمیق ولی انکارشده‌ای دارد. ۶ سال است که قیمت بنزین ثابت است در حالی که در این مدت شاخص قیمت‌ها حدود ۸ برابر افزایش یافته و جالب است که مطابق سخنان آقای قالیباف برای حفظ قیمت موجود سالانه ۵ تا ۶ میلیارد دلار بی‌زبان را صرف واردات بنزین می‌کنند تا آن را به صورت رایگان به مردم بدهند، در حالی که رییس جمهور هم در بندرعباس از بی‌پولی گفت که: «سر یک‌ میلیارد دلار داریم چانه می‌زنیم.» خب این وضعیت را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ یک راه آن چیزی است که روزنامه اصولگرا نوشته است در شرایط کنونی باید در عمل منتظر بمانیم بلکه اوضاع درست شود که البته درست نمی‌شود. در واقع گویا به صورت مستمر در شرایطی هستیم که قادر به اتخاذ تصمیم علمی و موثر نیستیم. این حالت نه فقط برای بنزین و انرژی، بلکه برای اغلب امور دیگر نیز صادق است. حالت دیگر این است که این را ناشی از ترس بدانیم. در واقع سیاستگذاری عاقلانه این نیست که بنزین را لیتری ۵۰ و ۶۰ هزار تومان بخری و سه هزار تومان بفروشی، آن هم کالایی که در اغلب کشورهای جهان با مالیات اضافه بر قیمت بازار آزاد فروخته می‌شود و برای دولت‌ها سود هم دارد. اکنون در کشوری هستیم که حتی یک دلار هم برایش مهم است و در عین حال چنین آتشی را به خرمن درآمدهای اندک ارزی خود می‌زند. قطعا چنین کاری کاملا غیرعقلانی است؟ پس چرا انجام می‌شود؟ ترس از مردم و از اعتبار نداشتن خود. جالب است که اگر مسوولان این حاتم‌بخشی را از جیب خود می‌کردند، جای نگرانی نبود؛ آنان این اتلاف منابع را از جیب مردم می‌کنند و در عین حال از آنان می‌ترسند. یک لحظه تصور کنید که نیمی از مصرف روزانه بنزین برق و گاز و گازوییل، به قیمت ارزی و نه ریالی به مردم داده شود (البته همه مردم ایران؛ نه اینکه دهک‌بازی درآورید) ماهانه هر خانوار ۴ نفری بیش از حداقل حقوق را دریافت خواهد کرد و صرفه‌جویی مصرف انرژی شما هم خیلی زیاد خواهد شد. بنزین و گاز و گازوییل و برق را آزاد کنید و دخالتی در آن نکنید. حداقل پرداختی به یک شهروند ایرانی، خیلی زیاد خواهد شد و به مرور مشکلات تولید خودروهای بنجل، اتلاف انرژی و مصارف بالا، قاچاق و فساد و... هم نخواهید داشت. چرا این کار را نمی‌کنید و به جای آن این همه خسارت به کشور و مردم و اقتصاد وارد می‌کنید؟ اینجا است که عواملی فراتر از ترس هم دیده می‌شود و آن جهل، نفع، فساد و رانت است. اگر همین امروز تصمیم بگیرید کل سوخت و انرژی را به مردم بدهید و قیمت آن آزاد باشد و مابه‌التفاوت آن نصیب مردم شودهمه سود می‌کنند و مهم‌تر از مردم و دولت، اقتصاد بهره‌مند می‌شود. اگر این کار را همان سال ۱۳۹۸ یا پیش از آن انجام داده بودید، امروز مشکل چندانی در حوزه انرژی و حتی بودجه نداشتید، مشکلی هم برای پرداخت یارانه به مردم نداشتید. ترکیب ترس، ناآگاهی، رانت‌جویی، موجب این وضعیت شده است. انکار ترس نیز چاره‌ساز نیست.


🔻روزنامه شرق
📍 شبح تاریخ
✍️ احمد غلامی
ایران با وضعیتی استثنائی روبه‌رو است، اما به‌ ندرت کسی این وضعیت را جدی می‌گیرد. این وضعیت چیزی نیست جز تغییرات عمیقی که در راه است. به یک معنا ایران در شرف رخدادهای تاریخی تکینی است. تغییراتی که می‌بایستی در زمان و مکان مناسب خود رخ می‌داده که نداده است و اکنون چونان آب پشت سد تاریخ در حال انتظار است و دنبال مفری است تا سرازیر شود و در مسیر خود هر آنچه را که سست و ناپایدار است با خود ببرد. انگار «روح تاریخ» در صیرورت تاریخی‌اش به لحظه موعود نزدیک شده است‌. این تاریخ خودمختاری که حاصل رویدادهای کوچک و بزرگ است، در جامعه ایران در سالیان سال به وقوع پیوسته یا برای تحقق آن مانع‌تراشی شده است. این تاریخ در سطح کلان است که در رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی آدم‌های ویژه خود را خلق می‌کند و در بزنگاه‌های تاریخی او را بر‌می‌کشد. وقتی از روح تاریخ حرف می‌زنیم، از تکه‌تکه‌هایی سخن می‌گوییم که تبعات ناخواسته این رویدادهاست که بر تبعات خواسته‌ای که بر اهداف جزئی استوار بوده، غلبه کرده است.
اگر به عقب بازگردیم، با رخدادهایی مواجه هستیم که در تاریخ معطل مانده، رمزگشایی نشده و اینک به امروز ما راه یافته و مترصد جرقه‌ای است که شعله‌ور شود. رخدادهایی از جنس متفاوت: سقوط هواپیمای اوکراینی، سقوط هلیکوپتر رئیس‌ دولت سیزدهم و چندین جریان متفاوت که همچنان بی‌پاسخ مانده‌اند. به باور هگل روح تاریخ همان حرکت و نیروی درونی تاریخ است که انسان‌ها را از یک مرحله ناآگاهی به سوی آگاهی، آزادی و تحقق آن در جامعه هدایت می‌کند. در سطح کلان جامعه ایران مستعد چنین رخدادی است. اما مردم ایران با اینکه خواسته و ناخواسته عامل این روح تاریخی بوده‌اند، چنان نسبت به آن ‌بی‌اعتنا هستند که گویا هیچ فاعلیتی در تکوین این سیر تاریخی نداشته‌اند و به انتظار نشسته‌اند تا شبح تاریخ خود بر همه چیز سیطره یابد. با اینکه هگل به نقش فرد در تاریخ چندان اعتنایی ندارد، اما باور دارد که «حق مطلق روح جهان از همه حق‌های جزئی فراتر می‌رود؛ و در حرکتی که کل جهان را در بر می‌گیرد، افراد تنها ابزارهایی در خدمت کل هستند». آیا مردم ایران به این چشم‌انداز تاریخی بی‌اعتنا هستند و سرگرم کار و بار خویش و غرق در زندگی روزمره‌اند؟
شاید انتقادهای کارل لویت به تاریخی‌گری هگل، وضعیت کنونی مردم ایران را بهتر ترسیم کند. کارل لویت در برابر کل‌نگری روح مطلق هگلی باور دارد: «رخدادهای هر روز به‌ تنهایی، یعنی تاریخ هر روز، در مقیاس خُرد چیزی از تاریخ جهان در مقیاس کلان را به ما نشان می‌دهند؛ زمان ما به‌ویژه می‌تواند به خود ببالد که روزانه تاریخ جهانی را در مقیاس کلان تجربه می‌کند. اما افزون بر تاریخ جهان در مقام یک کل، تاریخی که بدون توجه از کنارمان می‌گذرد، گونه‌ای رخداد دیگر نیز وجود دارد، رخدادی که کمتر توجه‌مان را جلب می‌کند، با این‌همه همان‌قدر واقعی است: رخدادهای ساده‌ای که در زندگی روزمره انسان اتفاق می‌افتند و رخدادهای یکنواختی که در جهان طبیعت وجود دارند». از این‌رو کارل لویت در تقابل آشکار با این اندیشه هگلی که بر رخداد غیرشخصی، انتزاعی و بزرگ تاریخی تأکید دارد، بر جنبه انسانی و طبیعی اتفاقات تاریخی پا می‌فشارد. اگر از منظر هگل، ما با روح تاریخ جهان روبه‌رو هستیم، کارل لویت با تأکید بر زندگی روزمره، از مضمونی نزدیک به «شبح تاریخ» سخن می‌گوید.

*‌ برای نوشتن این یادداشت از کتاب «کارل لویت: کاوشی نقادانه در باب تاریخی‌گری» نوشته برتولد ریسترر، ترجمه زانیار ابراهیمی، استفاده شده است.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 اختیارات رئیس‌جمهور در سیاست خارجه
✍️ محمدهادی جعفرپور
طبق قانون اساسی، رئیس‌جمهور نماینده ملت و عالی‌ترین مقام اجرایی کشور است.
اما پرسش جدی این است: چگونه ممکن است چنین مقامی حتی برای یک گفت‌وگوی ساده و غیرسیاسی در چارچوب دیپلماسی عمومی اختیار نداشته باشد؟ سفر دکتر پزشکیان و گمانه‌زنی‌های سیاسی راجع به این موضوع که نحوه‌ رفتار و برخورد ایشان با برخی مقامات اروپایی و آمریکایی پیش از سفر تعریف شده و لذا ایشان نباید خارج از این چارچوب رفتار کند، سبب یادآوری سفر آقای خاتمی و قضیه احتمال ملاقات اتفاقی با مقامات آمریکایی شد که رئیس دفتر ایشان ماوقع را نقل کرده است. محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور وقت، در گفت‌وگویی که اخیراً منتشر شده، روایت می‌کند که سفر رئیس‌جمهور به سازمان ملل متحد همزمان بود با طرح ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها؛ ابتکاری که با استقبال جهانیان سبب شد تا در حاشیه اجلاس نیویورک نشستی راجع به آن برگزار شود. در این چارچوب، ایران در موقعیت ممتازی قرار گرفته بود و رئیس‌جمهور کشورمان عملاً نقش میزبان را داشت. با این حال، پیش از سفر، خاتمی از هرگونه دیدار با مقامات آمریکایی منع شده بود. نتیجه آن شد که وقتی مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، در مسیر ورود به سالن آن نشست حاضر شد، رئیس‌جمهور ایران ناگزیر به رفتاری بود تا با وی در مواجهه مستقیم قرار نگیرد. چنین رفتاری نه تنها می‌تواند خلاف جایگاه رئیس‌جمهور تعبیر شود، بلکه سبب ضایع شدن یک موقعیت مناسب برای گفت‌وگو و کشف راهکارهای دیپلماسی در خروج از برخی چالش‌هاست. چنین اتفاقی و مباحث این روزها راجع به سفر پزشکیان بار دیگر این پرسش اساسی را مطرح می‌کند. اگر طبق اصل ۱۱۳ قانون اساسی، رئیس‌جمهور «عالی‌ترین مقام رسمی کشور پس از رهبری» است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را برعهده دارد، چرا در عمل شاهد اعمال چنین محدودیتی هستیم؟ بی‌تردید سیاست‌های کلان کشور بر اساس اصل ۱۱۰ با مقام رهبری است و هماهنگی در امور خارجی ضرورتی اجتناب‌ ناپذیر دارد، اما جلوگیری از ابتکار عمل رئیس‌جمهور حتی در سطح یک گفت‌وگوی نمادین، به‌معنای تضعیف جایگاه قانونی او و نادیده‌گرفتن رأی ملت نیست؟ بر فرض که آن زمان میان سیدمحمد خاتمی و فلان مقام آمریکایی گفت‌وگویی در حد متعارف و معمول دیپلماسی صورت می‌گرفت، این دیالوگ که شاید در کمتر از چند دقیقه خاتمه می‌یافت، واجد چه مفسده‌ای بوده که اینگونه برای فرار از آن، رئیس‌جمهور یک کشور را دچار التهاب و استرس می‌کند؟ اگر رئیس‌جمهور برخلاف دستورات و محدودیت‌های تعریف شده با فلان مقام سیاسی آمریکا یا اروپا گفت‌وگو کند، فردای حضور در ایران توسط کدام نهاد و مستند به کدام قانون مورد بازخواست قرار می‌گیرد؟ چطور ممکن است خط مشی و دستوراتی فراتر از قانون اساسی بر رفتار مقامات سیاسی کشور حکومت کند؟ که اگر چنین است پس جایگاه قانون اساسی و قاعده حکومت قانون در ساختار حکمرانی کجاست؟ آنان که بدون توجه به موقعیت ریاست جمهوری، به انحای مختلف وی را تهدید کرده، بر وی می‌تازند و اختیارات وی را تحدید می‌کنند، مستند به کدام قاعده و قانون خودشان را واجد چنین اختیاری می‌دانند؟ آیا چنین افرادی به قانون باور دارند؟ کاش برای لحظه‌ای به این امر توجه می‌کردند که اعمال چنین رویه‌ای، نه تنها ‌شان رئیس‌جمهور منتخب مردم را تنزل می‌دهد، بلکه عملاً منافع ملی را قربانی نگاه‌های انحصاری و محدودکننده می‌سازد. در جهانی که دیپلماسی عمومی به‌مثابه ابزاری مؤثر برای ارتقای جایگاه کشورها عمل می‌کند، محروم‌کردن ایران از فرصت‌ گفت‌وگو با جهانیان، به معنای عقب‌نشینی از میدان رقابت نرم‌افزاری در سطح بین‌المللی است و پرسش همچنان پابرجاست: اگر رئیس‌جمهور اجازه یک گفت‌وگوی ساده را هم ندارد، جایگاه قانونی او در سیاست خارجی چه معنایی خواهد داشت؟ و با وجود چنین رویه‌ای فلسفه‌ سفر مقامی که منتخب میلیون‌ها شهروند ایرانی تلقی می‌شود، چیست؟ آیا اتخاذ چنین رویه‌ای توهین به شعور ملت و ناقض حقوق عمومی_سیاسی مردم نیست؟


🔻روزنامه همشهری
📍 صمود و صلح ترامپ
✍️ علی مهدیان
کاروان صمود دیروز وقتی از نقطه‌ای گذشت که پیش‌تر کشتی مادلین هدف قرار گرفته بود، بعد از چند ساعت مورد هجوم واقع شد. اسرائیل چندین کشتی را طبق معمول به بندر اشدود منتقل کرد تا اموال را تصاحب کند و افراد را برگرداند.
پیش از این کشتی مادلین که از ایتالیا حرکت کرده بود، همین بلا سرش آمد. مادلین هم نامش را از نام مادلین کلاب، دختر غزه‌ای گرفته بود که پدرش حین ماهیگیری در سواحل غزه شهید شده بود و او بعد از پدر با قایق کوچکی ماهیگیری می‌کرد برای امرار معاش که قایق او را هم زدند. کشتی مادلین هم توسط کماندوهای اسرائیلی تصرف شد و سرنشینان آن بازگردانده شدند.
یک ‌ماه قبل از آن کشتی «وجدان جهانی» در سواحل مالت مورد حمله پهپادی قرار گرفت و آتش‌‌سوزی درش اتفاق افتاد. خلاصه سال‌ها‌ست کشتی‌های مختلف با اهداف بشر‌دوستانه به سمت غزه حرکت می‌کنند و در میان مسیر توسط اسرائیل مورد هجوم قرار می‌گیرند. این بار ناوگان صمود؛ صمود به‌معنای پایداری. این‌بار با حضور فعالان ۴۵ کشور و با تعداد زیاد در حال نزدیک‌شدن به سواحل غزه است.
ممکن است بگویید وقتی کشتی‌ها هر بار تصرف می‌شوند، چرا چنین حرکت بزرگ بین‌المللی انجام می‌شود؟ یک دلیلش برهم‌زدن محاسبات از سر ترس و احتیاط و تبعیت بسیاری از حکومت‌هاست. حرکت‌های مردمی یک عامل فشار بر حکمران‌ها‌ست.
دلیل دومش خراب‌کردن بازی ترامپ- نتانیاهو است. طرح صلح فریبکارانه ترامپ که با همراهی اروپا و اعراب مفلوک منطقه انجام شد، می‌خواست نشان دهد همه با نتانیاهو هستند؛ همین‌قدر بچگانه. او نمی‌دانست کار از این کارها گذشته. حالا ماجرای صمود کل بازی آنها را به هم زده. تک‌تک کشورهای اروپایی، آفریقایی و آسیایی صحنه حضورهای پررنگ خیابانی شده. این وضعیت بازی ترامپ را به حاشیه برده؛ بازی‌ای که می‌خواست با فشار به حماس، او را مجبور کند به سرعت تسلیم شود.
برهم‌زدن هیاهوی ترامپ و نتانیاهو برای یک صلح دروغین و اجباری، یک معنای مهم دارد و آن اینکه نشان می‌دهد همه سازوکارهای دنیای امروز فقط و فقط برای جنایتکاران زورگوی صهیونیست امنیت می‌آورد و لاغیر.
اما مهم‌ترین اثر ماجرای صمود اینها نیست. مهم‌ترین اثرش آن است که این کاروان قبل از آنکه غذا و دارو به مردم غزه برساند، محموله‌ای از «بیدارباش» برای وجدان‌های بشر می‌برد.
جالب است هر‌چه این کشتی‌ها توقیف می‌شوند و مورد هجوم قرار می‌گیرند، باز هم از جای دیگر حرکت می‌کنند و جمعیت متنوع‌تر و متعددتری در آنها حاضر می‌شوند.
اینها یعنی همه تلاش‌های غرب و رسانه‌هایش برای فریب مردم دنیا نقش بر آب شده. دنیا در حال یک «بیداری بزرگ» است؛ بیداری‌ای که هویت استکباری غرب را نابود خواهد کرد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین