🔻روزنامه تعادل
📍 تورم محصول آشفتگی در تصمیمات است
✍️ محسن عباسی
ریشه بروز تورم و کاهش ارزش پول در اقتصاد ایران مرتبط با کدام عامل یا عوامل است؟ آیا وزارت اقتصاد مقصر وضع موجود است، بانک مرکزی این شرایط را ایجاد کرده یا مشکل را باید در ابعادی وسیعتر و کلانتر جستوجو کرد؟ ناگفته پیداست که در ایران به دلیل برخی نارساییهای ریشهدار، دولتهای مستقر مدام عریضتر و طویلتر میشوند، بهرهوری کمتر و منابع بیشتر هدر داده میشود، بر اثر این وضع کسری بودجه ایجاد میشود. هرچند دولتها با چاپ پول قصد دارند کسری بودجه را جبران کنند، اما با چنین اقدامی (یعنی چاپ پول بیشتر) تورم افزونتری ایجاد شده و پول داخلی ارزش خود را بیشتر از دست میدهد. این همه ماجرا نیست با افزایش تورم قدرت خرید مردم کاهش مییابد. با کاهش قدرت خرید پول، دولت برای جبران کسریها باید پول بیشتری چاپ کند تا بتواند از پس هزینههای که خود عامل به وجود آوردن آنهاست، برآید. آنقدر این رویه اشتباه و این چرخه غلط ادامه پیدا میکند تا کار از دست تصمیمسازان خارج و کشور دچار مشکل شود. در چنین وضعیتی، اما نحوه مواجهه دولتهای قبل با مشکلات هم قابل توجه است. وقتی تورم بالا رفته و شاخصهای رشد اقتصادی کاهش مییابد، ایدههای تازهای شکل میگیرد که هر چند دردی از اقتصاد و معیشت مردم دوا نمیکند، اما سر و صدای زیادی راه میاندازد، در چنین مواقعی بگیر و ببند میشود و دولتها مسوولیت تورم را قبول نمیکنند و طرح تثبیت قیمتها و برخورد با گرانفروشی و ... ایجاد میشود. از طرفی مالیات بر داراییها که در واقع مالیات بر تورمی است که دولت خودش با کسری بودجه و چاپ پولش پدید آورده نیز اخذ میشود. نتیجه این سیاست سه چیز است که به وضوح دیده میشود:
اول) زیان دیدن صنایع و حرکت به سمت ورشکستگی به دلیل عدم تطابق بهای تمام شده و قیمت فروش (مانند صنایع خودرویی ما)
دوم) عدم فروش به قیمت دستوری مصوب و ایجاد بازار سیاه یا قاچاق کالا (انواع و اقسام کالاهای اساسی) زیرا در آن سوی مرزها قیمتها واقعیاند!
سوم) عدم توجیهپذیری سرمایهگذاری در صنعت و عدم ایجاد ظرفیت جدید که باعث عقبماندگی و استهلاک آن صنایع در بلندمدت میشود! اینها اثرات این اتفاق بر صنعت است. فرار سرمایهها و کاهش ارزش پول ملی، افت بازار سهام و از بین رفتن اعتماد عمومی از دیگر اثرات دخالت در قیمتگذاری کالاها و خدمات است. خوشبختانه راهحل ساده است، دولتها باید دست از دخالت در قیمتگذاریها بردارند! در واقع راهحلی که میتوان انجام داد، این است که کاری نکنند.
در نهایت باید گفت، تورم حصول آشفتگی در کل نظام تصمیمسازی و سیاستگذاری است. اصولا آشفتگی از جهل نسبت به موضوعات ناشی میشود. وقتی نمیدانیم یا نمیتوانیم درست تصمیم بگیریم، دچار آشفتگی میشویم آشفتگی عدم تمرکز را به دنبال دارد و عدم تمرکز به معنای عدم توانایی برای تصمیمگیری و در نهایت منجر به آشفتگی بیشتر میشود و این سیکل معیوب تا رسیدن به بحران و دخالت یک عامل خارجی برای اتمام بحران ادامه مییابد. قیمت ارز بالا میرود و سطحی از نگرانی و آشفتگی را ایجاد میکند، در حالی که هنوز با قیمت دلار سرگرم هستیم، قیمت ملک و اتومبیل، محصولات پتروشیمی و فلزی سر به فلک میگذارد و آشفتگی بیشتری تولید میشود و در حالی که نگران هستیم و تمرکز نداریم شتابزده وارد تصمیم دیگری میشویم تا ارزش پول را در مقابل تورم و گرانیها حفظ کنیم. وقتی بازارها از تعادل خارج میشود تنش مالی به وجود میآید که میتواند تنش را به افراد و منابع تصمیمگیری آنان منتقل کند. تصمیمات تنشآلود باعث برهم خوردن تعادل بازارها میشود و در نهایت شاهد بروز حباب در بازارها هستیم که به واسطه تنشهای اولیه به وجود آمدهاند. یک موضعگیری سیاسی و یک تصمیم اشتباه قوه مجریه یا یک قانون نامناسب وضع شده در مجلس و مسائلی از این دست میتواند تا مدتها افراد و بازارها را دچار تنش کند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 صلح منطقهای در پیش است؟
✍️ رحمن قهرمانپور
مرحله اول طرح صلح غزه تا دوشنبه اجرا خواهد شد. اما برای قضاوت درباره کل طرح صلح غزه ترامپ باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا مراحل دیگر این طرح و مخصوصا موضوع خلع سلاح حماس هم اجرایی خواهد شد یا نه، زیرا تا الان میتوان گفت که حماس دست به نوعی عقبنشینی تاکتیکی زده است، چون نه خلع سلاح را پذیرفته و نه قرار است از غزه خارج شود. از طرف دیگر این گروه در یک معامله توانسته است در ازای ۲۰گروگان اسرائیلی، ۲هزار زندانی فلسطینی را آزاد کند. بنابراین تا اینجای کار نمیشود از عقبنشینی استراتژیک حماس سخن گفت.
اما فارغ از اینکه مراحل بعدی طرح صلح ترامپ چگونه پیش رود، به نظر میرسد آنچه تاکنون اتفاق افتاده است، جای بررسی و تامل دارد. نخست اینکه ترامپ در یک ابتکار عمل دیپلماتیک مهم توانست جمعی از کشورهای منطقه و مسلمان را دور هم جمع کند و از نفوذ و اعتبار آنها برای پیشبرد طرح صلح غزه استفاده کند که به نوبه خود اهمیت بسیار زیادی دارد. کما اینکه میانجیگری ترکیه، قطر و مصر و ارتباط آنها با حماس در پذیرش این طرح صلح نقش بسیار مهمی داشت.
به نظر میرسد که اگر این چارچوب و این فرمت چندگانه موفق شود، ممکن است ترامپ در سیاست خاورمیانه آمریکا از این چارچوب منطقهای و چندگانه برای حل سایر بحرانها و از جمله مساله هستهای ایران نیز استفاده کند. اگر این فرض درست باشد، در آن صورت مخالفت با پیشنهادهای آمریکا کار دشوارتری خواهد بود؛ چراکه ایران را در برابر همسایگان و دوستان منطقهای خود قرار خواهد داد و این چیزی بود که در مورد حماس هم رخ داد.
وقتی که قطر، ترکیه و مصر این طرح صلح را به حماس پیشنهاد کردند، مخالفت تمامعیار حماس با این طرح صلح میتوانست به معنای مخالفت با این کشورها و متحدان اصلی خود در منطقه و در رأس آنها قطر باشد. نکته بعدی این است که به نظر میرسد ترامپ به این جمعبندی رسیده است که به جای قرار گرفتن در محور آمریکا و اسرائیل، بتواند با ایجاد یک محور یا فرمت یا چارچوب چندگانه، فشارهای خود را بر اسرائیل و نتانیاهو هم افزایش دهد. بهعنوان مثال، در همین طرح صلح ترامپ برای غزه، دو ماده وجود دارد که مورد قبول نتانیاهو نبود؛ یک، خروج کامل اسرائیل از غزه و عدم اشغال آن و دو، پذیرش امکان تشکیل یک دولت فلسطینی در آینده. به نظر میرسد که این دو ماده با فشار کشورهای عربی و منطقه و در رأس آنها امارات و عربستان در این طرح صلح گنجانده شده است.
این امر نشان میدهد که برای ترامپ منافع کشورهای عربی هم بسیار اهمیت دارد و لذا تلاش میکند که بین منافع اسرائیل از یکسو و منافع کشورهای متحد آمریکا از سوی دیگر، نوعی توازن برقرار کند؛ چراکه میدانیم سه کشور عربستان، امارات متحده عربی و قطر قول سرمایهگذاری ۲هزار میلیارد دلاری را طی سالهای آتی در آمریکا دادهاند و اگر ترامپ نسبت به منافع این کشورها بیتفاوت باشد، در آن صورت ممکن است که این سرمایهگذاری به خطر بیفتد یا انجام نشود.
بنابراین نکته بعدی و مهمی که در رویکرد جدید ترامپ به خاورمیانه دیده میشود، تلاش برای ایجاد توازن میان منافع اسرائیل و منافع متحدان عرب آمریکا در منطقه است که میتواند پیامدهای مهمی بر منطقه داشته باشد. به عبارت دیگر، از این به بعد، ترامپ تلاش خواهد کرد که در موضوع ایران و در سایر موضوعات منطقهای، نظر کشورهای عربی و متحدان عرب خود را هم لحاظ کند و این امر میتواند وضعیت کنونی را که در آن شاهد نزدیکی بوروکراسی آمریکا به منافع اسرائیل هستیم، تا حدی تغییر دهد.
اما سوال مهمی که مطرح میشود این است که پیامدهای این طرح صلح برای ایران چه خواهد بود؟ در نگاه اول چنین به نظر میرسد که روند کاهش قدرت محور مقاومت در خاورمیانه همچنان ادامه دارد؛ فشار بر حزبالله برای خلع سلاح، فشار بر حماس برای خروج از غزه و پذیرش خلع سلاح، حمله به حوثیها در یمن و فشار بر حشدالشعبی در عراق از جمله نشانههای روشن تلاش آمریکا و اسرائیل برای تضعیف محور مقاومت است.
حال با توجه به اینکه ایران رأس این محور تلقی میشود، سوال بسیار مهم و حیاتی این است که آیا این اقدامات آمریکا و اسرائیل به معنای آماده شدن آنها برای برخورد با ایران در آینده نزدیک است یا به تعبیری که ترامپ گفته است، این اقدامات میتواند به معنای نزدیک شدن ایران و آمریکا به یک توافق در آینده باشد؟
هنوز جواب روشن و قابل قبولی برای این پرسش نداریم. باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا روند خلع سلاح حزبالله در لبنان و ادغام حشدالشعبی عراق در ارتش به نحوی که آمریکا میخواهد، پیش خواهد رفت یا نه؟
بنابراین با دو نگاه مختلف به طرح صلح غزه مواجهیم. نگاه اول میگوید که صلح در غزه مقدمه افزایش فشارها بر ایران و فراهم کردن زمینههای برخورد نظامی اسرائیل با ایران در آینده است. اما نگاه دوم معتقد است که با کاهش نفوذ محور مقاومت در منطقه، آمریکا و اسرائیل دلیل چندانی برای پرداخت هزینههای تقابل نظامی با ایران نخواهند داشت و همانطور که در خبرها به نقل از پوتین آمده است، اسرائیل ممکن است خواهان کاهش تنش و جلوگیری از تشدید تنش با ایران باشد. به هر حال پاسخ قطعی به این پرسشها کار بسیار دشواری است. شواهد و تحرکهای عملی موجود نشان میدهد که اسرائیل هم برای برخورد نظامی آماده میشود و هم ممکن است تحت فشار آمریکا و متحدان عرب آمریکا در منطقه ناگزیر از پذیرش توافق دیپلماتیک با ایران در ماههای آینده باشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 آقای ظریف! با امنیت ملی بازی نکنید
✍️ مسعود اکبری
۱- جناب آقای «محمدجواد ظریف» وزیر اسبق امور خارجه، اخیراً در اظهارنظری تأملبرانگیز گفته است:
«اجازه مذاکرات غیرهستهای را نداشتم، اما امروز دیگر حل مشکل هستهای با هستهای ممکن نیست. موشک بسیار مهم است اما مردم مهمتر هستند و مردم، ایران را در قرنهای گذشته نگه داشتند.»
۲- در ابتدا باید از ایشان پرسید که شما به زعم خودتان با همان «اجازه مذاکرات هستهای» چه دستاوردی کسب کردید؟! خودتان میدانید که «تقریبا هیچ» دستاوردی کسب نکردید؛ ولی ای کاش صرفا همان «تقریبا هیچ» بود. مذاکرات هستهای که شما سکاندار آن بودید، نه تنها هیچ دستاوردی نداشت، بلکه خسارت محض در پی داشت. به واسطه آن مذاکرات، هم تحریمها
دو برابر شد و هم در قلب راکتور هستهای که حاصل مجاهدت و تلاش شبانهروزی دانشمندان کشورمان بود، بتن ریخته شد.
۳- متاسفانه جناب ظریف در سخنان اخیر خود، عملاً دو عنصر اساسی کشور یعنی «امنیت ملی» و «رفاه عمومی» را در مقابل یکدیگر قرار داده است. این اظهارات در بطن خود حامل پیامی خطرناک است که تلاش دارد جایگاه «توان دفاعی» را در برابر «مردم» قرار دهد.
این اظهارنظر جناب ظریف از آن جهت قابل تأمل است که درست در زمانی مطرح شده است که بعد از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و تجربه تهدیدات مستقیم دشمن، اهمیت توان موشکی ایران در دفاع از جان و مال مردم بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است.
اگر امروز تهران و اصفهان و مشهد و اهواز و سنندج و تبریز و خرمآباد و زاهدان و اقصی نقاط کشور در آرامشاند، به دلیل همان توان موشکی است که هر متجاوزی را از فکر حمله باز میدارد. امروزه و به خصوص پس از جنگ
۱۲ روزه، آحاد ملت ایران بر این مسئله تاکید دارد که قدرت دفاعی ایران اهرم قدرتمندی برای دفاع از جان و مال و زندگی مردم است.
۴- برخلاف تصور غربگرایان، موشکها ابزار جنگطلبی نیستند، بلکه زبان صلح از موضع اقتدارند. چنانکه «جورج کِنان» دیپلمات مشهور آمریکایی و نظریهپرداز برجسته سیاست مهار، گفته بود: «این نیروی نظامی است که در پشت صحنه، قدرت دیپلماسی را افزایش میدهد.»
۵- دولتهایی که بدون قدرت دفاعی سر میز مذاکره نشستهاند، معمولاً نه شریک، بلکه قربانی دیپلماسی بودهاند.
نمونهاش را میتوان در سرنوشت لیبی دید؛ کشوری که پس از خلع سلاح، طعمه تجاوز شد.
بنابراین، سخن گفتن از دوگانه «موشک یا مردم» عملاً باز تکرار همان خط تبلیغی غرب است که میخواهد ایران را از مؤلفههای قدرت تهی کند. واقعیت این است که دشمنان بیرونی در تحقق این هدف شکست خوردهاند و حالا برخی در داخل، آگاهانه یا ناآگاهانه، ادامهدهنده همان پروژهاند.
۶- اینکه آقای ظریف میگوید «مردم مهمترند» در ظاهر سخنی درست است، اما وقتی از زبان کسی مطرح میشود که تصمیماتش فشار بیسابقهای بر دوش همین مردم گذاشت، معنای دیگری پیدا میکند. مردم در دهه ۹۰ و در دولت مدعی تدبیر و امید به واسطه خسارت محض برجام و قصور و تقصیرهای برخی دولتمردان، با گرانی افسارگسیخته دست و پنجه نرم کردند. در آن مقطع تحریمها دو برابر شد و همزمان صنعت هستهای با محدودیتهای شدید مواجه شد. آن وضعیت حاصل همان برجامی بود که قرار بود «هم چرخ سانتریفیوژها را بچرخاند و هم چرخ زندگی مردم را»!
اکنون همان جریان سیاسی که دههها با سوءمدیریت، وضعیت اقتصادی را به این نقطه رسانده است، بار دیگر در نقش مدافع مردم ظاهر شده و امنیت را در برابر رفاه قرار میدهد. این سخنان در واقع تلاشی برای بازگرداندن همان گفتمان شکستخورده است؛ گفتمانی که گمان میکرد با امتیاز دادن به دشمن، میتوان امنیت و رفاه خرید.
در حالیکه تاریخ انقلاب اسلامی، بارها خلاف این تصور را ثابت کرده است: هر جا مقاومت بوده، پیشرفت نیز از دل آن زاده شده است.
۷- و اما جنبه دیگر اظهارنظر تأمل برانگیز جناب آقای ظریف، دمیدن بر دو قطبیسازی است. امام خمینی(ره) در ۱۴ مهر ۱۳۶۲ در دیدار اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران فرمودند:«از شیاطین غافل نباشید...آنچه که امروز آنها دست به آن زدهاند، قضیه ایجاد - به خیال خودشان - تفرقه است... هیچ خطی جز خط اسلام در ایران نیست و همه با هم در یک خط هستند.»
ایشان در ادامه با اشاره به تجربه تلخ مشروطه افزودند: «دستهایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیم کرد... تا آنجا که مثل مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری را به دار زدند و مردم کف زدند.»
رهبر معظم انقلاب نیز ۵ اسفند ۱۳۹۴ در دیدار مردم نجفآباد با هشدار نسبت به ایجاد دوقطبیسازی در کشور تأکید کردند:«در ایران اسلامی فقط یک دوقطبی وجود دارد؛ دوقطبی انقلاب و استکبار.»
۸- جناب آقای ظریف در میان جریان غربگرا و بدنه تندرو مدعی اصلاحات بهعنوان «قهرمان دیپلماسی»! معرفی میشود، اما واقعیت، تصویری متفاوت دارد. او که مسئول اصلی مذاکرات برجام بود، در نهایت توافقی را به امضا رساند که نتیجهاش نه رفع تحریم، بلکه افزایش تحریمها و پرواز قیمت دلار بود. میلیونها ایرانی هزینه آن تصمیم را با تورم، رکود و سقوط ارزش پول ملی پرداخت کردند. با این حال، ظریف هیچگاه مسئولیت آن اشتباهات را برعهده نگرفت و امروز نیز به جای پاسخگویی، در قامت منتقد ظاهر میشود.
جالبتر اینکه- بهتر است بگوییم تأسف برانگیزتر اینکه- وی در سالهای بعد در مصاحبهای مدعی شد بعضی از بندهای برجام را شخصی به نام «فرانچسکو» افزوده و او از آن مطلع نبوده است! آیا پذیرفتنی است که وزیر امور خارجه یک کشور، از مفاد دقیق توافقی به آن اهمیت بیخبر باشد؟!
این پاسخ نهتنها از بار مسئولیت او نمیکاهد، بلکه عمق بیدقتی در یکی از مهمترین پروندههای تاریخ معاصر ایران را نشان میدهد.
۹- و اما تناقضگوییهای جناب ظریف به همینجا ختم نمیشود. وی در مردادماه سال ۱۳۹۴(چند هفته پس از امضای برجام) با اطمینان گفت: «آمریکا نمیتواند از برجام خارج شود.» اما سه سال بعد، رئیسجمهور آمریکا با یک امضا، عملاً و بدون هیچ هزینهای از برجام خارج شد.
ظریف در همان مقطع امضای برجام در اظهارنظری دیگر گفت در متن توافق، واژه «تعلیق» وجود ندارد و همه تحریمها لغو شدهاند؛ در حالی که نمایندگان مجلس همان روز متن را نشانش دادند و خلافش را ثابت کردند. واکنش ظریف تنها این بود: «عه! عه! من اینجاها را ندیده بودم.»!
۱۰- متاسفانه جناب آقای ظریف در سالهای گذشته بارها با طرح دوگانههای تصنعی و اقدامات هزینهساز، واقعیتهای کشور را وارونه جلوه داده است. از دوگانه معروف و البته دروغین «میدان و دیپلماسی» در اوج نبرد با داعش در منطقه تا رفتار پرحاشیهاش در ماجرای سفر بشار اسد به تهران که با تهدید استعفا، این سفر را به حاشیه برده و زمینه سوءاستفاده دشمن را فراهم کرد. متاسفانه موارد مذکور همگی نشانه تمایل وی به التهابآفرینی در بزنگاههای حساس است.
اکنون نیز همان خط فکری در قالبی جدید بازتولید شده است: «موشک یا مردم»! این در حالی است که اکثریت قاطع ملت ایران، فارغ از جناحبندیهای سیاسی، بهخوبی میدانند که امنیت و مردم از یکدیگر جدا نیستند. در حقیقت امنیت و مردم، دو روی یک سکهاند.
۱۱- ملت عزیز ایران، تکیهگاه نظاماند و امنیت، حصار مردم است. هیچکس نمیتواند با شعار مردمدوستی، ابزار دفاع از مردم را تضعیف کند. اگر موشکهای ایران نبودند، کشورمان بارها و بارها توسط دشمنان این مرز و بوم شخم زده شده بود و اگر مردم نبودند، آیا این موشکها معنا و ارادهای برای استفاده داشتند؟ بنابراین این دو، نه در تقابل، بلکه در تکامل یکدیگر معنا پیدا میکنند.
تجربه چهلوهفت ساله جمهوری اسلامی نشان داده است که هرگاه وحدت ملی و توان دفاعی در کنار هم قرار گرفتهاند، کشور از سختترین بحرانها عبور کرده است. در مقابل، هر زمان که جریانهای غربگرا با دوگانهسازیهای مصنوعی مانند «هستهای- معیشت» یا «موشک- مردم»، جامعه را دچار شکاف کردهاند، دشمن از همان شکافها وارد شده است.
۱۲- جناب آقای ظریف، با همه سابقه و تجربهاش، باید بهتر از هرکس بداند که امنیت ملی را نمیتوان قربانی ژستهای رسانهای کرد. امروز بیش از هر زمان دیگری، پیوند مردم و امنیت آشکار شده است؛ پیوندی که نه با فشار، نه با تحریم و نه با تبلیغات دشمن گسسته نخواهد شد.
۱۳- افکار عمومی به خاطر دارد که یک جریان سیاسی در داخل کشور طی سالیان گذشته مدعی بود «دنیای فردا، دنیای گفتمان است و نه موشک». تصور کنید که اگر بر فرض، حاکمیت در ایران، این طرز فکر را پیادهسازی میکرد و تعطیلی قدرت دفاعی و توان نظامی را رقم میزد، در حال حاضر در چه وضعیتی بودیم؟!
۱۴- جنگ تحمیلی اخیر، بیش از پیش ثابت کرد که تقویت صنایع دفاعی و تحقیق و توسعه در این زمینه بسیار حیاتی است. برای همین است که میگویند: «اگر صلح میخواهی، باید برای جنگ آماده باشی.» این ضربالمثل در طول تاریخ در فرهنگهای مختلف تکرار شده و به عنوان یک اصل مهم در روابط بینالملل و سیاستگذاری نظامی و دفاعی کشورها مورد توجه قرار گرفته است.
۱۵- و اما همانطور که رهبر حکیم انقلاب فرمودند، در ایران تنها یک دوقطبی واقعی وجود دارد:« انقلاب و استکبار» و مردمی که قریب به نیم قرن است این حقیقت را در میدان عمل ثابت کردهاند، هرگز اجازه نخواهند داد دوقطبیهای دروغین، وحدت و انسجام ملیشان را تحتالشعاع قرار دهد.
🔻روزنامه ابتکار
📍 صلح غزه؛ پیچیدگیهای منطقهای و پیامدهای راهبردی برای ایران!
✍️ محمدعلی وکیلی
نوار غزه، منطقهای که بیش از دو دهه درگیر یکی از پیچیدهترین بحرانهای خاورمیانه بوده است، اکنون در آستانه تحولات مهمی قرار دارد. منازعه غزه، یکی از پیچیدهترین و طولانیترین بحرانهای منطقه خاورمیانه است که طی سالها، مقاومت گروههای فلسطینی، به ویژه حماس، نقش محوری در آن ایفا کرده است. اکنون که باطرح ترامپ دوطرف بامحوریت مصر و قطر به توافق موقت صلح دست یافتهاند، پرسش مهمی مطرح است: آیا این صلح به معنای پایان مقاومت و ضعف حماس خواهد بود؟ یا میتوان آن را به عنوان پیروزی استراتژیک و رویکردی جدید برای این گروه تعبیر کرد؟ به عبارتی صلح؛ فرصتی برای استراحت یا عقبنشینی؟ از نگاه برخی تحلیلگران، صلح غزه ممکن است به معنای پایان دوران مقاومت مسلحانه و کاهش نقش حماس در معادلات فلسطین و منطقه باشد. فشارهای بینالمللی، شرایط سخت اقتصادی، محاصره طولانیمدت و فرسایش منابع، از یک سو و تشدید فشارهای سیاسی از سوی اسرائیل و متحدان غربی از سوی دیگر، باعث شده تا حماس به فکر تغییر استراتژی بیفتد. در این نگاه، صلح یک عقبنشینی تاکتیکی است؛ فرصتی برای بازسازی، بازنگری در اهداف و شاید کنارهگیری از راهکارهای نظامی باشد. اما در سوی مقابل، بسیاری معتقدند که حماس با پذیرش صلح، عملاً یک پیروزی بزرگ کسب کرده است. چرا که این گروه توانسته است در مقابل قدرتمندترین ارتش منطقه و فشارهای اقتصادی سنگین، همچنان به عنوان بازیگری کلیدی باقی بماند چرا که اسرائیل در میدان نبرد برغم کشتار وحشتناک و ویرانی خانههای مردم نتوانست حتی یک اسیر را آزاد کند و مجبور شدند از طرحهای اولیه کوچ فلسطینیان و اسرائیلی کردن غزه صرف نظر کنند و اکنون حماس با استفاده از فضای جدید، نفوذ و مشروعیت سیاسی خود را تقویت خواهد کرد. صلح میتواند به معنای تغییر استراتژیک حماس باشد؛ تغییر از مقاومت صرفاً نظامی به مقاومت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. این به معنای حفظ اهداف مقاومت، اما با ابزارها و روشهایی متفاوت و شاید مؤثرتر در عرصه دیپلماسی و توسعه اجتماعی است. صلح غزه نه پایان مقاومت است و نه لزوماً پیروزی حماس، بلکه آغاز مرحلهای جدید در روند پیچیده تحولات فلسطین است. اینکه این صلح به کدام سو خواهد رفت، بستگی به هوشمندی سیاسی حماس، حمایت مردمی، واکنش بازیگران منطقهای و جهانی و البته کیفیت اجرای توافقات دارد. اگرچه همگان باشناخت نسبت به بدعهدی نتانیاهو پیرامون تداوم صلح بسیار بدبین هستند. در نهایت، مقاومت در هر شکل و قالبی که باشد، در ذات خود خواهان عدالت، آزادی و حقوق انسانی است و صلح میتواند فرصتی برای تحقق این خواستهها باشد، اگر به جای پایان، نقطه آغازی برای تحولی پایدار در منطقه قلمداد شود. بازندگان و برندگان صلح غزه در بستر منطقهای: صلح در غزه میتواند نخستین گام به سوی کاهش تنشهای مزمن در منطقه باشد، اما پیامدهای آن برای گروههای مختلف بسیار متفاوت است. بازندگان اصلی این روند، جناحهای رادیکال اسرائیلی هستند که طی سالهای گذشته از بحران غزه برای توجیه سیاستهای سختگیرانه علیه ایران و تقویت موقعیت داخلی خود بهره بردهاند. آمارها نشان میدهد که نزدیک به ۶۰ درصد کابینه کنونی اسرائیل را اعضای جناحهای راستگرای افراطی تشکیل میدهند که احتمال دارد با کاهش بحران غزه، تمرکز خود را به عنوان «تهدید اصلی» به سمت ایران معطوف کنند. ممکن است با کاهش حمایتها و تغییر رویکردهای منطقهای در دوران پساصلح، موقعیت سیاسی و نظامی خود را از دست دهد. پیامدهای ژئوپلتیک صلح غزه : صلح غزه، بیش از یک توافق میان فلسطینیها و اسرائیل، بستری برای تغییرات ژئوپولتیک در خاورمیانه است که بسیاری از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در آن نقش دارند: •ایران: به عنوان حامی اصلی گروههای فلسطینی مسلح، ایران باید با دقت این تحول را مدیریت کند. صلح غزه فرصتی برای تهران است تا ضمن کاهش هزینههای نظامی، بر گسترش دیپلماسی و همکاریهای اقتصادی و امنیتی تمرکز کند. با این حال، باید آماده مقابله با تمرکز احتمالی اسرائیل و متحدانش بر تهدید ایران باشد. •اسرائیل: دولت نتانیاهو، در میان فشارهای داخلی و جناحهای رادیکال، ممکن است با پایان تنش غزه، سیاست خود را معطوف به مقابله مستقیمتر با ایران کند. این میتواند شامل افزایش عملیات اطلاعاتی و حتی حملات محدود نظامی باشد. •مصر: به عنوان همسایه جنوبی غزه و یکی از بازیگران کلیدی در روند صلح، نقش میانجی و حافظ امنیت مرزی را ایفا میکند. دولت قاهره از ثبات غزه استقبال میکند و میتواند به عنوان عامل تسهیلکننده همکاریهای منطقهای و گسترش پروژههای مشترک اقتصادی ایفای نقش کند. •کشورهای عربی حوزه خلیج فارس: برخی از این کشورها، که در سالهای اخیر به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل گام برداشتهاند، صلح غزه را فرصتی برای کاهش تنش و افزایش همکاریهای اقتصادی و امنیتی میبینند. این موضوع میتواند به تحولات جدیدی در معادلات منطقهای منجر شود و ایران را در موقعیت دیپلماتیک پیچیدهتری قرار دهد. • ایالات متحده آمریکا: آمریکا به عنوان میانجی سنتی مذاکرات صلح و حامی اصلی اسرائیل، نقش کلیدی در تضمین یا بر هم زدن این روند دارد. واشنگتن ممکن است با کاهش بحران غزه، تمرکز بیشتری بر سیاستهای ضدایرانی خود معطوف کند، که میتواند فشارهای بینالمللی علیه ایران را افزایش ایران در این وضعیت پیچیده باید چند رویکرد همزمان را در دستور کار قرار دهد: ۱. تقویت دیپلماسی منطقهای: استفاده از فرصت کاهش تنشها برای گسترش روابط با کشورهای منطقه و حتی برخی کشورهای عربی، به منظور کاهش انزوای سیاسی و اقتصادی. ۲. آمادگی نظامی و امنیتی: افزایش توان دفاعی و امنیتی در برابر تهدیدات احتمالی اسرائیل و متحدانش، با تمرکز بر سامانههای دفاعی و تقویت همکاریهای اطلاعاتی با متحدان منطقهای. ۳. بازنگری در سیاست حمایت از گروههای فلسطینی: تطبیق سیاستها و حمایتها با شرایط جدید منطقهای و تمرکز بر حمایتهای سیاسی و دیپلماتیک به جای نظامی، که میتواند در بلندمدت تأثیرگذاری ایران را حفظ کند. صلح غزه بشرط تداوم میتواند نقطه عطفی در روند تحولات خاورمیانه باشد که هم فرصتها و هم چالشهای فراوانی برای ایران به همراه دارد. این روند نه تنها جایگاه بازیگران مختلف را تغییر میدهد بلکه معادلات قدرت و نفوذ را نیز دستخوش تحولات اساسی میکند. ایران باید با درک عمیق از نقش سایر بازیگران و سناریوهای محتمل، راهبردی هوشمندانه، متوازن و چندوجهی برای بهرهبرداری از فرصتها و مدیریت تهدیدها اتخاذ کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 پس از آتشبس
✍️ عباس عبدی
دو سال پیش که حمله حماس به شهرکنشینهای نزدیک به غزه آغاز شد، پیشبینی آینده آن غیر ممکن مینمود، همچنان که کسی در انتظار اصل آغاز این پدیده نیز نبود. در آن زمان پیشبینی وضعیت کنونی و آتشبس و عقبنشینی و آزادی اسرا و حال عمومی خاورمیانه از محالات بود. از این رو شاید پیشبینی آینده نیز نشدنی باشد. ولی گمانهزنی معقولانه مفید است و من میخواهم تحلیلی را که در ماههای ابتدایی پس از جنگ نوشتم، اکنون با جزییات و نکات بیشتری بهروز و تقدیم کنم. به نظرم این جنگ در مبارزه فلسطینیها تغییری راهبردی ایجاد میکند، همچنان که اسراییل را هم دچار سرگشتگی راهبردی خواهد نمود. بزرگترین باخت اسراییل نه تعداد کشتهشدگان آن و نه شکست اطلاعاتی در آغاز جنگ و نه طولانی شدن این جنگ است. بزرگترین شکست آن بیرون آمدن از پوشش مظلومنمایی هولوکاست و پوشیدن لباس جنایت و بروز آشکار این رفتار است که مساله را برای همه به ویژه حامیان آن در غرب روشن کرده است. نسل قدیم اروپا به دلیل هولوکاست خود را بدهکار اسراییل میدانستند در حالی که نسل جدید غرب با گرایش ضد اسراییلی بزرگ و بزرگتر میشود و این نقطه آغاز بحران اسراییل است، به شرطی که فلسطینیها دقت کافی کنند و اجازه ندهند که این تصویر کنونی اسراییل از طریق رفتار و سیاستهای آنان بازسازی شود. در سوی مقابل فلسطینیها هستند که این پیروزی را نه فقط برای عملیات ۷ اکتبر که برای مظلومیت و مقاومت جانانه مردم خود طی دو سال زندگی در غزه به دست آوردهاند. اگر امروز میبینیم که در سراسر اروپا علیه اسراییل تظاهرات میشود، یا پارلمان اسپانیا تجارت اسلحه با اسراییل را منع میکند، یا ایتالیاییها شرمنده از این هستند که باید با تیم فوتبال اسراییل مسابقه دهند، یا نتانیاهو از ترس بازداشت، مسیر هواپیمای خود به امریکا را تغییر میدهد، بهطوری که حتی روزنامه هاآرتص مینویسد: «اسراییلیهایی که از سفر اروپا بازگشتهاند میگویند فلسطینی که در سال ۱۹۴۸ با زور محو شد، امروز خارج از مرزهایش همهجا حاضر است. حضوری زنده، سرسخت و رنگارنگ.» یا برای اولینبار گرایش منفی به اسراییل حتی میان یهودیان امریکایی بهشدت بالا رفته و بیش از ۶۰ درصد آنان معتقدند که اسراییل در غزه مرتکب جنایت جنگی شده است و تظاهرات صدها هزار نفری علیه اسراییل در اروپا انجام میشود و حتی امریکای جنوبی که همیشه حیاطخلوت اسراییل و امریکا بوده به جایی رسیده که رییسجمهور کلمبیا، نتانیاهو را قاتل کودکان دانسته و به ترامپ میگوید اگر ارتش خود را به غزه اعزام کنی من نیز ارتش کلمبیا را اعزام کرده و ما خواهیم جنگید. بالاخره، اینکه ترامپ هم میگوید: «اسراییل نمیتواند با جهان بجنگد.» بهطور ضمنی میگوید که اسراییل با جهان در جنگ است. زمانی گلدا مایر نخستوزیر اسراییل گفته بود که: «بعد از هولوکاست یهودیها حق هر کاری را دارند!» امروز افکار عمومی جهان پاسخ او را داده است که زیر پرچم مظلومیت نمیتوان بدترین جنایات را کرد. اینها محصول و نتیجه منطقی جنایاتش در غزه است. این نقطه قوت فلسطینیها شده است. این دو سال نشان داد که جنگ آغاز میشود، حتی در نابرابرترین موازنه نظامی، ولی جنگ راهحل نهایی نیست و چارهای جز گفتوگو نیست. این جنگ نشان داد؛ داوری جهان برای هر نیروی سیاسی و هر کشوری مهم است، نه فقط داوری دولتها و شورای امنیت؛ بلکه داوری ملتها و افکار عمومی جهان بسیار مهمتر شده است، زیرا اکنون و به دلیل شبکههای اجتماعی و سرعت انتقال فیلم، خبر و نظر، افکار عمومی جهان از طریق شبکههای اجتماعی و مستقل از رسانههای سنتی و رسمی به سرعت شکل میگیرد. اسراییل که همیشه سلطه بلامنازعی بر رسانههای جریان اصلی جهان داشت، اکنون آن را از دست داده است و بارها نیز به این ضعف اذعان نمودهاند. بنابراین به دست آوردن و حفظ همدلی و همراهی افکار عمومی جهان عامل مهم قدرت ملی است، قدرتی که در جریان این جنگ جابهجا شد. به میزانی که اسراییل آن را از دست داد، فلسطینیها آن را به دست آوردند و این آغاز راه است، حفظ این قدرت به مراتب سختتر از به دست آوردن آن است. این هدف با تکیه صرف بر خطمشی نظامی به دست نمیآید، همچنان که اسراییل علیرغم قدرت نظامی وسیع خود آن را نتوانست حفظ کند و از دست داد.
پرسش این است که این وضعیت چه تأثیری بر ایران دارد؟ آیا همچنان میتوان راهبرد گذشته را ادامه داد؟ آیا آن راهبرد نتیجهبخش بود؟ آیا ابزار اجرای آن راهبرد باقی مانده و موجود است؟ عدم تغییر راهبرد منطقهای با این حد از تحولات گسترده در جهان و منطقه، نشان میدهد که راهبرد قبلی؛ اصولا معطوف به واقعیت نبوده و باید چاره دیگری اندیشید. این یکی از مهمترین مسائل امروز ما است.
🔻روزنامه شرق
📍 اینها به چه کار ایران میآیند؟
✍️ احمد غلامی
اگر امروزه کسی از نظریه «mudsill» (مادسیل) سخن بگوید، با انتقادهای شدیدی روبهرو خواهد شد. البته این نظریه غیرانسانی پیش از آنکه از طرف جمیز هانری هاموند آمریکایی به صراحت بیان شود، جامعه آمریکا آن را عملا اجرا میکرد؛ انسانهای سیاهپوستی که به دلیل رنگ پوست و جایگاه و شأنشان به شیوه قانونی به بردگی گرفته میشدند و تحت استعمار بیرحمانه سفیدپوستها قرار داشتند. برخی از نظریهها هدفشان مشروعیتبخشی، تثبیت و تئوریزهسازی عملکرد صاحبان سرمایه و قدرت است، آنهم برای ادامه بهرهکشی از انسانهایی که جز کارشان -یدی یا فکری- سرمایه دیگری ندارند. بنابراین جیمز هانری هاموند چیز عجیبی نمیگفت، او تنها درصدد بود بردگی را برای همیشه تثبیت کند و اگر آبراهام لینکلن از در مخالفت درنمیآمد، این کار برای مدتهای بیشتری ادامه پیدا میکرد. هاموند میگفت: «در هر سیستم اجتماعی باید طبقهای وجود داشته باشد تا کارهای پیشپاافتاده و طاقتفرسا را انجام بدهد. این طبقه که ناچار است فرمانبردار و سختکوش باشد، باید چون تیرکهای زیرین یک ساختمان عمل کند. اگر در جامعهای چنین طبقهای وجود نداشته باشد، حکومت هر خانهای که بسازد، انگار آن را روی هوا ساخته است». نظریه مادسیل در همان ایام جنگهای داخلی آمریکا مورد انتقاد متفکران حامی آبراهام لینکلن قرار گرفت. اما هنوز برخی از صاحبنظران باور دارند که این نظریه از سوی حکومتها به شیوههای متفاوتی به کار گرفته میشود؛ کودکان کار نمونه بارز آن هستند و هر حکومتی حتی اگر در زبان مخالف این نظریه باشد، در عمل چشم بر وجود چنین طبقهای میبندد و با تعاریف گوناگون و گاه ستایشآمیز بر حضور مفید این طبقه تأکید میکند. در همان دوران است که مارکس علیه سرمایهداری سخن میگوید و «رهایی انسانی» را در برابر «رهایی سیاسی» قرار میدهد و پرسشهایی اساسی مطرح میکند؛ اینکه «چه کسی میتواند آزاد باشد؟ آزادی چه شکلی دارد؟ آیا کسی که ناگزیر است برای دیگران کار کند واقعا آزاد است؟». مارکس به انقلاب آمریکا بسیار دلبسته بود و شاید به لینکلن به چشم رئیسجمهور دوره گذار مینگریست؛ گرچه میدانست او نمیتواند قدمهایی جدی و آشکار در مبارزه با سرمایهداری و مالکیت خصوصی و حتی بردهداری بردارد، اما جامعه آمریکا برای مارکس آزمایشگاهی برای کنکاش درباره تضادهای سرمایهداری و دموکراسی بود.
مارکس باور داشت که «انقلاب آمریکا و فرانسه گامی اساسی بود ولی کافی نبودند. رهایی سیاسی ضروری است، اما برای آزادی واقعی انسانها، تغییر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی باید صورت گیرد». تجربه انقلاب آمریکا برای مارکس درس بزرگی بود؛ آزادی قانونی بدون رفع بیگانگی و استثنا، آزادی کامل نیست. تنها اتفاقی که میافتد، صراحت و خشونت کلامی نظریه مادسیل در لفافی از آزادی سیاسی پیچیده میشود؛ وگرنه سرمایهداران پابرجاتر از گذشته و تهیدستان فقیرتر از همیشه به کار خود ادامه خواهند داد. آنچه رخ داده، تغییر شکل و انعطافپذیری نظریههاست. اینک ناگزیر با پرسشی اساسی روبهرو میشویم: آیا میتوان در جامعه ایران از طبقهای نام برد که سنگ زیرین آسیاب است؛ طبقهای که دستشان زیر سنگ سرمایهداران رانتی است، اما همین طبقه است که در شرایط بحرانی تمامقد از ایران دفاع میکند و برای کیان آن میجنگد؟ پرسش اساسی دیگر که باید خطاب به تمام کسانی که در دولت و نهادهای رسمی حضور دارند، مطرح کرد، این است که بهراستی این سرمایهداران رانتی که چمدانهایشان را همواره بسته نگه داشتهاند تا در بزنگاه بگریزند، به چهکار ایران میآیند؟
🔻روزنامه کسبوکار
📍 تبعات اقتصادی و اجتماعی بیکاری
✍️ عبدالمجید شیخی
در دو دهه گذشته نامگذاری رهبر انقلاب اثرات مثبتی بر جهت دهی به فعالیت ها و ایجاد فرهنگ هدفمند و توجه به مسائل مهم ملی داشته است. رونق تولید ملی درپی خود، رونق اشتغال و سایر مسائل اقتصاد را درپی دارد و تورم را کاهش می دهد. هرچه عرضه و تولید تقویت شود و بر تقاضا غلبه یابد، عملا فشار تقلیل دهنده ای را بر کاهش نرخ تورم خواهد داشت.
رونق تولید ملی به معنای اشتغال بیشتر جوانان است. در کنار این اقدامات باید تجدید نظر اساسی در سیاست های تجاری کشور به عمل آید. توجه به مسئله اشتغال جوانان شاه کلید رفع بسیاری از معضلات اجتماعی است. در حوزه اقتصاد مهم ترین مسئله ایجاد شغل برای جوانان است چرا که بسیاری از نابسامانی های اجتماعی به بیکاری باز می گردد چرا که نبود شغل و درآمد مانع تشکیل زندگی شده، علاوه بر تبعات اقتصادی، تبعات اجتماعی زیادی را نیز به دنبال دارد.
در حال حاضر اقتصاد توانایی پاسخ دادن به نیازهای جوانان را ندارد و همین امر مانع تشکیل خانواده و کشیده شدن به سمت انحرافات اخلاقی می شود. مسائل اقتصادی مانند همه مسائل اجتماعی در هم تنیده اند و نمی توان در واقعیت بین مسائل اجتماعی و اقتصادی مرز بندی کرد، با ایجاد اشتغال عملا معضل بیکاری حل شده و به دنبال آن درآمد حاصل شده و بسیاری از مشکلات به دنبال آن
حل می شود.
با تسهیل شرایط کسبوکار، ایجاد ثبات در قوانین، از بین بردن تعدد قوانین و وحدت رویه در یکپارچهسازی قوانین کسبوکار رونق تولید را به دنبال خواهد داشت، چون رونق تولید در سایه ثبات قوانین به دست میآید.
ثبات در قوانین و رونق تولید رابطه تنگاتنگی دارند. اگر در بازار تقاضای مؤثر نباشد و در واقع امر بازاریابی فعالیتهای تولیدی کالا و خدمات مورد استقبال قرار نگیرد، عملاً ثبات قوانین هم کمک نمیکند، این ثبات در قوانین شرط لازم
است و کافی نیست.
در این رابطه بهروزرسانی قانون کار با هدف رونق تولید ضرورت دارد. قانون کار باید از کارگر و کارفرما حمایت کند. حمایت از کارگر هم به دو بخش تقسیم میشود که یکی حمایت از نیرویکار شاغل و دیگری حمایت از متقاضیان کار است که در آینده قرار است، استخدام شوند.
🔻روزنامه ایران
📍 استیضاح راهحل نیست
✍️ ابراهیم بهشتی
تداوم و تشدید فشارهای خارجی با میدانداری اروپا و آمریکا به صورت طبیعی تبعاتی بویژه به لحاظ روانی بر اقتصاد کشور خواهد داشت. از سخنان مسئولان ارشد چنین بر میآید که تأمین معیشت مردم اولویت نظام در شرایط فعلی است. چنانکه رهبر معظم انقلاب ششم شهریورماه و در دیدار رئیسجمهوری و اعضای دولت با ایشان، مسأله معیشت را مهم خواندند و فرمودند: «در باب معیشت مردم بهگونهای عمل کنید که مردم بتوانند حدود ۱۰ قلم کالای اساسی را بدون دغدغه افزایش قیمت تهیه کنند؛ نه اینکه قیمتها امروز و فردا دو برابر شود.» ایشان کالابرگ را با اشاره به گفته برخی مطلعان از مسائل اقتصادی، از راههای دسترسی بدون دغدغه مردم به ۱۰ قلم کالای اساسی خواندند.
محمدرضا عارف، معاون اول رئیسجمهور هم پیش از اجرایی شدن اسنپ بک از تدارک دولت برای مواجهه با چنین شرایطی خبر داده و گفته بود دولت برای شرایط خاص برنامه دارد و در صورت اجرای مکانیزم ماشه پیشبینیهای اقتصادی صورت گرفته است. علی مدنیزاده، وزیر اقتصاد هم گفته که «همه بخشهای دولت برای مقابله با اسنپبک برنامههای متعددی را تهیه کردهاند. دولت برای حمایت از مردم در مقابل اثرات احتمالی اسنپ بک کالابرگ را در دستور کار دارد.»
به نظر میرسد در شرایط فعلی یکی از اولویتهای اصلی دولت حمایت از سبد معیشت مردم در برابر فشارهای خارجی است. اهتمام به این مهم البته وظیفه دولت است اما آیا حمایت از مردم و حفاظت از کرامت و شأن آنان تنها بر دوش قوه مجریه سنگینی میکند؟ قاعدتاً این گونه نیست. مدیریت شرایط فعلی و گذار از آن نه تنها مسئولیتی ملی و بر عهده همه ارکان نظام است بلکه همکاری و همافزایی ملی نیز در این مسیر باید سرلوحه کار همه نهادها باشد.
طبیعی است که نمایندگان مجلس هم به اقتضای جایگاه، اختیارات و وظایف قانونی خود این روزها دغدغه تأمین معیشت مردم را داشته باشند و در این مسیر از ابزارهای در دست مثل تشکیل جلسات مشترک، ارائه طرح، بررسی لوایح دولتی، ارائه طرح سؤال و در نهایت استیضاح استفاده کنند.
اگر چه مقامات دولتی هم بر حق نمایندگان برای استفاده از ابزارهای قانونی خود صحه گذاشتهاند، اما تأملات قابل توجهی درباب تلاشهای طیفی از مجلسیها برای استفاده از ابزار استیضاح وجود دارد. از جمله اینکه آیا طراحان استیضاح، همه راههای موجود را طی کرده و به نتیجه نرسیدهاند و لذا چارهای جز استیضاح ندارند؟ آیا عملکرد وزرای مورد نظر به میزانی غیر قابل دفاع است که حتماً باید افراد دیگری جایگزین آنان شوند؟ وزرا بر اساس چهارچوبهای تعریف شده، موظف هستند در هماهنگی با برنامههای کلی دولت حرکت کنند. حال آیا نمایندگان انحرافی جدی در این هماهنگی مشاهده کردهاند یا اساساً برنامههای کلی دولت را مفید فایده نمیبینند؟ اگر مشکل، وجه دوم این گزاره باشد که قاعدتاً مسئولیت یا کوتاهی متوجه وزرا نیست چون آنها هم مانند نمایندگان مجلس در چهارچوب تعریف وظایف و اختیارات خود اقدام کردهاند. سؤال دیگر اینکه چه تضمینی به موکلان خود میدهند که با جابهجایی یک وزیر امورات آن وزارتخانه به زعم آنان بسامان شود؟ اگر تجربه اصرار به استیضاح ناصر همتی، وزیر پیشین اقتصاد تکرار شد، آیا نمایندگان استیضاح کننده توجیه یا توضیح قانع کنندهای خواهند داشت یا تنها به این جمله کلیشهای و تکراری بسنده خواهند کرد که ما مأمور به انجام وظیفه خود بودهایم و نتیجه به آنان ارتباطی ندارد؟ چنانکه این روزها طراحان استیضاح همتی با این سؤال روبه رو هستند که آیا با برکناری وزیر وقت اقتصاد، دغدغه آنان درباره نوسانات بازار ارز بر طرف شده است؟ آیا اصرار به برکناری وزرا در شرایطی که بیشتر از یک سال از رأی اعتماد مجلس به آنان نگذشته است، اقدامی منطقی و منطبق بر توصیههای رهبری معظم انقلاب است؟
در شرایط موجود که فشارها و تهدیدهای خارجی بر قرار است، ناقص کردن ترکیب دولت و بلاتکلیف گذاشتن وزارتخانهای حداقل به مدت ۳ ماه تأمین کننده کدام منفعت ملی است؟
موضوع مهمتر که پیشنهاد میشود استیضاح کنندگان در آن تأمل بیشتری کنند اینکه؛ مگر همین دولت و همین وزرا همراه با نیروهای مسلح و هدایت رهبر معظم انقلاب جنگ ۱۲ روزه را مدیریت نکردند؟ آیاغیر از این است که توهمات بدخواهان ایران برای به آشوب کشیدن کشور، معطوف به قفل شدن مدیریت و هرج و مرج ناشی از کمبود یا احساس کمبود کالا بود؟ اما تدابیر رئیسجمهوری و همکاران او در سراسر کشور به همراه مسئولیت پذیری دیگر نهادها، این نقشه شوم را نقش برآب کرد و در نهایت همین عملکرد هم مورد تمجید رهبر معظم انقلاب قرار گرفت. حالا کمتر از سه ماه از آن واقعه چه اتفاقی رخ داده که برخی نمایندگان مجلس را به ارزیابی دیگری نسبت به وزرای دولت رسانده است؟
در ابتدای این نوشته اشاره شد که به هر روی، تداوم و تشدید فشارهای خارجی هزینهها و تبعاتی برای کشور خواهد داشت. مقاومت و مواجهه درست با این فشارها و کاستن از تبعات آنها، عزم و همکاری ملی میطلبد. شانه خالی کردن از مسئولیت ملی و حواله دادن هزینهها به یک نهاد، کمکی به حل مشکلات نخواهد کرد. به فرموده رهبر معظم انقلاب «اجماعسازی امروز از گذشته آسانتر است؛ از این فرصت باید استفاده کرد و کارهایی را که مورد اجماع است، پیش برد و حرکت کرد.» تدبیر و چارهاندیشی برای عبور کم هزینهتر از تنگناهای اقتصادی میتواند از مصادیق ضروری اجماعسازی باشد. «دست گیری» اگر سرلوحه کار قرار گیرد حتماً فوایدی بیشتر از «مچگیری» خواهد داشت.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست