سه شنبه 29 مهر 1404 شمسی /10/21/2025 10:49:20 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 معادله ۲۵۰میلیون لیتر سوختی که قاچاق می‌‌شود
✍️ مجید گودرزی
تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که «چرا فقط وقتی بنزین گران می‌شود اعتراضات فراگیر شده و انتقادات افزایش می‌یابد!» این پرسشی است که بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان مدت‌هاست درباره ابعاد و زوایای گوناگون آن صحبت کرده و چرایی آن را جست‌وجو می‌کنند. در شرایطی که به دلیل رشد تورم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در این کشور با افزایش قیمت و گرانی مواجه می‌شود، مشخص نیست چرا اینقدر حساسیت و نگرانی در خصوص نرخ بنزین وجود دارد؟ اما واقعا با معادله بنزین در ایران چه باید کرد؟ آیا باید قیمت آن را بالا برد و تبعات تورمی آن را به جان خرید یا قیمت سوخت را ثابت نگه داشت و نسبت به قاچاق گسترده سوخت به کشورهای همسایه بی‌تفاوت بود؟ برخی در پاسخ به این پرسش اعلام می‌کنند با توجه به این واقعیت که قیمت بنزین در ایران یک نرخ مرجع است و باعث افزایش قیمت مجموعه کالاها و خدمات در ایران می‌شود، گرانی آن باعث التهاب و نگرانی در جامعه و شکل‌گیری اعتراضات عمومی در واکنش به گرانی بنزین می‌شود! در واکنش به این استدلال اما مخالفان اعلام می‌کنند که به دلیل ارزان بودن بنزین و گازوییل هر روز بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون لیتر سوخت از ایران قاچاق شده و منافع ملی را از بین می‌برد. در واقع سود یارانه بنزین نه متوجه مردم ایران و نه متوجه دولت، بلکه در اختیار قاچاقچیان و شهروندان کشورهای همسایه قرار می‌گیرد.
بر این اساس در هر روز به‌طور متوسط حدود ۲۵ میلیون لیتر سوخت از ایران قاچاق می‌شود و قاچاقچیان و سوداگران بنزین لیتری ۱۵۰۰ تومان را لیتری ۶۰ هزار تومان تا ۸۰هزار تومان در آن سوی مرز‌های ایران می‌فروشند.یعنی قاچاقچیان هر لیتر را ۴۰ برابر می‌فروشند و سود آن را در قالب کالا دوباره وارد کشور کرده و به تولید کشور نیز ضربه می‌زنند. طبیعی است که سوداگران برای تداوم این وضع دست به هر اقدام رسانه‌ای، سیاسی و امنیتی زده و تلاش می‌کنند با اجرای برخی اقدامات کاری کنند که نرخ سوخت بالاتر نرود تا سوداگری آنها همچنان ادامه داشته باشد. به قول دوستی سوداگران و قاچاقچیان به دلیل این سود افسانه‌ای و به خاطر این گنج عظیم حق دارند حتی آدم بکشند .آمارهای مستند حاکی است که سوداگران به بهانه سوخت‌بری و کمک به معیشت مرزنشینان روزی ۸۳۳ تریلی سوخت قاچاق می‌کنند. اما این همه ماجرای سوداگری‌ها و سودهای افسانه‌ای قاچاق سوخت در ایران نیست؛ در حالی که روزی ۲۵۶ میلیون لیتر سوخت در گستره کشور توزیع می‌شود، نیروگاه‌های شهرهای مختلف در زمستان سوخت ندارند و ناچار به سوزاندن سوخت مازوت هستند. تحلیلگران هم در این میانه نمی‌دانند چگونه باید تحلیل کنند؛ در واقع در وسط معادله گیر افتاده‌اند . اگر از ارزان بودن نرخ سوخت حمایت کنند و از دولتی‌ها بخواهند که اقدام به افزایش نرخ سوخت نکنند، قاچاقچیان سرمایه‌های ملی را غارت می‌کنند! اگر در نقطه مقابل از ایده افزایش نرخ سوخت دفاع کنند تا قاچاق سوخت کاهش یابد معیشت مردم دستخوش تکانه‌های تورمی تازه می‌شود و از افزایش قیمت‌های سوخت هم نصیبی به مردم نمی‌رسد! بدون تردید دولت هم با این معادله و دوراهی روبه‌رو است. از یک طرف مطابق علم اقتصاد می‌داند که باید قیمت سوخت افزایش یابد و از سوی دیگر می‌داند که افزایش قیمت سوخت باعث فشار معیشتی بیشتر به مردم می‌شود . برخلاف وعده‌های قبلی رییس‌جمهور است. یکی از کارکردهای وفاق ملی باید این باشد که سوخت به قیمت جهانی عرضه و تفاوت قیمت به حساب مردم واریز شود.اما برخی گروه‌ها که در بدنه مدیریتی کشور هم حضور دارند ظاهرا با قاچاق سوخت مشکل ندارند، اما با واریز مابه‌التفاوت به حساب مردم حسابی مشکل دارند. این نگرانی وجود دارد که همانند هدفمندی یارانه‌ها خلف وعده شود و در این میان سر مردم کلاه برود. مردم باید اختیار داشته باشند که سوخت یارانه‌ای بگیرند یا یارانه نقدی آن را .ای کاش بدنه کارشناسی کشور در این زمینه در راستای منافع ملی روشنگری کند تا بهترین اقدام به نفع معیشت مردم اتخاذ شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چشم‌انداز تاریک رشد اقتصادی
✍️ مهرداد سپه‌وند
اخیرا صندوق بین‌المللی پول، اقدام به انتشار گزارش چشم‌انداز اقتصاد جهانی در ماه اکتبر کرده است. درحالی‌که سال گذشته، این نهاد بین‌المللی برای سال ۲۰۲۵ نگاهی خوش‌بینانه داشت و روندی روبه‌رونق را برای رشد اقتصادی جهانی پیش‌بینی می‌کرد، در اکتبر امسال، بنابر برآوردهای این صندوق، شاهد محو شدن آن خوش‌بینی‌ها و انتظار یک روند کاهشی برای اقتصاد جهان هستیم. دلیل این امر، طبق گزارش چشم‌انداز صندوق، قبل از هر چیز، متوجه سیاست‌های اقتصادی ترامپ است. سیاست‌هایی که جنگ تعرفه‌ای و حمایت‌گرایی را دامن زده، نااطمینانی را افزایش داده و به پیوستگی زنجیره تامین در سراسر جهان آسیب رسانده است.

این گزارش برای کشورهای بزرگ چون ایالات‌متحده آمریکا و چین کاهش رشد اقتصادی را پیش‌بینی می‌کند. شاید شدیدترین کاهش در رشد اقتصادی برای کشورهای بزرگ متوجه روسیه باشد که درگیر یک جنگ طولانی‌مدت با اوکراین است. در مقابل اتحادیه اروپا، هند و انگلیس مطابق این سند انتظار می‌رود که یک رونق نسبی را در دوره پیش‌رو تجربه کنند. با وجود انتظار کاهش قیمت نفت به دلیل کاهش تقاضا، اوضاع برای کشورهای صادرکننده نفت در مجموع امیدوارکننده است.

جالب‌توجه‌ترین آن شاید افزایش دوبرابری رشد اقتصادی عربستان باشد که نرخ آن از ۲ درصد به ۴ درصد خواهد رسید. با وجود این، مطابق برآوردهای این گزارش، افزایش رشد شامل همه کشورهای صادرکننده نخواهد بود. به عنوان مثال، برای ایران که علاوه بر سیاست‌های فشار حداکثری توسط دولت ترامپ، با تنش‌های امنیتی در منطقه و مخاطرات اسنپ‌بک روبه‌روست، این گزارش بیشترین کاهش در رشد را بین کشورهای صادرکننده نفت پیش‌بینی می‌کند و مطابق پیش‌بینی‌های آن، انتظار می‌رود تا پایان سال جاری میلادی، کشور ما تنها یک رشد ۰.۶ درصدی را تجربه کند، حال آنکه رشد اقتصادی در سال گذشته میلادی برای ایران حدود ۳.۷ درصد بوده است.

جالب توجه است که برخی خبرگزاری‌های داخلی، صرفا به این دلیل که نرخ رشد پیش‌بینی شده در این گزارش اندکی بیشتر از برآورد اولیه در ماه آوریل امسال بوده، از چنین تحول ناخوشایندی اظهار خوشحالی و شعف کرده‌اند و آن را اعترافی از سوی این نهاد بین‌المللی به بی‌تاثیری اسنپ‌بک دانسته‌اند، غافل از آنکه اولا فرآیند انجام این برآوردها و کنترل نتایج و همچنین داده‌های مورد استفاده، با سرعتی که آنها تصور می‌کنند به‌روزرسانی نمی‌شود و تاثیر مواردی از این دست، هنوز در پیش‌بینی‌ها منعکس نشده است و نیاز به زمان دارد. ثانیا، فراتر از بحث پیش‌بینی‌ها، آمار و ارقام واقعی که مرکز آمار منتشر کرده، نشان می‌دهد نرخ رشد اقتصادی در فصل بهار منفی شده است. ثالثا، برآوردهای صندوق بین‌المللی پول تنها برآوردهای موجود از روند اقتصادی در آینده نیست.
پیش‌بینی‌های «مرکز پژوهش‌های مالی و اقتصادی دنیای اقتصاد» که مدتی است با متدولوژی علمی و مشابه متدولوژی به‌کار رفته در نهاد‌های معتبر بین‌المللی و زیر نظر اقتصاددانان برجسته و مطرح کشور برای اقتصاد ایران انجام می‌شود، برای پایان سال جاری میلادی که مطابق با پایان فصل پاییز است، حکایت از منفی شدن نرخ رشد اقتصادی دارد. یادآوری می‌شود این پیش‌بینی‌ها توسط این مرکز در دوره‌های ۶ماهه انجام شده و پیش‌بینی تغییرات مولفه‌های مهم اقتصاد کلان برای چهار فصل آینده را به‌دست می‌دهد. در این بررسی‌ها روش کار کاملا علمی و فارغ از هرگونه سوگیری سیاسی و با استفاده از نتایج ترکیبی پنج مدل کلان‌سنجی است. شایان ذکر است که در دوره‌های گذشته، نتایج پیش‌بینی‌های این مرکز، قابل مقایسه با برآورد‌های صندوق بین‌المللی پول بوده و نسبت به آن، خطا‌های پیش‌بینی عمدتا به سمت مقادیر خوش‌بینانه‌تر انحراف داشته است. نهایتا باید به شاخص خرید مدیران اشاره کرد که نشان می‌دهد ارزیابی فعالان صنعتی از وضعیت سفارش‌ها بدبینانه بوده، چنان که این شاخص به زیر عدد ۵۰ افت کرده و وضعیت امیدوارکننده‌ای را نشان نمی‌دهد.

واقعیت آن است که نگرانی از ورود کشور به یک دوره رکودی باید جدی گرفته شود. در سال‌های گذشته هرچند رشد اقتصادی از کیفیت مطلوبی برخوردار نبود، اما به هرحال در مجموع شاهد رشد اقتصادی مثبت بودیم. اما وضعیت اکنون تغییر کرده است. محدودیت در دسترسی به منابع ارزی و ناترازی انرژی و کاهش سرمایه‌گذاری‌ها، صنعت کشور را در وضعیت بحرانی قرار داده است. بعید به نظر می‌رسد مانند گذشته با توجه به افزایش محدودیت‌ها و رشد ناکافی و پرنوسان بخش نفت خام و گاز طبیعی بتوان از این بخش انتظار داشت مانند گذشته بار کاهش نرخ در سایر بخش‌ها را به دوش بکشد.

نتیجه آنکه بدون ترمیم روابط بین‌الملل و انجام اصلاحات ساختاری عمیق در داخل در حوزه‌های مختلف چون انرژی، مالی، بانکی و سرمایه‌گذاری و همچنین توسعه فضای کسب‌وکار، اقتصاد ایران همچنان در وضعیت فرسایش تدریجی باقی خواهد ماند و ممکن است وارد یک دوره بلندمدت رکودی شود. درک واقعیت‌ها همان‌گونه که هست به جای تفسیرهای مناسب ذائقه سیاسیون، از این جهت اهمیت دارد که بدون درک درست از ابعاد مشکلات، امیدی به چاره‌اندیشی و انجام اصلاحات برای برون‌رفت از این شرایط نمی‌توان داشت.


🔻روزنامه کیهان
📍 مسئولیت سنگین ما در میدان روایت
✍️ جعفر بلوری
۱-«روایت جنگ» گاهی، از خود جنگ مهم‌تر است. این روایت، همزمان با آغاز جنگ‌ها، شروع می‌شود اما با پایان جنگ، پایان نمی‌یابد. اتفاقا کار اصلی رسانه و روایتگری، بعد از پایان جنگ است. رسانه‌ها، سیاستمداران، تحلیلگران، روزنامه‌نگاران و مقامات، بعد از پایان جنگ، وظیفه بزرگ‌تر و مهم‌ترشان تازه شروع می‌شود. رجزخوانی برای دشمن، برجسته کردن پیروزی‌ها، هشدار به دشمن و... از جمله محورهایی هستند که پس از پایان هر جنگی، مورد توجه قرار می‌گیرند چون، جنگی مثل آنچه بین ایران یک طرف، آمریکا، ناتو و رژیم صهیونیستی در طرف دیگر درگرفت، ممکن است دوباره از سرگرفته شود. دشمن مواضع، رویکردها، اظهارات و تحلیل‌ها را رصد کرده، و متناسب با آن محاسباتی کرده و تصمیم می‌گیرد مهیای مرحله بعد بشود یا نشود. شرایط این چنینی، مثل استراحت میان دو نیمه فوتبال است. مربیان و بازیکنان نیاز به استراحت، بررسیِ نقاط ضعف و قوت و در صورت لزوم، ایجاد تغییراتی را دارند. در این بین هیچ کس نقش تماشاچی و طرفداران را در پیروزی تیم، دست کم نمی‌گیرد. تماشاچیان اگر امید خود را از دست داده و حس ‌شکست وارد وجودشان شود، نمی‌توانند به پیروزی تیم خود کمک کنند. ایجاد و حفظ چنین روحیه‌ای در مردم در دست رسانه و روایتگر است.
۲- در جنگ ۱۲ روزه، دشمن ضرباتی زد. اما ضربات سنگین و بی‌سابقه‌ای هم خورد که اگر نخورده بود، روز سوم یا چهارم جنگ، واسطه‌ها را جلو نمی‌فرستاد. دیگر هیچ تردیدی باقی نمانده است که، دشمن در محاسباتش دچار اشتباهات مهلکی شده بود. جمهوری اسلامی ایران در این جنگ، نقاطی را شناسایی و با دقت هدف قرار داده بود که، در مخیله دشمن هم نمی‌گنجید. اما بلافاصله پس از آغاز آتش‌بس موقت، همین دشمن روی «روایت» و «رسانه» متمرکز شد تا به اهدافی که در میدان واقعی جنگ نرسیده بود، در ذهن مخاطب برسد. نمایش‌های مضحکی که نتانیاهو و ترامپ پس از این ۱۲ روز آغاز کردند، در چارچوب همین «جنگ روایت‌ها» قرار می‌گیرد. اگر فقط یک دلیل برای اینکه بگوییم، دشمن در این جنگ دچار خطای محاسباتی شده و شکست خورد وجود داشته باشد، همین آتش بسی است که در آن قرار داریم. طرف اگر در مسیر پیروزی قرار داشته باشد، محال است تقاضای آتش‌بس دهد یا آتش‌بس پیشنهادی را بپذیرد! جنگ روسیه و اوکراین را نگاه کنید. روسیه چون در موضع برتر قرار دارد، حرف از صلح و آتش‌بس می‌زند ولی وسط همین حرف‌ها، سنگین‌ترین حملات را به خاک اوکراین می‌کند.
۳- جریان غربگرا در ایران، پس از جنگ ۱۲ روزه، چه مواضعی اتخاذ کرده است؟ روایت این جریان، روی نقاط قوت و پیروزی کشورمان متمرکز بوده یا روی نقاط ضعف؟ مواضعی که اتخاذ کرده، علیه کشورهای متجاوز بوده یا علیه خودمان؟پاسخ این سؤال‌ها خیلی روشن است. آنها علیه جمهوری‌اسلامی ایران و کشور خودمان موضع گرفته و همچنان می‌گیرند. روایتشان از این جنگ، پیروزی دشمن و شکست جبهه بزرگ مقاومت به رهبری ایران بوده است. (به عنوان فقط یک نمونه رجوع شود به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی که بازتاب زیادی در رسانه‌های عبری داشت) دشمن به صراحت اعلام کرده -و هنوز هم می‌کند- که به دنبال براندازی و تجزیه ایران است. غربگرایان در ایران نیز بلافاصله پس از این ۱۲ روز از «لزوم تغییر پارادایم» می‌گویند. تغییر پارادایم در یک کشور یعنی، منهدم کردن ستون‌ و اسکلتی که، ساختار سیاسی روی آن سوار است. یعنی همان براندازی! دشمن می‌گوید می‌خواهد ایران را با مذاکره،
خلع سلاح کند، غربگراها هم می‌گویند باید مذاکره کنیم. (اینکه منظورشان از مذاکره چیست، در بند بعدی توضیح خواهم داد) بنابراین جنگ اصلی یا همان جنگ روایت‌ها پس از آن ۱۲ روز آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
۴- دیروز به نقل از روزنامه «فایننشال تایمز» اعلام شد، ترامپ در جریان دیدار و مذاکره با همتای اوکراینی‌اش، مجددا زلنسکی را تحقیر کرده و بارها سر او فریاد کشیده است. ترامپ به او گفته، ۸۵ درصد منطقه دونباس به کنترل روس‌ها درآمده است و پوتین این منطقه را می‌خواهد. این منطقه را به پوتین بده تا آتش‌بس آغاز شود در غیر این صورت، از بین خواهید رفت. یک بار دیگر این چند خط را مرور کنید. مدل مذاکره‌ ترامپ برای آتش‌بس در این جملات به خوبی مشخص شده است. او به زلنسکی می‌گوید، تسلیم شو و از خیر خاک کشورت بگذر تا آتش‌بس شود! فرمولی که ترامپ برای آتش‌بس در غزه تهیه کرده است نیز همین است. او دقیقا همین فرمول را برای ایران عزیزمان پیشنهاد داده است. او از بین بردن توانایی‌های هسته‌ای، از بین بردن موشک‌ها، و رها کردن متحدان منطقه‌ای و به رسمیت شناختن رژیم کودک‌کُش صهیونیستی را خواسته است. آیا اجرای این خواسته‌ها، چیزی غیر از تسلیم شدن است؟! غربگرایان بخوانند: ترامپ وسط جنگ، تمام مؤلفه‌های قدرت جمهوری اسلامی ایران را می‌خواهد! به زبان ساده‌تر وسط جنگ می‌گوید، سلاحت را زمین بگذار! این که، کشوری پیشاپیش
کف و سقف خواسته‌هایش را از یک مذاکره، اعلام کند، چه معنایی دارد؟ معنایی جز تسلیم؟! آیا تسلیم شدن نیاز به مذاکره دارد؟! دقیقا راز «نوع روایتی» که این طیف از این جنگ انتخاب کرده‌اند در همین جاست. کشورها زمانی تسلیم می‌شوند که، در شرایط ضعف و شکست باشند! آنها باید دشمن را قوی، و کشور خود را ضعیف و شکست‌خورده «روایت» کنند تا، تسلیم معنای «مذاکره» بدهد!
۵-دیروز رهبر انقلاب در جریان دیدار با قهرمانان و مدال‌آوران ورزشی و المپیادهای علمی، تازه‌ترین روایت را از ایام پس از ۲۳ خرداد اعلام کرد. این روایت خواندنی را بخوانید و با روایت غربگرایان مقایسه کنید: «در این روزها یاوه‌گویی‌هایی هم شد نسبت به ایران عزیزمان. نمی‌شود ما راجع به اینها یک کلمه‌ای عرض نکنیم. رئیس‌جمهور آمریکا در فلسطین اشغالی با یک مشت حرف پوچ و با لود‌گی سعی کرد صهیونیست‌های مأیوس را امیدوار کند، بهشان روحیه بدهد...️ تحلیل من از سفر رئیس‌جمهور آمریکا به داخل فلسطین اشغالی و این کارهایی که کرد و این حرف‌هایی که زد این است. اینها مأیوسند...️ اینها در جنگ ۱۲ روزه آن‌چنان سیلی خوردند که باور نمی‌کردند، توقّعش را نداشتند، مأیوس شدند. این رفت تا روحیه بدهد به آنها. این رفت آنها را از یأس خارج کند. این حرف‌ها حرف‌هایی است که به یک مسئولین مأیوس زده می‌شود، این‌جور حرف‌هایی که او زد.... رئیس‌جمهور آمریکا افتخار می‌کند که صنعت هسته‌ای ایران را بمباران کردیم و از بین بردیم. خیلی خوب، به همین خیال باش...»
۶- میدان نبرد امروز، بیش از آنکه در آسمان و زمین باشد، در صفحه روزنامه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و ذهن‌های مردم است. روایتی که ما از خود ارائه می‌دهیم، سلاح تعیین‌کننده این نبرد است. اگر روایت ما، روایت اقتدار، هوشمندی و پیروزی باشد، همچنان که رهبر انقلاب فرمودند، می‌توانیم با آرامش و اطمینان، دشمن مأیوس را به «همین خیال» واگذار کنیم و خود، با وحدت کلمه و هوشیاری تمام، پیروزی در این جنگ سرنوشت‌ساز را تکمیل ‌نماییم. وظیفه امروز همه ما، از رسانه تا مردم، استمرار همان روحیه‌ای است که دشمن را در ۱۲ روز به زانو درآورد....


🔻روزنامه ابتکار
📍 وزارت خارجه؛ مأمور اجرا یا صاحب راهبرد؟
✍️ سعید پای‌بند
در هفته‌های اخیر، هم‌زمان با تشدید تحریم‌ها علیه برخی نهادهای اقتصادی و تداوم بن‌بست در روابط با اروپا و منطقه، نگاه‌ها بار دیگر به عملکرد وزارت امور خارجه دوخته شده است. این‌بار اما پرسش اصلی فراتر از عملکرد فردی وزیر یا تیم دیپلماسی است؛ موضوع اصلی جایگاه واقعی وزارت خارجه در ساختار سیاست‌گذاری کشور است. آیا وزارت خارجه در عمل سیاست‌گذار است یا تنها اجراکننده تصمیماتی است که در جای دیگر گرفته می‌شود؟
در ماجرای عضویت ایران در سازمان‌های منطقه‌ای مانند بریکس یا شانگهای، بارها مشاهده شد که رسانه‌های رسمی کشور ورود به این پیمان‌ها را «بسیار رؤیایی » جلوه دادند، در‌حالی‌که بسیاری از کارشناسان هشدار دادند که این عضویت‌ها فاقد پشتوانه برنامه‌ریزی‌شده برای بهره‌برداری اقتصادی یا سیاسی هستند. وزارت خارجه در این روند، بیشتر در نقش ناظر ظاهر شد تا طراح یا تحلیلگر مزایا و چالش‌ها.
از سوی دیگر، در بحران‌های مهم منطقه‌ای مثل تحولات سوریه، جنگ غزه یا ناآرامی‌های افغانستان، صدای واحدی از دستگاه دیپلماسی به گوش نمی‌رسد. در بسیاری از موارد، بیانیه‌های تند و غیرحرفه‌ای از تریبون‌های غیررسمی، فضای مانور دیپلمات‌های رسمی را محدود می‌کند. این چندصدایی، وجهه ایران را در عرصه بین‌الملل مبهم و بعضاً متناقض جلوه می‌دهد.
نمونه مهم دیگر در ماجرای توافق با عربستان سعودی با میانجی‌گری چین دیده شد. در‌حالی‌که وزارت خارجه به عنوان بازیگر اصلی این توافق معرفی شد، شواهد نشان می‌دهد که نهادهای غیردولتی و امنیتی نقش محوری‌تری در فرآیند مذاکرات ایفا کرده‌اند. چنین روندی، اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت به نتیجه‌ای قابل‌قبول منجر شود، اما در بلندمدت، جایگاه دیپلماسی حرفه‌ای را تضعیف می‌کند.
افزون‌بر‌این، روند فرسایشی مذاکرات احیای برجام، عملاً وزارت خارجه را به یک بازیگر صحنه‌گردانِ بدون اختیار تبدیل کرده است. وزیر امور خارجه بارها بر آمادگی ایران برای «بازگشت به توافق» تأکید کرده، اما تصمیم‌گیری نهایی در سطحی بالاتر و مبهم‌تر صورت می‌گیرد. این دوگانگی، از اعتماد طرف‌های خارجی کاسته و بر ابهام‌ها افزوده است.
سخن گفتن از اصلاح وزارت امور خارجه بدون اصلاح ساختار تصمیم‌گیری سیاست خارجی، به‌نوعی نادیده‌گرفتن مسئله اصلی است. اگر هدف، داشتن یک دیپلماسی کارآمد و متناسب با منافع ملی است، باید ابتدا روشن شود که سیاست خارجی کشور در کجا تدوین می‌شود، و وزارت خارجه در کجای این فرآیند قرار دارد.
دیپلماسی ایران برای عبور از وضعیت فعلی، نیازمند «اختیار» پیش از «ابتکار» است.
تغییر وزرا و تیم‌ها بدون تغییر میدان بازی، تنها جابه‌جایی مهره‌ها در صفحه‌ای بی‌قاعده خواهد بود.
برای بازسازی سیاست خارجی، باید میدان را به دیپلمات‌های حرفه‌ای بازگرداند و نهادهای مداخله‌گر را محدود کرد. تنها در این صورت است که وزارت خارجه می‌تواند از یک مأمور اجرایی، به معمار منافع ملی بدل شود.


🔻روزنامه اعتماد
📍 فرصت‌هایی که از دست رفته‌اند
✍️ آذر منصوری
امروز در نقطه‌ای قرار داریم که سال‌ها پیش می‌توانست آغازگر آینده‌ای روشن‌تر باشد، اما به دلایلی همچون تاخیر در تصمیم‌گیری‌ها، تعارض منافع و اولویت یافتن منافع جناحی بر مصالح ملی، بسیاری از فرصت‌ها از دست رفتند. آینده‌ای که می‌توانست مسیر توسعه و رفاه را هموار کند، متاسفانه قربانی اختلافات داخلی و ملاحظات گروهی شد و اکنون آثار آن را در ابعاد اقتصادی و اجتماعی به وضوح می‌بینیم. برجام به عنوان یک توافق مهم بین‌المللی در میانه تعارض منافع و فشارهای مختلف نتوانست آن‌طور که انتظار می‌رفت به اهدافش برسد و پس از مدتی بلاتکلیفی تا حدی کنار گذاشته شد. حالا لایحه CFT نیز پس از سال‌ها بررسی و کشمکش، در شرایطی تصویب شد که فرصت بهره‌برداری کامل از آن به دلیل ساختارهای معیوب و تعارض منافع محدود شده است. علاوه بر این، کسری بودجه بی‌سابقه دولت، فشار مضاعفی بر اقتصاد وارد کرده و توان اجرایی و سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف را به ‌شدت کاهش داده است. کاهش ارزش پول ملی، افزایش تعداد افراد زیر خط فقر و رکود اقتصادی نیز از دیگر نشانه‌های این بحران عمیق هستند. این شرایط نشان‌دهنده نیاز فوری به اراده ملی قوی، تصمیم‌گیری شفاف و مدیریت یکپارچه است که منافع کشور را بر منافع جناحی و گروه‌های خاص اولویت دهد. متاسفانه تعارض منافع و حضور برخی کاسبان تحریم و باندهای قدرت و ثروت که از وضعیت موجود سود می‌برند، مانع از حرکت سریع و موثر به سمت اصلاحات جدی شده‌اند. اکنون بیش از هر زمان دیگری، وقت آن رسیده است که راهبرد ستیز و تقابل جای خود را به راهبرد توسعه پایدار و تعامل بدهد. تنها با پذیرش این تغییر بنیادی می‌توانیم افق‌های جدیدی از رشد و پیشرفت را در پیش رو داشته باشیم. توسعه پایدار، مبتنی بر همگرایی داخلی و تعامل سازنده با جامعه بین‌المللی، کلید بازگشت اعتماد، سرمایه و فرصت‌های از دست رفته است. بدون چنین تغییری در راهبرد، باید منتظر آینده‌ای ترسناک‌تر بود؛ آینده‌ای که در آن بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عمیق‌تر شده و زندگی مردم بیش از پیش با چالش مواجه شود. بنابراین مسوولان و سیاستگذاران کشور باید با عزم راسخ و وحدت نظر، مسیر اصلاحات را هموار کنند و ضمن حفظ استقلال و عزت ملی، به تعامل و همکاری به عنوان راهی حیاتی برای عبور از شرایط فعلی بنگرند.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 ناامنی نسلی
✍️ امید علی‌بابایی
یکی از اساسی‌ترین مشخصه‌ها برای پیشرفت و بقای هر نهاد (از نهادهای کوچک مثل یک خانواده تا نهادهای بزرگ مثل یک دولت و جامعه)، داشتنِ امنیت و یکی از وظایف اصلی سیاست‌گذاران هر نهاد، برقراری و افزایش امنیت است، چون طبق هرم آبراهام مازلو یکی از مهم‌ترین نیازهای انسان بعد از غذا و آب، داشتن امنیت جسمی و روانی است.
امنیت در یک تعریف کلی یعنی احساس و واقعیتِ وجود نظم و ثبات به‌واسطه برقراری اعتماد و آرامش که افراد را از تهدیدهای مادی و روانی حفظ می‌کند. پس دو ستون اصلی ایجاد امنیت، وجود اعتماد و آرامش هستند؛ اعتماد باعث می‌شود افراد به نهادها، قوانین و یکدیگر اطمینان کنند و رفتارها پیش‌بینی‌پذیر شوند. از طرف دیگر، آرامش نتیجه این اعتماد و نظم است و زمینه‌ای می‌سازد که مردم بدون ترس یا تنش، در جامعه زندگی و در امور مختلف مشارکت کنند؛ بنابراین، امنیت بدون اعتماد و آرامش، واقعی و پایدار نخواهد بود. یکی از انواع مهم امنیت به‌خصوص در سطح کلان، بحث امنیت نسلی است. امنیت نسلی یعنی تضمین رفاه، فرصت‌ها و برقراری عدالت برای نسل‌های مختلف به‌گونه‌ای که هیچ نسلی احساس تهدید، تبعیض یا ناپایداری نداشته باشد. بزرگ‌ترین ناامنی امروز جامعه ما که منجر به بیماری‌های مزمن در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... شده همین وجود ناامنی نسلی (عدم وجود امنیت نسلی) است. با بررسی دو ستون اعتماد و آرامش نسلی می‌توان به سست بودن بنیان امنیت نسلی در کشور ما واقف شد. مشخصه اعتماد اجتماعی باور به درستکاری و خیرخواهی نهادها و نظام اجتماعی است؛ یعنی افراد باور دارند که افراد و ساختارها طبق قواعد عمل می‌کنند و قابل اتکا هستند. وقتی در اصلی‌ترین نهادهای جامعه و سیاست‌گذاری‌ها، نشانی از تصمیم‌گیران جوان و حتی افکار متمایل به نسل جوان دیده نمی‌شود، جوان‌گرایی و جوان‌سازی در حد شعار باقی می‌ماند (که همین شعاری بودن منتج به افزایش بی‌اعتمادی می‌شود) و حضور پررنگ و تاثیرگذار نسل کهنسال به چشم جوانان می‌آید، تبعیض، بی‌عدالتی و پیچیدگی‌های ناشی از این رفتار به اوج خود رسیده و بی‌اعتمادی نسلی پایه‌گذاری می‌شود. همان‌طور که نیکلاس لومان می‌گوید: اعتماد، سازوکاری برای کاهش پیچیدگی‌های اجتماعی است؛ بدون اعتماد، زندگی اجتماعی عملاً ناممکن است. پس وقتی اعتماد اجتماعی از بین برود مشارکت در امور و فعالیت در جامعه ناممکن خواهد شد و در اینجا یک بی‌اعتمادی نسلی به‌وجود می‌آید که منجر به انزوای نسل جوان و افزایش نزاع بین‌نسلی می‌شود. در این مکانیسم، فقدان اعتماد نسلی، منجر به تنش و از بین رفتن آرامش نسل جوان می‌شود چون عدم فعالیت و مشارکت، هم به کاهش اعتماد‌به‌نفس ختم خواهد شد و هم دستاورد‌های مادی را به حداقل خواهد رساند و همین دو مورد برای از بین بردن آرامش نسل جوان کفایت می‌کنند. حتی اگر با خوش‌بینی میزان دستاوردهای مادی نسل جوان فعلی، هم‌تراز با نسل‌‌های جوان قبلی باشد دو موضوع کیفی باعث می‌شوند که نحوه رسیدن به همین مقدار دستاورد مادی هم باعث تنش شده و آرامش را از نسل جوان بگیرد؛ اول اینکه باتوجه به سختی‌ها و مصائب کاریابی و کارآفرینی در دوره فعلی و بی‌ثباتی عجیب در پایداری شغلی، میزان تنش بسیار بالاتر از دوره‌های قبل است، دوم اینکه باتوجه به فاجعه شکاف طبقاتی که به‌صورت درون‌نسلی هم قابل مشاهده است، سرخوردگی ناشی از توزیع ناعادلانه ثروت و تبعیض و تنش برخاسته از آن فقط با قرص‌های اعصاب برطرف می‌شود. وقتی دو ستون عدم اعتماد نسلی و عدم آرامش نسلی، در بین جوانان پایه‌گذاری می‌شود بنایی به‌نام ناامنی نسلی شکل می‌گیرد که منجر به بروز بیماری‌ مزمن در همه بخش‌های جامعه‌ای می‌شود که اساس آن بر نسل جوان استوار است، پس این ناامنی نسلی منجر به آسیب‌های فراوان در کل جامعه خواهد شد. در پایان خوب است که به توصیه اخلاقی آلوین تافلر که همپوشانی دقیقی با رعایت امنیت نسلی دارد اشاره شود. تافلر می‌گوید: وظیفه اخلاقی ما این نیست که جلوی آینده را بگیریم، بلکه این است که آن را شکل دهیم. ما باید مسیر سرنوشت خود را به جهت‌هایی انسانی متمایل کنیم و سختی‌گذار را کاهش دهیم.


🔻روزنامه ایران
📍 تماشاخانه شرم‌الشیخ؟!
✍️ سید عطاءالله مهاجرانی
ترامپ پدیده است! «پدیده» چیست؟ معنای مشهور پدیده «رویداد قابل مشاهده» است، چیزی یا امری که پدید می‌آید. «پدیدارشناسی» هم از همین خانواده است. «کانت» از همین زاویه «فنومن» phenomenon را تصویری از «نومن» nomen دانست. اما در فارسی امروز، گاه وقتی می‌گوییم فلانی پدیده است، منظورمان انسانی یا امری غیر قابل پیش‌بینی، غیر مأنوس و غیر متعارف است. انسانی که به دلیل رفتار یا سخن ویژه‌اش، ناگاه یا نگاه‌ها به سمتش خیره و دهان‌ها از تعجب باز می‌ماند. افراد سری تکان می‌دهند که پدیده است! پدیده به «امر نوظهور و بی‌مانند در گذشته» نیز معنا شده است. چنانکه فردوسی در مقدمه شاهنامه در اشاره به داستان آفرینش جهان سروده است:
پدید آمد این گنبد تیز رو
شگفتی نماینده نو به نو
آمریکا و جهان چنین پدیده شگفتی با مشخصات ترامپ را به خواب هم ندیده بود. برای همین شاهد تظاهرات مردمان آمریکا در پنجاه ایالت علیه ترامپ بودیم. می‌گویند «شاه نمی‌خواهیم!» یعنی ترامپ به جای اینکه رئیس‌جمهوری آمریکا باشد و بر اساس قانون عمل کند، شاه شده است و می‌خواهد اعمال اراده کند. رفتار و روش و گویش و آداب ندانی ترامپ به تمام معنی بی‌سابقه است. شبیه ترامپ، در دنیای تجارت و دلالی و سینما و مافیا و پدرخوانده بوده است. گرچه در دنیای پدرخواندگی هم شخصیت نمادین «دون کورلئونه» (با بازی مارلون براندو) را در فیلم «پدرخوانده» با ترامپ مقایسه کنید! دون کورلئونه شخصیتی با وقار و با تأمل و سنجیده و گزیده‌گوست. جنایت را در همین سبک و سیاق سامان می‌دهد. اما ترامپ مدام با عشوه و کرشمه اشاره می‌کند که قدرتمندترین و ثروتمند‌ترین کشور دنیاست. مع‌الوصف، به نماینده امارات در شرم‌الشیخ می‌گوید «شما خیلی پول دارین ها! خیلی!» بی‌نظیر است. چگونه می‌توانیم پدیده ترامپ را بشناسیم، رفتار او را درک کنیم و واکنش یا کنش مناسب و مؤثر درباره او یا در برابر او داشته باشیم؟ در این «حسب حال» توجهم بر کنفرانس صلح شرم‌الشیخ است، کنفرانسی که ایران با پیش‌بینی و سنجش خردمندانه و منطقی و موجه در آن شرکت نکرد و بازیگر بیهوده بی‌نقش در نمایشنامه ترامپ نشد.
برای کنفرانس شرم‌الشیخ تعبیر «تئاتر ترامپ» را به کار بردم. در واقع «پدیده ترامپ» از صلح در غزه «پدیده» دیگری ساخت. مانند مذاکره با ایران. در سفر نتانیاهو به آمریکا در کنفرانس خبری مشترک، ترامپ طرح صلح غزه را مطرح کرد. به نظر می‌رسد طرح صلح ترامپ اول در تل‌آویو تنظیم شده است. گفت اگر فلسطینی‌ها این طرح صلح را نپذیرند، جهنم به پا می‌کند. غزه را نابود می‌کند. فلسطینی‌ها را نابود می‌کند. به گمانم ترامپ تنها رهبر یا رئیس‌جمهوری در آمریکاست که برای تهدید مخالفان خود به تکرار و عاشقانه، از واژه «جهنم» استفاده می‌کند. حتی جرج بوش پسر که افغانستان و عراق را اشغال کرد، نگفت من جهنم بر پا می‌کنم. این موضع ترامپ همان تاکتیک یا استراتژی «مرد دیوانه» است. همه را وحشت‌زده می‌کند تا به خواسته‌اش تن دهند. همه از او وحشت کنند که رفتاری غیر قابل پیش‌بینی و دهشتناک خواهد داشت. اگر تسلیم نشوند نابود خواهند شد. این نظریه در زمان ریچارد نیکسون، از سوی هنری کیسینجر نظریه‌پردازی شد. می‌خواستند ویتنام شمالی را به هر وسیله به پای میز مذاکره بکشانند. از طریق برخی واسطه‌ها به «ویت‌کنگ»ها پیام دادند که «نیکسون دیوانه است، ممکن است از بمب اتمی علیه ویتنام استفاده کند.» ویتنامی‌ها مذاکرات را پذیرفتند، اما سلاح خود را بر زمین نگذاشتند. استراتژی مرد دیوانه شکست خورد. دولت وابسته ویتنام جنوبی که عامل و ابزار سلطه آمریکا بود فرو پاشید. شکست با گریز سفیر آمریکا و مدیران سازمان سیا از پشت‌بام سفارت در سایگون حالتی نمادین پیدا کرد. عکس «هوبرت ون اس» عکاس هلندی از صحنه فرار «سقوط سایگون» نام گرفت. فقط سقوط سایگون نبود. استراتژی نیکسون به عنوان مرد دیوانه سقوط کرد.
ترامپ سال‌ها پس از شکست مرد دیوانه در ویتنام و نیز شکست در افغانستان این استراتژی را درباره فلسطین تکرار کرده است. تفاوت ترامپ با جرج بوش پسر و تیم نئوکان‌های دولت بوش، شخصیت ویژه ترامپ است. هم مرد دیوانه است و هم شبیه دلال‌های پیر و سرد و گرم چشیده شوخ و مهربان می‌نماید. حرکات نمایشی مسرت‌بخش انجام می‌دهد. مزه می‌ریزد. شوخی می‌کند. می‌پیچاند. در عین حال از جهنم می‌گوید. وقتی لایه‌های مختلف رفتار و گفتار او را به‌دقت بررسی می‌کنیم، پیداست که دولت و لابی آیپک و نتانیاهو در تصمیم‌سازی و بلکه تصمیمی‌گیری‌های ترامپ به شیوه‌های مختلف نفوذ دارند. از جمله از طریق «کوشنر» داماد صهیونیستش و دخترش «ایوانکا» که ترامپ اعلام کرد: «آنقدر دخترم عاشق اسرائیل است که یهودی شده است.»
مشخصات مرد دیوانه دلال مدرن چیست؟
سیطره ادب و فرهنگ دلالی و زیر و رو کشی و چند پهلویی حرف‌ها در سیاست. آمیختن ساحت عمومی با رسمی، شوخی با جدی. معلوم نیست چه می‌گوید. به قول اصولی‌ها «مراد جدی»‌اش هیچ‌گاه معلوم و مفهوم نیست. حرف‌های مبهم چند پهلو و به قول قاآنی نعل را وارونه زدن:
تا که ردّ سمّ اسبت گم کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن
به قول ترامپ، بایست مشتری را در معامله پیچاند. مشتری نبایست بفهمد فروشنده یا خریدار در ذهنش چه می‌گذرد. ترامپ بر خلاف اکثر رؤسای‌جمهوری آمریکا، نه سابقه نظامی دارد و نه سابقه سیاسی. نه ژنرال بوده است و نه فرماندار و نه سناتور. انگار از چراغ جادوی علاء‌الدین دودی به آسمان بلند شد و ترامپ به میانه میدان سیاست و اداره آمریکا -و چنانکه خودش باور دارد- برای اداره جهان پرتاب شد. مهم‌ترین سخن گره‌گشای او این است: «کشور را بایست همانند بیزنس اداره کرد.» پرکاربردترین واژه در فرهنگ ترامپ «معامله» است. در بیزنس هم تجربه و شیوه ترامپ نوعی بندبازی مکارانه و بهره‌گیری از فرصت‌ها، خلق فرصت‌ها، نابود کردن فرصت‌های رقیب و حذف رقیب بوده است. در کتاب «هنر معامله» برای تأسیس و ساخت اولین کازینوی خود، توضیح داده است که چه راه‌های پر پیچ و خمی رفته و چه دوز و کلک‌هایی سوار کرده است. یا بین مالکان زمین کازینو چگونه اختلاف می‌اندازد. با هر کدام به زبانی و شیوه‌ای سخن می‌گوید. کلاه این را بر می‌دارد سر آن یکی‌می‌گذارد. جیب یکی را می‌زند پول را توی جیب رقیبش می‌گذارد. سرانجام یک تنه مالک هتل کازینوی ترامپ- پلازا می‌شود. تصور کنید در یک معامله، طرفی می‌خواهد جنسی را بفروشد و دیگری بخرد. به ازای بهای خرید می‌خواهد جنس دیگری را تاخت بزند و طرفی که جنس را تاخت زده است همزمان می‌خواهد همان جنس را فی‌المجلس به دیگری که در صحنه حاضر است، بفروشد. ترامپ دارد این معامله را جوش می‌دهد. نماینده سه طرف ماجرا و معامله یعنی فروشنده و خریدار و نیز نماینده خریدار دوم است. همزمان می‌خواهد از خریدار دوم جنس را برای خودش بخرد. به این ماجرا ابعاد وسیع‌تری بدهید. کشورها اطراف ماجرا هستند. طرح جنگ و صلح و تجارت و افزایش یا کاهش تعرفه‌ها، کلاف سردرگمی که پدیده ترامپ، کشورها را در چنان کلاف یا «لابیرنتی» به بازی گرفته است.
این شیوه یا بازی با اوکراین و روسیه و چین و هند و ایران و فلسطین و ونزوئلا نیز تکرار شده است. کنفرانس شرم‌الشیخ نمونه درجه اولی برای شناخت پدیده پیچیده و البته مبتذل ترامپ است. در سخنرانی کنیسه اسرائیل، سران کشورها به‌ویژه کشورهای عربی را مسخره کرد و گفت: «حالا من که دارم می‌رم، آیا اونا هنوز هستند؟ یا سوار هواپیماهای ایرباس ۷۴۷ شان شدن و رفتن؟ فقط دوتا از رهبران فقیر مانده‌اند.»
در سخنرانی شرم‌الشیخ درست مانند کارگردان یک نمایشنامه رفتار کرد. بازیگران یعنی رهبران کشورها به صف پشت سرش ایستاده‌اند. کارگردان با طنز و متلک و اهانت سخن می‌گوید. دست‌کم در تئاتر کارگردان به بازیگران اهانت نمی‌کند:
«عراق کجاست؟ خیلی نفت دارن، اما نمی‌دونن با هاش چه کار باید بکنن.»
«دوستم انگلیس کجاست؟ بیا اینجا!» استارمر آمد. گردنش را راست گرفت که لابد چند کلمه‌ای حرف می‌زند تا ترامپ از لهجه‌اش تعریف کند. اما ترامپ گفت: «برو سر جات!» و شاخ شکسته برگشت کنار دیوار.
«برخی از شماها که اینجا هستید، دوستتان ندارم، اصلاً دوستتان ندارم. من نمی‌گویم چه کسانی، خودشان می‌دانند. شما هم حدس می‌زنید.»
«امارات متحده کجاست؟ نیامده. اما روحش اینجاست.»
نمایندگان کشورهای حاضر در نمایشنامه تک‌پرده‌ای ترامپ، متن پیشنهاد صلح او و اسرائیل را امضا کردند. قرار شد مصر و ترکیه و قطر و آمریکا بر آتش‌بس نظارت کنند. اسیران زنده و مرده و اسیران فلسطینی و اجساد شهیدان فلسطینی مبادله شود. شدند. ترامپ گفت: «نتانیاهو می‌تواند جنگ غزه را ادامه دهد!» چرا چنین سخنی گفت؟ برای اینکه صلح غزه نمایشنامه و فریب بود تا گروگان‌های اسرائیلی که تبدیل به فشار سنگینی از سوی افکار عمومی در اسرائیل شده بود، آزاد شوند. حمایت بی‌چون و چرای ترامپ از نتانیاهو. موقعیت ضعیف نتانیاهو را تقویت کند. به صهیونیست‌ها که آمادگی تحمل جنگی طولانی را نداشته‌اند، پیام بدهد که آمریکا با تمام توان و امکان در کنار اسرائیل است. حتی اسلحه‌هایی را به اسرائیل می‌دهد که ترامپ هم اسم‌شان را نشنیده است! پیداست که طرح صلح غزه در اصل پیشنهاد نتانیاهو بوده است. به محض اینکه گروگان‌ها آزاد شدند، نتانیاهو معبر رفح را بست! اعلام کرد تا تسلیم و خلع سلاح حماس جنگ ادامه دارد. ناظران بر آتش‌بس، از جمله مصر که بایست بر معبر رفح نظارت کند، سکوت کرده‌اند. غرب آسیا با دو مرد دیوانه، ترامپ و نتانیاهو که دو روی یک سکه‌اند، رویاروست. چه باید کرد؟ تسلیم مردان دیوانه شد و در تماشاخانه آنان حضور داشت؟ یا از مرد دیوانه نهراسید؟
ایران با شرکت نکردن در تماشاخانه شرم‌الشیخ نشان داد اعتباری برای استراتژی مردان دیوانه قائل نیست. همان سه‌گانه‌ای که به عنوان بنیان روابط خارجی و سیاست خارجی مطرح شده است «عزت، حکمت و مصلحت» همین است. آمادگی کامل کشور در برابر امور پیش‌بینی نشده، اعتماد نکردن به آمریکا و نهراسیدن از مرد دیوانه!


🔻روزنامه همشهری
📍 محکم‌ترین پاسخ؛ شما هم بسم‌الله
✍️ محسن مهدیان
محکم‌ترین پاسخ به دشمن را رهبر انقلاب در دیدار با قهرمانان ورزشی و مدال‌آوران علمی در یک جمله معنا کردند: «شما محکم‌ترین پاسخی را که می‌شد به دشمن داد، دادید.» خوشا به حال این جوانان، حقاً موجب غبطه‌اند. اما چرا این تعبیر تا این اندازه قوی است؟ آیا قهرمانی در میدان ورزشی یا علمی واقعا «محکم‌ترین پاسخ» به دشمن است؟
رهبر انقلاب توضیح می‌دهند: «ما امروز درگیر جنگ نرمیم.» در این میدان، هدف اصلی دشمن، تضعیف روحیه ملت، ایجاد یأس و ناامیدی و کمرنگ کردن اعتماد به توانایی‌های داخلی است. وقتی جوانی در ورزش یا علم به مدال می‌رسد، او نه‌تنها یک موفقیت فردی ثبت می‌کند، بلکه نقشه اولیه دشمن یعنی ناامید‌کردن مردم نسبت به ‌خود و آینده را بی‌اثر می‌سازد. از همین‌روست که این پیروزی‌ها فراتر از نتیجه رقابتند؛ آنها نماد و نشانه‌اند.
رهبر تأکید می‌کنند: هر کاری که شما انجام می‌دهید به‌حساب ملت گذاشته می‌شود. پرچمی که این عزیزان برافراشتند، سجده‌ای که بعد از پیروزی کردند، دعایی که بر لب داشتند، همه نماد ملت ایران است.
اگر هر مسئول سیاسی و حتی تک‌تک ما بدانند و بدانیم که عمل ما به «حساب ملت» گذاشته می‌شود و ممکن است به مقابله یا همراهی با دشمن تعبیر شود، آنگاه با تصمیمی دیگر و مسئولیتی سنگین‌تر عمل خواهیم کرد.
در روزگاری زندگی می‌کنیم که اعمال ما در میدان معنا می‌یابند؛ معنایی که می‌تواند مظهر ملت و امید باشد یا کمک به دشمن، بنابراین باید برای ارتقای معنایی هر عمل تلاش کنیم. موفقیت اگر تنها هدف می‌شد، مسیر متفاوتی اتخاذ می‌شد اما هنگامی که موفقیت وسیله‌ای برای بالا‌بردن پرچم ایران و مقابله با دشمن می‌شود، تلاش‌ها ده‌ها برابر می‌گردد.
از گود زورخانه و تشک کشتی تا میز مطالعه و آزمایشگاه، حتی یک قدم کوچک می‌تواند فراتر از موشک هایپرسونیک مظهر امید شود. هرکس در هر ‌جا که هست بایستد، حرکت کند و سهم خود را در ساختن معنای ملی ادا کند. بسم‌الله.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین