
لپتاپش دفتر کار است و کافیشاپهای مرکز شهر گاهی محل جلسهاند و گاهی محل تولید ارزش. تهران برای او «محل حضور» است، نه محل اقامت؛ جایی که درآمد خلق میشود، نه جایی که شب چراغ خانهاش روشن است.
او تنها نیست. این نسل جدید رابطه دیگری با تهران دارد؛ نسلی که برای سکونت به پایتخت نمیآید، برای اتصال میآید. تهران دیگر با خانه و محله تعریف نمیشود، با «شبکه» تعریف میشود. در گذشته، کسی که میخواست سهمی از اقتصاد تهران داشته باشد، باید مکان میخرید: مغازه، دفتر، یا دستکم یک آدرس ثابت. اما امروز برای صاحببودن، لازم نیست مالک فضا باشی؛ کافی است به فرصت وصل باشی.
همینجا است که دگردیسی آرام اقتصاد تهران خودش را نشان میدهد. قلب ارزشآفرینی از خیابان و بازار به توانایی و مهارت منتقل شده است. آنچه در گذشته پشت ویترینها قابل مشاهده بود، امروز در ذهن و شبکههای ارتباطی تولید میشود. اگر اقتصاد قدیم در کالبد شهر جریان داشت، اقتصاد جدید در رفتار آدمها جریان دارد. اقتصاد سنتی به فضا نیاز داشت؛ اقتصاد امروز به اتصال نیاز دارد.
این جابهجایی آنقدر نرم و تدریجی رخ داده که شهر هنوز خودش را با آن تطبیق نداده است. سیاستگذاری همچنان اقتصاد را در همان مختصات قدیمی رصد میکند: ملک را میبیند، مهارت را نه. متر و پروانه و عوارض هنوز واحد سنجشاند، در حالیکه اقتصاد مدتی است از «مکان» به «انسان» مهاجرت کرده است. مدیریت شهری تصور میکند موتور اقتصاد کند شده، چون دیگر در ویترینها نمیدرخشد؛ اما موتور همچنان فعال است، فقط از پشت کف مغازهها به پشت لپتاپها نقل مکان کرده است.
به همین دلیل، بخش بزرگی از ارزش در تهران تولید میشود بدون آنکه در نقشه رسمی شهر دیده شود. شهر همچنان محل خلق فرصت است، اما نه لزوما محل استقرار دارایی. میراث اقتصادی تهران دیگر آجر و مغازه نیست؛ مهارت و پیوند است. آنچه ارزش میآفریند، فضا نیست؛ توانایی است.
تهران خاموش نشده، فقط شکل روشناییاش عوض شده است. اقتصاد از ویترینهای پرنور به پشتصحنههای بیتابلو رفته؛ دیده نمیشود، اما تپندهتر از قبل در گردش است. آنچه از چشم شهر افتاده، از قلب شهر نرفته؛ فقط از کالبد جدا شده و به انسان برگشته است.
مطالب مرتبط

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

