شنبه 10 آبان 1404 شمسی /11/1/2025 11:36:33 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 ارتباط معیوب مصرف انرژی در ایران با GDP
✍️ حمیدرضا صالحی
رییس‌جمهور دیروز در مراسم بزرگداشت روز پرستار به مساله‌ای اشاره کرد که سال‌هاست از سوی تحلیلگران و کارشناسان به عنوان یک نارسایی کلیدی و بنیان‌افکن معرفی شده است. آقای پزشکیان با اشاره به اینکه «در هر سال معادل ۱۸۰ میلیارد دلار در کشور بنزین و گاز و نفت مصرف می‌کنیم» تداوم این وضعیت را خسارت‌بار دانسته است. پس از مدت‌ها رییس‌جمهوری در این کشور تلاش می‌کند تصویری شفاف و واقعی از نارسایی‌ها ارایه کند که باید از این جهت خوشحال باشیم. البته شدت مصرف انرژی با مصرف سرانه انرژی دو موضوع متفاوت است. مصرف سرانه انرژی، ارتباط مستقیمی با جمعیت کشور و میزان مصرف انرژی دارد، اما شدت مصرف به ایجاد ارزش افزوده از طریق انرژی مرتبط است. شدت انرژی بالا، بیانگر قیمت یا هزینه بالای تبدیل انرژی به تولید ناخالص داخلی (GDP) است. شدت کم انرژی بیانگر قیمت یا هزینه پایین‌تر تبدیل انرژی به تولید ناخالص داخلی است. مثلا اگر شدت مصرف انرژی در کشور ایران دو برابر کشورهای همسایه (مثلا ترکیه) باشد یعنی ایران برای تولید میزان مشخصی کالا و خدمات دو برابر کشور ترکیه انرژی مصرف کرده ‌است. شدت انرژی بالا به معنای تولید بالای صنعتی به عنوان بخشی از تولید ناخالص داخلی است. اگر ایران در ازای این ۱۸۰ میلیارد دلار مصرف انرژی حد بالایی تولید و ارزش افزوده داشت، این میزان مصرف انرژی قابل توجیه بود، اما مساله این است که ایران بیشتر از حد استاندارد کشورهای همسایه و چند برابر بیشتر از کشورهای توسعه یافته در ازای مصرف انرژی، تولید ناخالص داخلی دارد. شدت مصرف انرژی در ایران در تمام حوزه‌ها از جمله سوخت، آب، برق و...بسیار بالاست. در گذشته یک رویه اشتباه در ذهن ایرانیان جا افتاده و آن اینکه ثروت خدادادی ایرانیان زیاد است، بنابراین هر اندازه انرژی و سوخت در این کشور مصرف شود، ایرادی ندارد! این‌گونه است که صندوق ذخیره ارزی نروژ (یا هر نام دیگری که دارد) امروز بیش از هزار و ۷۰۰ میلیارد دلار ثروت دارد. در حالی که میزان ثروت صندوق توسعه ملی ایران کمتر از ۵۰میلیارد دلار است. در واقع مساله این است ایرانیان در ازای این میزان مصرف بالای انرژی نتوانسته‌اند ثروت مناسبی تولید و ذخیره کنند! به عبارت روشن‌تر در ایران ثروت نسل‌های آینده هم پیشخور می‌شود. کشورهای امارات (هزار و ۵۷میلیارد دلار)، کویت (هزار و ۲۹ میلیارد دلار)، عربستان سعودی (هزار میلیارد دلار)، سنگاپور (۸۰۰میلیارد دلار) و...رده‌های بعدی کشورهایی هستند که توانسته‌اند ذخایر ارزی مناسبی از ثروت‌های خدادادی خود کسب کنند. این عدد و رقم در مورد ایران اما یک فاجعه تمام عیار است. این در حالی است که ایران نه تنها در حوزه نفت، ‌بلکه در بخش‌های گاز، معدن و فلزات گرانبها نیز ظرفیت‌های قابل توجهی دارد، اما از آن استفاده مناسبی نمی‌شود. ایران هر چه دارد را صرف مصارف جاری خود کرده است. اما امروز رییس‌جمهوری در کشور پیدا شده که شفاف می‌گوید، سالانه ۱۸۰میلیارد دلار سوخت مصرف می‌شود، بدون اینکه ثروت مناسبی از این میزان مصرف انرژی تولید شود. خواسته دلسوزان کشور از دولت و رییس‌جمهور این است که با یک راهبرد مناسب و هنرمندانه به گونه‌ای برنامه‌ریزی کند که این میزان مصرف انرژی بی‌فایده تعدیل شود. مردم زمانی همراهی می‌کنند که احساس کنند این صرفه‌جویی و اصلاح الگوی مصرف، بدل به رفاه، آموزش، بهبود حمل و نقل و در کل بهبود آینده فرزندانشان شود. دولت می‌تواند کارت بانکی ویژه سوخت برای مردم طراحی کند و بخشی از این اصلاح الگوی مصرف را به جیب شهروندان باز گرداند. تا به امروز سیاست‌های غلطی در رابطه با سوخت در ایران اجرا شده که دولت باید آن را اصلاح کند. مثلا در ایران یارانه سوخت به خودروها اعطا می‌شود نه به افراد! هر فردی که در ایران خودروی بیشتر و مصرف سوخت بالاتری داشته باشد یارانه سوخت بیشتری دریافت می‌کند. این روند اشتباه است. رییس‌جمهور باید گزارشی تهیه کند با مردم در میان بگذارد و در قالب برنامه هفتم اصلاحات لازم را صورت دهد. نباید فراموش کرد که قبلا در برنامه سوم توسعه این روند اصلاحی در مصرف سوخت برنامه‌ریزی شده بود، اما دولت نهم و مجلس هفتم با طرح‌هایی از جنس طرح تثبیت این روند را معکوس ساختند تا جایی که امروز کشور حتی برای تامین برق و گاز مورد نیاز مردم با مشکلات عدیده‌ای مواجه است. به نظرم اگر دولت همین یک کار را طی ۴سال دولتش نهادینه کند، دستاورد بزرگ و ارزشمندی خلق شده است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تور آسیایی ترامپ
✍️ رحمن قهرمانپور
بازیگرانی مانند ژاپن، استرالیا و کره‌جنوبی با توجه به اظهارات مختلف دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا، این نگرانی را داشتند که ایالات متحده درصدد کاهش حمایت از این کشورها در مقابل چین باشد. با توجه به افزایش تنش میان چین و برخی کشورهای منطقه و مشخصا متحدان آمریکا در دریای جنوبی و شرقی چین، این کشورها انتظار دارند که آمریکا بیش از قبل آنها را مورد حمایت قرار دهد. تاکید آمریکا بر حفظ حمایت از متحدان و مخصوصا ژاپن اهمیت زیادی داشته، چراکه اتحاد نظامی آمریکا و ژاپن ستون امنیتی نظم لیبرال در آسیا محسوب می‌شود.

از طرف دیگر، ترامپ برخلاف اظهاراتش در گذشته، خواهان گرفتن پول در ازای استقرار نیروهای نظامی آمریکا در کره‌جنوبی نشد. وی نه‌تنها این کار را نکرد، بلکه قبول کرد که کره‌جنوبی در خاک آمریکا زیردریایی هسته‌ای بسازد. با توجه به اینکه فن‌آوری زیردریایی هسته‌ای یکی از پیشرفته‌ترین و سریع‌ترین فن‌آوری‌های جهان است، لذا این موافقت اهمیت زیادی دارد.

پیش‌تر آمریکا در قالب پیمان آکوس موافقت کرده بود که فناوری ساخت زیردریایی هسته‌ای را به استرالیا منتقل کند. بنابراین، با وجود آنکه فضای کلی حاکم بر دیدار ترامپ و شی جین‌پینگ مثبت به نظر می‌رسید، اما این اقدام آمریکا، یعنی موافقت با ساخت زیردریایی هسته‌ای در کره‌جنوبی، نشان می‌دهد آمریکا همچنان به دنبال مهار چین در آسیا‌-پاسیفیک است.

مساله دیگری که در این راستا اهمیت داشت این بود که دیدار ترامپ با شی و اظهارات رئیس‌جمهور چین در این دیدار نشان داد که دو طرف تلاش می‌کنند با وجود تشدید رقابت، این مساله را مدیریت کنند. اظهارات تاحدی غیرمنتظره شی جین‌پینگ در تمجید از ترامپ نشان داد که چین اتخاذ رویکرد تهاجمی را خیلی مطابق با منافع خود نمی‌داند. از طرف دیگر، تاکید ترامپ بر تداوم اتحاد نظامی با ژاپن و کمک نظامی به کره‌جنوبی و استرالیا نشان می‌دهد که چین در تشدید تنش‌ها با آمریکا، مخصوصا در بعد نظامی، ممکن است ضرر کند.
عدم دیدار ترامپ با کیم جونگ‌اون، رهبر کره‌شمالی، هم می‌تواند امتیازی برای کره‌جنوبی و رئیس‌جمهور جدید این کشور یعنی لی جه میونگ تلقی شود که در واقع به‌نوعی گرایش‌های مترقی یا چپ در کره‌جنوبی دارد و برخلاف یون سوک یول، رئیس‌جمهور برکنار‌شده این کشور، خیلی طرفدار نزدیکی به آمریکا نیست و تلاش می‌کند در رقابت میان آمریکا و چین رویکرد میانه‌ای اتخاذ کند.

اما در بعد اقتصادی و تجاری چند نکته در این سفر حائز اهمیت بود؛ نخست اینکه آمریکا تلاش کرد به بلوک کشورهای آسه‌آن اطمینان خاطر دهد که به دنبال قرار دادن آنها در دوراهی انتخاب بین آمریکا و چین نیست. این مساله برای بزرگ‌ترین بلوک اقتصادی جنوب شرق آسیا اهمیت بسیار زیادی دارد، چراکه خیلی از کشورهای عضو آسه‌‌آن بر این باورند که با تشدید رقابت میان آمریکا و چین، قدرت مانور اقتصادی و حتی سیاسی این بلوک در جنوب شرق آسیا تضعیف خواهد شد. مالزی به‌عنوان رئیس دوره‌ای آسه‌آن تلاش زیادی کرده است که نشان دهد کشورهای این بلوک می‌توانند همزمان با آمریکا و چین روابط نزدیک اقتصادی و حتی سیاسی داشته باشند.

واضح است که چنین کاری، یعنی حفظ توازن در روابط میان کشورهای بلوک آسه‌آن و آمریکا و چین، کار بسیار دشواری است، مخصوصا اینکه مالزی و اندونزی به عنوان دو عضو مهم این بلوک روابط بسیار نزدیک تجاری و حتی سیاسی با چین دارند و اخیرا اندونزی تلاش کرد که اختلافات دریایی خود با چین را به‌نوعی نادیده بگیرد. این امتیاز بزرگی برای شی جین‌پینگ بود. ولی در هر صورت، این سفر نشان داد که این کشورها امکان مانور در روابط میان آمریکا و چین را دارند.

مساله دوم در بعد تجاری، تلاش آمریکا برای تداوم نظم تجاری جدید، یعنی حمایت‌گرایی اقتصادی بود. این امر نشان می‌دهد که آمریکا در بلندمدت به دنبال ایجاد این نظم تجاری جدید است. از طرف دیگر، آمریکا پذیرفت که برخی تعرفه‌ها را بر کالاهای چینی کاهش دهد و در مقابل چین هم پذیرفت که از آمریکا سویا وارد کند و جنگ بر سر مواد خاکی کمیاب به مدت یک سال از طرف پکن متوقف شود.

فراموش نکنیم که ترامپ پیش از دیدار با شی جین‌پینگ، هم با استرالیا و هم با ژاپن، بر سر مواد خاکی کمیاب یک توافق امضا کرده بود و گفته می‌شود که در ماه نوامبر هم توافق دیگری با قزاقستان برای کشف و استخراج مواد خاکی کمیاب منعقد خواهد کرد که بسیار مهم است. در واقع، رقابت بر سر مواد خاکی کمیاب و تسلط چین بر ۷۰درصد فرآوری این مواد نشان می‌دهد که رقابت اصلی آمریکا و چین در سال‌های آینده معطوف به رقابت بر سر فناوری و این رقابت هم معطوف به رقابت بر سر هوش مصنوعی خواهد بود.

در جمع‌بندی باید گفت این سفر این امیدواری را ایجاد کرد که شاید آمریکا و چین بتوانند فرمولی برای مدیریت تنش‌های فزاینده‌ای پیدا کنند که این امر موفقیت این سفر به شمار می‌رود. اما از بعد دیگر، این سفر نشان داد که آمریکا و چین، با وجود لبخندهای دیپلماتیک در مقابل دوربین‌ها، همچنان بر این باورند که باید قدرت اول جهانی باشند و این مساله تداوم رقابت اقتصادی و سیاسی و تجاری بین آنها را ناگزیر می‌کند.


🔻روزنامه کیهان
📍 یک «الگوی آشوب» از لیبی و سوریه تا سودان و ونزوئلا
✍️ جعفر بلوری
سه کشور لیبی، سوریه و سودان طی سال‌های گذشته، درگیر تحولات مشابهی بوده‌اند که، «عبرت‌آموز» است. هر سه کشور پس از تحمل تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی و غیر اقتصادیِ سنگین، وارد چرخه‌ای از ناآرامی‌های داخلی، جنگ و خونریزی و در نهایت فروپاشی شده‌اند و در هر سه، نقش قدرت‌های خارجی ملموس است. سوریه عملا تجزیه شده و قدرت به یک تروریست نشاندار تفویض شده است. در لیبی هر کس در گوشه‌ای از کشور، عَلَم قدرت بلند کرده وکشور فاقد یک دولت مرکزی قدرتمند است و سودان نیز که یک بار
در ژوئیه ۲۰۱۱ از سوی قدرت‌ها دوتکه شده بود، دوباره وارد چرخه جنگ داخلی و خونریزی شده است. وضعیتی که این سه کشور در آنند، «وضعیت مطلوب غرب» و «قدرت‌های خارجی» است. در این باره گفتنی‌هایی هست:
۱- در لیبی، دیکتاتوری روی کار بود که از قضا، روابط بسیار خوبی نیز با غربی‌ها داشت. دمِ دست‌ترین سند برای این ادعا، وضعیت نیکلا سارکوزی، رئیس‌جمهور پیشین فرانسه است که به جرم دریافت ۵۰ میلیون دلار رشوه از «معمر قذافی»، در زندان به سر می‌برد. سارکوزی بخش قابل توجهی از این رشوه را برای پیروزی در انتخابات خرج کرده و به قذافی قول داده بود، در مجامع بین‌المللی از او دفاع کند. اما همین فرانسه و همین نیکلا سارکوزی در جریان ناآرامی‌های لیبی در سال ۲۰۱۱ در سرنگونی و حتی قتل او، نقش داشتند! کافی است به موضع‌گیری‌های مقامات غربی در جریان ناآرامی‌هایی که به سقوط قذافی منجر شد رجوع کرده، وعده‌هایی را که به مردم و معترضان این کشور داده می‌شد مرور کنید! وضعیت «قدرت» در لیبی پس از سقوط معمر قذافی در سال ۲۰۱۱، به شدت آشفته و مبتنی بر درگیری‌های داخلی بین گروه‌های متعدد رقیب است. لیبی در عمل به چندپارگی قدرت مبتلا شده است و در حال حاضر در این کشور نفت‌خیز، هیچ دولت مرکزی واحدی که کنترل کامل بر تمام خاک را داشته باشد، وجود ندارد. قدرت در این کشور آفریقایی بین دو نهاد اصلی تقسیم شده است. یک: «دولت موقت ملی» به رهبری «عبدالحمید الدبیبه»، که طرابلس را در اختیار دارد و از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است. دو: دولت رقیب متشکل از مجلس نمایندگان و ارتش ملی لیبی که در شرق این کشور حکومت می‌کند. «عقیله صالح» و «ژنرال خلیفه حفتر» به ترتیب رهبر سیاسی و فرمانده ارتش در این قسمت از لیبی هستند. گروه‌های شبه‌نظامی محلی و قبیله‌ای نیز هستند که در شهرها و مناطق مختلف این کشور، کنترل واقعی را در دست دارند و وفاداری‌شان به نهادهای فوق، متغیر و وابسته به منافع شخصی است! نفت این کشور نیز در اختیار ایتالیا، فرانسه، اسپانیا، آلمان و اتریش قرار دارد و...لیبیِ امروز، ایده‌آل‌ترین وضعیت ممکن را برای غرب دارد: پر از نفت اما، ضعیف، چندپاره شده و ناآرام تا مبادا برای غرب و متحدان منطقه‌ای آن «شاخ» شود!
۲- سوریه نیز با رفتن «بشار اسد»، وارد چرخه‌ای از هرج و مرج، جنگ داخلی و تجزیه شده است. یک تروریست که تا همین چند سال پیش
سر می‌بُرید و در لیست تروریست‌های تحت تعقیب آمریکا با جایزه ده میلیون دلاری قرار داشت، از سوی همین آمریکا و غرب در این کشور تربیت و به قدرت رسیده است. رژیم صهیونیستی بخش وسیعی از جنوب غربی این کشور را اشغال کرده و نتانیاهو نیز گفته است، قصد ندارند از این کشور خارج شوند. برای درک بهتر شرایط حاکم بر سوریه، بد نیست بدانید، وقتی ابومحمد جولانی، سرکرده تروریست‌های حاکم شده به سوریه به ریاض رفته بود، نظامیان صهیونیست مشغول اعدام گروهی از شهروندان سوری بودند! و جولانی کوچک‌ترین اعتراض که نه، کوچک‌ترین اشاره‌ای نیز به این امر نکرد! جولانی حتی وقتی صهیونیست‌ها به کاخ ریاست جمهوری در دمشق حمله کردند، دم بر نیاورد! چه کسی بهتر از چنین موجودی برای غرب و رژیم صهیونیستی!؟
رژیم جولانی خود نیز در حال کشتار هدفمند مسیحیان و علوی‌هاست. همین دیروز سازمان ملل اعلام کرد، ۴۰۰ هزار نفر از شهروندان سوری از زمان به قدرت رسیدن جولانی آواره شده‌اند. در یک جمع‌بندی می‌توان گفت، رژیم صهیونیستی پس از نابودی زیرساخت‌های نظامی سوریه پس از بشار اسد، آزادانه در این کشور تردد می‌کند، در آن پایگاه نظامی و ایست و بازرسی می‌سازد، آمریکا و برخی دیگر از کشورها نفت آن را می‌برند، سوریه عملا تجزیه و به چند تکه تقسیم شده است چون یک دولت قدرتمند و مرکزی واقعی در آن وجود ندارد و این، همان شرایطی است که غرب، مرتجعین عرب و صهیونیست‌ها بارها در توصیف آن از واژه «وضعیت ایده‌آل» استفاده کرده‌اند. چند روز پیش «دیوید پترائوس»، فرمانده پیشین سنتکام در
«نشنال اینترست» نوشت، باید به چنین فردی کمک کرد چون موفقیت جولانی به نفع آمریکاست! دوباره رجوع شود به شعارها و وعده‌های این طیف برای مردم در روزها و هفته‌های منتهی به سقوط دمشق!
۳- به نظر می‌رسد سودان نیز در حال تجربه مشابهی است؛ با این تفاوت که در ۹ ژوئیه ۲۰۱۱ این کشور آفریقایی و غنی از نفت، الماس، مس، سنگ آهن، اورانیوم، آب و....یک بار تجزیه و به دو کشور «سودان» و «سودان جنوبی» تقسیم شد. جالب است بیشتر منابع غنی این کشور در سودان جنوبی است و این می‌تواند پرده از راز تجزیه این کشور بردارد. به عبارتی سودان جنوبی که مملو از ثروت‌های طبیعی است، پیش از این جدا شده است و سودان که امروز درگیر یک کشتار وحشیانه و کم سابقه است نیز، مملو از معادن ارزشمندِ کشف نشده است! طبق تصاویر و گزارش‌هایی که این روزها از سودان منتشر می‌شود، این کشور با مداخلات کشورهایی مثل انگلیس، امارات، قطر و...در حال تجربه روزهای بسیار خونینی است. آن طور که «دیلی میل» اعلام کرده، چیزی بالغ بر ۲۰۰۰ نفر در جریان درگیری‌های داخلی سودان فقط طی ۲ روز «سلاخی» (Butchered) شده‌اند! در سودان دو گروه قدرت را در اختیار دارند و مدت‌هاست جنگ بین نیروهای مسلح سودان(SAF) به رهبری «ژنرال عبدالفتاح برهان» و نیروهای پشتیبان سریع به رهبری «محمد حمدان داگلو»(معروف به حمیدتی) جریان دارد. کشتارهای اخیر نیز از سوی نیروهای تحت امر ژنرال حمیدتی که مورد حمایت انگلیس و امارات است، صورت می‌گیرد. در حجم و عمق جنایاتی که در سودان انجام شده همین بس که، حتی در جنگ غزه با آن همه جنایت فجیع، هیچ‌گاه در دو روز، ۲۰۰۰ نفر قتل‌عام نشدند! دقیقا همان کشورهایی که سوریه و لیبی را به این روز انداخته‌اند، در تحولات سودان نیز بازیگری می‌کنند. آنچه تحولات سودان را کمی خاص می‌کند، تحولاتی است که در نهایت، به شرایط امروز این کشور منتهی شده است. یکی از افرادی که در این تحولات نقش‌آفرینی کرده زنی است با نام «آلاء صلاح». زنی در جریان ناآرامی‌های سال ۲۰۱۹ که به سرنگونی عمرالبشیر رهبر وقت سودان منجر شد و به سرعت از سوی جریان‌های غربگرا و غرب به نماد «مبارزه» و «آزادی‌خواهی» تبدیل و به چهره محبوب برخی جریان‌های غربگرا در کشور ما نیز تبدیل شد. گفته می‌شود او اکنون با هزینه شخصی هیلاری کلینتون در لندن مشغول تحصیل و...است! به عبارتی، غرب وقتی با استفاده ابزاری از «زن» مشغول چیدن شرایط منتهی به این روزهای سودان بود، برای سودانی‌ها از آزادی‌خواهی، عدالت، و دموکراسی می‌گفت. برای همین ۲۰۰۰ سودانی که به نوشته دیلی میل، وحشیانه در تنها دو روز سلاخی شدند!
۴- در ونزوئلا نیز خبرهایی هست. آمریکایی‌ها می‌گویند قصد دارند به این کشور سرشار از نفت حمله کنند! چرا که از ونزوئلا به سمت آمریکا، مواد مخدر سرازیر می‌شود. اما وقتی ناوهای غول‌پیکر و هواپیما و هزاران موشک و پهپاد راهی دریای کارائیب و سواحل ونزوئلا می‌شود، حتی خود آمریکایی‌ها به این نتیجه می‌رسند که، این حجم از لشکر‌کشی، نمی‌تواند برای مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر باشد. این‌جا نیز غربی‌ها، همزمان از یک زن استفاده می‌کنند. «ماریا کورینا ماچادو»، زن گمنامی است که بزرگ‌ترین افتخارش، مخالفت با مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا است. با استفاده از جایزه صلح! نوبل و رسانه، فورا از او یک چهره موجه ساخته می‌شود-همان‌طور که تلاش شد از جولانی یک چهره موجه فُکُل کراواتی ساخته شود- ماچادو اما بر خلاف ماهیت جایزه‌ای که گرفته، صلح‌طلب نیست. او جایزه صلحش را به ترامپ تقدیم می‌کند و صراحتا می‌گوید، اگر آمریکا به او در سرنگونی مادورو کمک کند، چاه‌های نفت ونزوئلا را به روی آمریکایی‌ها باز می‌کند. شعارها علیه مادورو نیز شبیه همان شعارهایی است که علیه بشار اسد، قذافی و عمرالبشیر ساخته و به خورد مردم داده می‌شد. دقیقا همین سناریو را می‌خواهند در لبنان پیاده کنند منتهی، با کمی تغییر در شعارها. رژیم صهیونیستی چند روز پس از تیرباران شهروندان سوری در خاک سوریه، یک شهروند لبنانی را که کارگر ساده شهرداری بود، شبانه در خاک لبنان تیرباران کردند!
۵- نگاهی به تجربه لیبی، سوریه و این روزها سودان به ‌وضوح از یک «الگوی ثابت» حکایت می‌کند: ایجاد ناآرامی با شعارهای دموکراسی و آزادی‌خواهی، جنگ داخلی، فروپاشی سیاسی و در نهایت، چندپارگی کشور. نتیجه نهائی نیز، ظهور دولت‌های ضعیف، فاقد حاکمیت واحد و غرق در منازعات داخلی است که منابعشان به ‌آسانی در اختیار بیگانگان قرار می‌گیرد. این سناریو، که اکنون نشانه‌هایی از آن در ونزوئلا و لبنان نیز دیده می‌شود، «وضعیت ایده‌آل» غرب برای تسلط بر کشورهای ثروتمند اما غیر وابسته است. علاوه ‌بر منابع غنی و ثروت‌، مطالعه «دکترین بن‌گوریون» نیز در تبیین پشت پرده این تحولات، کمک‌کننده خواهد بود.


🔻روزنامه اعتماد
📍 تبعیض‌ فراتر از ظلم
✍️ عباس عبدی
برخوردهایی که این روزها در مجلس یا در نهادهای دیگر با کنشگران اجتماعی و نیز رسانه‌ها از جمله روزنامه هم‌‌میهن انجام شده یا درصدد انجامش هستند مرا به این نتیجه رساند که یادداشت زیر را بنویسم. یک ویژگی رفتاری که در کودک زودتر از هر آموزه‌ دیگری شکل می‌گیرد، حس مخالفت با تبعیض است. آزمایش‌های جالب نشان داده که حیوانات هم نسبت به تبعیض حتی محبت تبعیض‌آمیز حساس هستند و آن را نمی‌پذیرند، چه برسد به ‌این که تبعیض در ظلم و بی‌عدالتی باشد. اگر میان فرزندان خود به یکی بیش از دیگران محبت کنیم، بقیه معترض می‌شوند؛ نه اینکه نوازش و محبت بیشتر را ظلم می‌دانند، بلکه چون آن را نشانه تبعیض می‌بینند. کودکان از تنبیه ناراحت می‌شوند، ولی از نابرابری در تنبیه بیشتر آزرده خاطر و رنجیده می‌شوند. بدتر اینکه برای عمل مشابه یکی را تنبیه کنیم و به دیگری دلداری داده و تحت حمایت خود قرار بدهیم. شاید برای‌شان مهم باشد که پدر یا مادر زیاد سختگیر نباشند، ولی مهم است که اگر سختگیر هستند برای همه فرزندان به یکسان باشند. این همان عدالت‌خواهی غریزی است؛ عدالتی که حتی پیش از فهم قانون در روان ما شکل می‌گیرد. در سطح جامعه نیز از همین الگو پیروی می‌کنیم. مردم معمولا در برابر قانون سخت و حتی محدودکننده تاب می‌آورند، به شرط آنکه قانون برای همه یکسان اجرا شود. ولی هنگامی که قانون به‌صورت گزینشی و تبعیض‌آمیز اجرا شود - برای بعضی با ذره‌بین و برای بعضی با چشم بسته -اعتماد عمومی فرو می‌ریزد. در چنین حالتی، قانون دیگر حافظ عدالت نیست، بلکه نشانه‌ای از تبعیض می‌شود. امروز یکی از روشن‌ترین جلوه‌های این وضعیت را در برخی از احضارهای قضایی و با افراد دارای مواضع سیاسی و اجتماعی می‌بینیم. سخنی که اگر از زبان افراد جناحی خاص بیرون بیاید تحمل می‌شود، اما بیان مشابه همان سخن از دهان دیگری، جرم تلقی می‌شود. در چنین فضایی، اصل «قانون» زیر سوال نمی‌رود؛ بلکه برابری در اجرای قانون از میان می‌رود. هنگامی که این برابری فروبپاشد، عدالت بی‌معنا می‌شود، حتی اگر در ظاهر بر پایه قانون عمل شود. مردم، چه در خانه، چه در محیط کار و تحصیل و چه در حکومت، بیش از آنکه از «ظلم» رنج ببرند، از «تبعیض» می‌رنجد. ظلم را می‌توان تاب آورد اگر همگانی باشد؛ ولی تبعیض را نه، حتی اگر به سود ما باشد، چون آرامش را می‌گیرد. به همین دلیل جمله تلخ و مشهور «ظلم بالسویه عدل است» کاربرد فراوان یافته و خوب شنیده می‌شود. جمله‌ای که نه ستایش از ظلم، بلکه اعتراض به تبعیض است. نوعی منطق بقا و گفتمان در جامعه‌ای است که در غیاب عدالت، تنها مساوات در رنج، قابل تصور و به صورت آرزو مانده است. حتما می‌پرسید چه شواهدی وجود دارد؟ در اینجا فقط چند مصداق از این ادعا در روزهای اخیر را تقدیم می‌کنم. دختر آقای هاشمی‌رفسنجانی گفته، معتقد است که پدرش را داخلی‌ها کشتند و فوری احضار شده است. در حالی که همین داخلی‌ها و جناح تندرو با نوعی تبختر و اطمینان و البته با کنایه‌های روشن‌تر از تصریح (ابلغ من التصریح) همین ایده را بازتاب می‌دهند. فارغ از اعتبار ادعای خانم هاشمی باید پیش‌تر با کنایه زنندگان برخورد می‌شد نه اینکه خانواده آقای هاشمی هم چوب آن کنایه‌ها را بخورند و هم چوب این ادعا را. اگر خانم هاشمی در دادگاه و در دفاع از گزاره خود به آن کنایه‌های صریح اشاره کند، دادگاه چه پاسخی خواهد داد که چرا تاکنون آنها را احضار نکرده است؟

جالب این است که یک نماینده منسوب به تندروها در مجلس در اعتراض به ادعای فوق گفت: «چرا در دهان اینها زده نمی‌شود؟ جمهوری اسلامی را متهم می‌کنند اما رسیدگی نمی‌شود چون اینها از یک خانواده خاص هستند.»
نمونه مشابه ولی مقابل آن در ادعای زدن بالگرد آقای رییسی است که حکومت بارها و بارها بر نفی هر گونه اقدام ویژه و خارجی تاکید کرده و از همان اول هم معلوم بود که مساله فقط بی‌کفایتی مدیریت سفر ایشان و عدم توجه به ضوابط و زمان‌بندی حرکت بوده ولی عده‌ای چون علاقه‌ای به چنین درگذشتی ندارند، دنبال روایت‌سازی هستند و می‌دانند که چنین روایتی بیش از هر چیز علیه ستاد کل نیروهای مسلح است، ولی این حرف را مکرر می‌گویند و هیچ برخوردی هم با آنان‌ نمی‌شود.
نمونه دیگر دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور گفته که: «برخی از زعمای سیاسی کشور هنوز حساسیت و خطیر بودن موقعیت فعلی را درک نکرده‌اند و به راحتی با یکدیگر جدال می‌کنند و فضای کشور را به هم می‌ریزند.» اتفاقا حرف بسیار درستی است. این جدال‌ها شخصی نیست، درباره مهم‌ترین مسائل کشور است و بازتاب گسترده‌ای در فضای سیاسی کشور دارد. ولی جالب است که نه این شورا اقدامی می‌کند و نه حتی از احضار قضایی خبری هست. ولی‌ در جناح مقابل، اگر کوچک‌ترین حرفی و مطلبی از افراد عادی و مطبوعات درج شود ۱۰ فرد و گروه لباس مدعی‌العموم را می‌پوشند و به خط می‌شوند که چه شده است؟ باید مومنین از راه برسند چون ایمان و امان و دین و کشور و حجاب در خطر افتاده است.
نمونه دیگر یک نماینده تندرو تهران، رییس‌جمهور اسبق را متهم ردیف اول دزدی معرفی کرده ولی هیچ سوالی و احضاری صورت نمی‌گیرد. در نقطه مقابل یکی دیگر گفته شکدوم با خیلی‌ها رابطه داشته فوری محاکمه و محکومش کردند. من البته از هیچ ادعای بدون سندی دفاع نمی‌کنم؛ سهل است که محکوم هم می‌کنم ولی این حد از تبعیض‌ها غیرقابل پذیرش است. رسانه سخنگوی تندروها گفته که مهسا امینی را پسرخاله‌اش مسموم کرده و کشته است! هیچ نهاد رسمی پا به میان نگذاشت که این ادعا را تکذیب کند در حالی که او پسرخاله ندارد.
نمونه دیگر اخبار متواتر از تخلفات بانک آینده طی سال‌های گذشته بود. در حالی که تاکنون حتی یک مدیر آن مورد بازخواست جدی حقوقی و قضایی قرار نگرفته‌. در حالی که افراد دیگر با اتهامات نامعین و کم‌اثرتر از آن الان زیر خاک پوسیده‌اند. از موارد فوق زیاد است.
اجرای گزینشی و تبعیض‌آمیز قانون به معنای نقض حاکمیت قانون است. در چنین چارچوبی مردم یاد گرفته‌اند که «سختگیری یکسان» بهتر از «اجرای گزینشی قانون» است. شاید بتوان گفت که جمله «ظلم بالسویه عدل است» بیش از آنکه محصول نگاه فلسفی باشد، بازتاب تجربه تاریخی ما از تبعیض است. مردم در تاریخ خود با ظلم زیسته‌اند، ولی با تبعیض کنار نیامده‌اند. جامعه‌ای که عدالتش را در گروی سلیقه و رابطه و منافع شخصی و جناحی کارگزارانش می‌گذارد، سرمایه‌های اخلاقی و مشروعیت خود را به حراج می‌گذارد. در چنین وضعی، مردم نه به قانون، بلکه به واسطه؛ و نه به حق، بلکه به نفوذ پناه می‌برند. مطالعات جاناتان ترنر در تحلیل عوامل موثر بر بروز خشم چندین عامل را نشان می‌دهد که مهم‌ترین آنها احساس بی‌عدالتی و تبعیض است. خشم ما زمانی به اوج می‌رسد که اجرای تبعیض‌آمیز قانون (حتی غیرعادلانه) را تجربه و حس کنیم. در اینجا، تبعیض در اجرا به عنوان «ماشه چکان» عمل و خشم نهفته را شعله‌ور می‌کند.


🔻روزنامه شرق
📍 هراس ماکس وبر
✍️ احمد غلامی
یکی از مسائل جدی که آحاد مردم ایران، روشنفکران، نخبگان و دولت‌ها با آن روبه‌رو هستند، دوگانه «اخلاق‌ باور» و «اخلاق مسئولیت» است. ماکس وبر، فیلسوف و جامعه‌شناس آلمانی از تفاوت و اهمیت این دو مفهوم سخن گفته است. در میان آشوب‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۱۹ انقلاب مونیخ، ماکس وبر با صراحت و شجاعت هشدار داد که جامعه آلمان مستعد ظهور چهره‌های سیاسی کاریزماتیک، عوام‌فریب و مرتجع است. چهره‌هایی که با رویکرد اخلاق‌باور منویات خود را بر جامعه تحمیل خواهند کرد. بدیهی است در این فضا که حد فاصل جنگ جهانی اول و دوم است، برای سخنان او و خطراتی که از آنان دم می‌زد، گوشِ شنوایی وجود نداشته باشد. از همین‌رو مردم جاده‌صاف‌کن مسیری شدند که منتهی به ظهور فاشیسم، هیتلر و جنگ جهانی دوم شد. این مردم کسانی نبودند جز توده عوام و دست ‌بر قضا روشنفکران، نخبگان و حتی برخی از دانشجویان و شاگردان ماکس وبر که پای درس‌های او می‌نشستند. آنان خلاف آموزه‌هایی که فراگرفته بودند، به دامان فاشیسم فروغلتیدند. ماکس وبر با اینکه شیفته سیاست بود اما هرگز تلاش نکرد یا باورها و سرنوشتش به او این فرصت را نداد که در موقعیت‌های سیاسی فعالیت کند.
او بیش از هر چیز می‌خواست سیاست را اخلاقی کند؛ همان رویکردی که آن را «اخلاق مسئولیت» می‌نامید. هر کس در سیاست موظف است پیش از هر تصمیم یا انجام کاری از عواقب آن و از اتفاقاتی که پس از تصمیم او در جامعه رخ می‌دهد، آگاه باشد و مسئولیتش را بر عهده بگیرد. این رویکرد نه‌تنها نقطه مقابل رویکرد «اخلاق‌‌باور» بود، بلکه مخالف جریان‌های ناسیونالیستی، انقلابی و عوام‌فریبانه‌ای بود که فضای غالب آن روزگار را شکل می‌داد.
ماکس وبر همواره به دانشجویانی که پای سخنرانی‌هایش می‌نشستند، تأکید می‌کرد باید اخلاق مسئولیت که بر محور عقلانیت استوار است، جای اخلاق ‌باور بنشیند که صرفا بر پایبندی مطلق به اصول یا ایمان شخصی تکیه دارد، بدون توجه به نتایج عملی و خسارت‌هایی که به بار می‌آورد. ماکس وبر این سخنان را با شجاعت و صراحت بیان می‌کرد و واهمه‌ای از چهره‌های انقلابی و محبوب همچون رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، نظریه‌پرداز سوسیالیست و کمونیست آلمانی نداشت؛ چهره‌های انقلابی که در سال ۱۹۱۹ توسط شبه‌نظامیان راست‌گرا بدون محاکمه به قتل رسیدند. با اینکه کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ چهره‌های اسطوره‌ا‌ی آن دوران بودند، اما زمان ثابت کرد هراس ماکس وبر از عوام‌فریبانِ فاشیسم بیراه نبوده است.

وبر برخلاف روشنفکران و انقلابیون زمان خود به‌وضوح می‌دید که چگونه شور و ایمان کور می‌تواند به ویرانی سیاسی و اخلاقی منجر شود. وبر خواهان نوعی سیاست اخلاق‌محور اما عمل‌گرایانه بود که میان احساس و عقل تعادل ایجاد کند. اینک اگر بخواهیم با این دو رویکرد اخلاق‌باور و اخلاقِ مسئولیت، خوانشی از سیاست و جامعه ایران داشته باشیم، کار دشواری پیش‌رو نداریم. چندین دهه است که این دو رویکرد، هم در سطح جامعه و هم در دولت، عیان است. برخی دولت‌ها از‌جمله دولت احمدی‌نژاد و رئیسی، هر دو بر اخلاق باور متکی بودند و شاید با تسامح بتوان از دولت خاتمی به‌عنوان دولتی که تا حدودی به اخلاق مسئولیت پایبند بود، نام برد. دولت‌های هاشمی و روحانی هرگز نتوانستند خود را از اخلاق باور رها کنند، نه آن بودند و نه این، و گاه به اقتضای زمانه و شرایط ترکیبی از این دو رویکرد بودند.

این رویکرد دوگانه فقط به دولت‌های ایران منحصر نمی‌شود؛ بسیاری از روشنفکران همچنان از اخلاق ‌باور پیروی می‌کنند و می‌کوشند آنچه را که خود به آن باور دارند پیش از آنکه به محک تجربه درآمده باشد، به جامعه تجویز کنند. مردم به‌مثابه مردم کوچه و ‌بازار نیز از این قاعده مستثنا نیستند. یکی از شکاف‌های جدی مردم با مردم و دولت با مردم، از همین دوگانه اخلاقی پیدا شده است. از همین‌رو است که جامعه و مردم ایران در مواجهه با رویدادهای سیاسی و اجتماعی به‌سرعت تبدیل به دو قطب ناهمنام می‌شوند. جامعه‌ای که استعداد قطبی‌شدن دارد، به‌سرعت از طرف قدرت‌های داخلی و خارجی مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد. برای گذر از این مرحله و خلاصی از دست اخلاق ‌باور، ضروری است این ‌بار اصلاح از هِرم بالای جامعه یعنی دولت و نهادهای سازنده آن آغاز شود و هر کسی در هر جایگاهی پاسخ‌گوی تصمیمات خود باشد؛ چراکه هر تصمیمی که از بالا ابلاغ شده است، چه درست چه غلط، نافی مسئولیت مجری آن نیست. در واقع چیزی به نام انجام وظیفه بی‌تعهد وجود ندارد. اجرای هر تصمیمی مستلزم مسئولیت‌پذیری است. با این نگرش و رویکرد می‌توان با اخلاق ‌باور به شیوه‌ای منطقی مقابله کرد.

‌‌* برای نوشتن این یادداشت از مقاله «Max Weber’s Lessons for Democracies Under Siege» نوشته انریکه کراوزه استفاده شده است.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 ایران و تحولات سودان
✍️ علی بیگدلی
تحولاتی در سودان در حال اتفاق است که از منظر تحلیلگران مورد غفلت قرار گرفته است. عجیب است که اتفاقاتی که در سودان می‌افتد مورد توجه رسانه‌ها هم قرار نگرفته در حالی که لازم است به اتفاقات تلخی که در سودان رخ می‌دهد توجه ویژه داشته باشند.
از آنجا که سودان در آینده نه چندان دور منشأ تحولات مهم در این بخش از آفریقا خواهد شد، هر یک از قدرت‌های منطقه علاقه دارند در وضعیتی که پدید می‌آید نقش و سهم بیشتری داشته باشند و از این رو با یکدیگر در حال رقابت شدید هستند که نقش مصر و امارات متحده عربی و روسیه پررنگ‌تر است و از این رو سودان به محل رقابت بین چند کشور تبدیل شده است. روسیه در ابتدا به سمت حمایت از گروه‌های مخالف ارتش در سودان حرکت کرده بود، اما زمانی که از عمق تحولات در سودان باخبر شد موضع خود را تغییر داد. نزدیکی دیدگاه‌های روسیه و ایران در موضوع سودان موجب شده که منافع مشترکی در این نقطه داشته باشند. جالب اینکه مصر هم در مواضع اولیه خود تغییراتی ایجاد کرده و با ایران و روسیه همسو شده، از ارتش سودان حمایت می‌کند. به همین علت است که طی ماه‌های گذشته رابطه ایران و مصر قدری بهبود پیدا کرده است. بعید نیست که ایران دنبال شرایطی باشد که بازوهای امنیتی خود را گسترش داده تا نقطه قوت جدیدی ایجاد کند. قوی شدن بازوی جدید برای ایران را می‌توان تلاش برای برطرف کردن چالش‌های پدید آمده‌ای دانست که برای دیگر نیروهای نزدیک ایجاد شد. اما سودان در مجموع در نقطه بسیار حساسی قرار دارد. چرا که حدود ۲۵ درصد از واردات و صادرات رژیم صهیونیستی از نزدیک این منطقه صورت می‌گیرد و از این زاویه منطقه اهمیت ویژه‌ای یافته است. رقابتی که در منطقه شکل گرفته، ایران را وادار کرده که برای کاستن از نفوذ اسرائیل در آن بخش از آفریقا وارد عمل شود. اتفاق مهمی که رخ داده این است که آن سوی ماجرا به حوثی‌ها در یمن باز می‌گردد. این گروه اخیرا با واکنش مثبت از سوی عربستان و دیگر کشورهای عربی روبه‌رو شده و این کشورها به حوثی‌ها نزدیک شده‌اند تا بتوانند از قدرت و نفوذ ایران استفاده کرده تا در جهت آرام کردن سودان گام موثری برداشته شود. در واقع صرف نظر از اتفاقات بسیار تلخی که در سودان رخ داده، موضوع برای ایران از چند زاویه دارای اهمیت است. کاستن از درد و رنج مردم سودان از یکسو و تلاش برای مهار رژیم صهیونیستی از سوی دیگر ابعاد این ماجرا را نشان می‌دهد. ایران به دنبال آن است که حلقه‌های امنیتی خود را به دور اسرائیل گسترش داده و قوی‌تر کند. حال باید دید در پرتوی تحولات منطقه‌ای و نگاه کشورهای منطقه و فرامنطقه به تحولات در سودان چه خواهد شد. نکته مهم دیگر توحش ترسناکی است که در روزهای اخیر در این کشور رخ داده است. این کشور از گذشته در مرکز توجه رژیم صهیونیستی قرار داشته است. در کنار تحرکات این رژیم، باید به عملکرد ابوظبی هم توجه داشت که امروز نقش بسیار مخربی در سودان ایفا می‌کند.


🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 جایگاه غریب دریا در فرهنگ عمومی ایران
✍️ ایرج گلشنی
دریا و مسائل مرتبط با آن، یک مجموعه بزرگ و در هم تنیده ایجاد کرده است که مانند یک سازواره کار می‌کند و تعریف دقیق سازواره(سیستم) بر آن حاکم است؛ یعنی: مجموعه‌ای که با هم ارتباط دارد، با هم تعامل می‌کند، بر هم اثر دارند و در کل یک هدف معین را دنبال می کنند.
با این نگرش که به نگرش سیستمی شناخته شده است، مجموعه دریا را باید یک بافت کلی دانست که اجزاء آن به طور مستقیم بر هم اثرگذار هستند.
اثر سیستمی باعث می‌شود که تمامی ارکان و اجزاء از یکدیگر اثرپذیری مستقیمی داشته باشند؛ به این ترتیب، رشد یکی به مثابه رشد دیگری و افت یکی به مثابه افت دیگری خواهد بود.
علاوه براین، بر اساس نظام فکری اثر پروانه‌ای، نه تنها مجموعه دریا با سایر مجموعه‌های دریایی در دیگر کشورها بلکه با تمامی تغییرات و تحولات منطقه‌ای، بین المللی و جهانی ارتباط معناداری دارد؛ اما این ارتباط و اثرگذاری و اثرپذیری، بیش از دیگر مجموعه‌ها در خشکی است؛ زیرا نبض اقتصاد دنیا در دریا می تپد.
جامعه دریایی ایران
هر چند که ایران، سازمان‌ها و نهادهای متعددی برای اداره دریا و مسائل مرتبط با آن ایجاد شده است؛ اما این به هیچ وجه به معنای گسستگی ذاتی این مجموعه نیست و جوارح دریا به مثابه یک جامعه همچنان در کنار یکدیگر قرار دارند. به بیان دیگر، مجموعه مرتبط با دریا از یکدیگر قابل انتزاع و جداسازی نیستند.
همین در هم تنیدگی ابعاد متعدد دریاست که ما و جمعی از اهالی صاحب نظر در مسائل دریایی را ترغیب می‌کند که از وجود یک سازمان، نهاد یا وزارت خانه واحد برای مجموعه دریا دفاع کنیم. مجموعه دریایی نیاز به یک فرماندهی واحد و مدیریت واحد و برنامه واحد و یک پارچه دارد تا بتواند به عنوان یک سیستم پویا حرکت همسان و یکسانی به سوی آینده آغاز کند.
اکنون، هر بخش تکه ای از دریا را به عهده گرفته اند. این بدان معناست که ما برای یک سازواره (سیستم) چندین برنامه داریم و این خلاف نگرش علمی به مدیریت سیستماتیک است.
نمی‌شود برای یک سیستم، چندین و چند برنامه داشت. آن هم برنامه‌هایی که برخی علمی، برخی شبه علمی و برخی شخصی و سلیقه‌ای است. بدون شک، چرخ های سیستم دریایی ایران با هم نمی‌چرخند. هماهنگی کامل در سامانه دریایی ایران وجود ندارد و بر اثر تغییرات زودهنگام مدیریتی در بخش های گوناگون، سرعت چرخ‌ها کند و تند می‌شود و هرگز یک هارمونی مشخص در این سمفونی پراکنده دیده یا شنیده نشده است.
بٌعد اجتماعی جامعه دریایی
مبحث به مسائل اداری و تشکیلاتی ختم نمی‌شود. جامعه دریایی دارای بعد غنی، گسترده و پررنگی در بعد اجتماعی- انسانی است. نه فقط در باره کارکنان حوزه دریا که در سطوح مختلف، شمارگان آنان به هزاران می رسد، بلکه در وسعت حداقل ۷ استان ساحلی کشور، چند میلیون انسان را در بر می‌گیرد.
در این بعد نیز شوربختانه پراکندگی تلخی وجود دارد و اجتماعات اغلب اختصاصی و منطقه‌ای و شهری است. بافت کلی اما یکی است. بافت کلی اجتماعات در شهرها و روستاهای ساحل نشین ما، یک بافت متمایل به دریا با منش و رفتا و ذائقه‌های مشابه. با این وجود، برنامه منسجم اجتماعی برای نزدیک‌تر کردن ارتباطات اجتماعی وجود ندارد و حتا می توان گفت کسی به آن حتا فکر هم نکرده است.
بٌعد فرهنگی جامعه دریایی
در بخش فرهنگی، وضعیت جامعه دریایی ما اسفناک‌تر است؛ زیرا چند جلوه منفی دارد. یکی آن که فرهنگ دریایی در کشور ما از یک شهر به شهر دیگر و حتا از یک قوم به قوم دیگر به شدت متمایز و حتا متفاوت است. نگاه به بافت فرهنگی جزیره قشم نمونه مثالی است که به راحتی می توان به آن استناد کرد. یک جزیره است اما با چندین فرهنگ. با چندین رسم و آیین و پوشش که از یک روستا به روستای دیگر و از یک قوم به قوم دیگر متمایز است.
جلوه منفی دیگر این است که تعصب فرهنگی از یک استان به استان دیگر گاهی به کشمکش فرهنگی و تقابل می‌انجامد.
و بدتر از همه این است که «فرهنگ دریایی در میان فرهنگ عمومی کشور ایران جایگاهی ندارد.»، نه تنها جایگاهی ندارد، بلکه گرایش به فرهنگ خشکی و خشکی زدگی، به قوت و به وفور ملاحظه می‌شود.
همه این‌ها در حالی است که مجموعه فرهنگ دریایی در ایران ریشه دار و قوی است تا جایی که گاهی به تعصب می‌انجامد. اما این قدرت و تعصب، در محدوده کوچکی از یک منطقه یا شهر خلاصه می‌شود و پایش به فرهنگ عمومی کشور و تجلی در میان تمامی مردم ایران نمی‌رسد.
نبود برنامه و فکر برای ترویج فرهنگ دریایی ایران، و ایجاد انسجام حسی و فکری مساله و مشکل اصلی است. در این باره، هیچ نهاد یا سازمانی نیست که خود را متولی امر فرهنگ و فرهنگ‌سازی دریایی بداند و همه خود را در سخت افزار غرق کرده‌اند و در آشفته بازار سازمان و بروکراسی های مرسوم، به هیچ وجه به هیچ بخش از فرهنگ دریایی فکر نکرده و به آن نپرداخته‌اند.
شبه جامعه دریایی ایران
این است که ما اکنون به رغم دارایی بزرگی از حیث کمی و کیفی و از جهت سخت افزار، نرم افزار و مغزافزار در حوالی دریا، جامعه کامل و منسجمی از اهالی دریا نداریم. شبه جامعه ای داریم که با دو اقدام اساسی می توان آن را به یک جامعه منسجم و پویا تبدیل کرد:
نخست از نظر ساختار و سازمانی است که باید و باید به یک ساختار هم دست و همفکر رسید. یک چیزی شبیه یک سازمان حاکمیتی که حاکم بر تمامی ارکان و ابعاد دریا باشد. بدین ترتیب، نظام فرماندهی و مدیریت واحد شکل می‌گیرد و راهبرد و سیاست و برنامه هماهنگ و یک سان معنا پیدا کرده و نظام اجرای یک پارچه شکل می‌گیرد.
و دیگر، تلاش جمعی همه ارگان‌های دریایی و نهادهای فرهنگ‌ساز جامعه برای «جانمایی فرهنگ دریایی در فرهنگ عمومی کشور» است. در چنین حالتی است که می‌توان تصور یک جامعه دریایی و یک کشور دریایی را حاصل کرد.
به طور طبیعی و منطقی، تا زمانی که تمامی ملت ایران، گرایش قوی و جدی به سمت دریا نداشته باشد، نمی‌توان انتظار توسعه کامل و همه جانبه در حوزه دریایی کشور داشت. وسعت توسعه و جوانب توسعه دریایی ایران چنان زیاد است که از عهده یک دولت و چند سازمان بر نمی‌آید. موج عظیمی از سرمایه های مادی و انسانی لازم دارد تا در طول ۵۸۰۰ کیلومتر سواحل اغلب بکر و دست نخورده، معجزه اقتصادی بسازد. این اقدام نیاز به حضور مشتاقانه تمامی ملت ایران و تمامی سرمایه های لازم دارد. با این رویه و روند کج دار و مریز، نمی توان بار دریا را به دوش کشید و به مقصود رساند.
اکنون پاروهای کشتی دریایی ایران، نامنظم می‌زنند. حتا گاهی خلاف هم. یک طبل ملی می‌خواهد و یک آوای هماهنگ و میلیون‌ها پارو که منظم و چشم نواز در یک جهت حرکت می‌کنند و کشتی دریایی ایران به سوی ساحل مقصود می‌رانند. باد موافقی از جنس فرهنگ عمومی کشور باید به بادبان های این کشتی سرنوشت ساز بوزد تا حرکت را آسان و آسان‌تر کند و در نهایت، آبادانی ایران و موفقیت اقتصادی ایران در بخش دریایی تحقق پیدا کند.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 فعالیت بین‌بانکی بر مبنای اقتصاد اسلامی اداره شود
✍️ عبدالمجید شیخی
تورم یک پدیده رفتاری است و مطابق با این دیدگاه حجم نقدینگی عامل تورم ارزیابی می‌گردد. این درحالی‌است که رفتار تورمی موجب شکل‌گیری تشدید نرخ تورم می‌گردد و حجم نقدینگی تنها یک ابزار است. ضرورت دارد رفتارها را تغییر دهیم تا کاهش تورم به هدف خود برسد و مهار شود. ضرورت دارد تا عوامل پیشران تورم را متوقف کنیم چراکه این مؤلفه‌ها مانع کنترل بخش غیرمولد می‌باشد. بخش غیرمولد بیش از ۷۰ درصد حجم نقدینگی را در محاصره خود قرار داده و با مال مردم بازی می‌کند. بخش غیرمولد پیشران‌هایی دارد که در مثال یک قطار همچون لکوموتیو می‌باشد چراکه بخش غیرمولد هم‌اینک درحال‌ نرخ‌گذاری برای اقتصاد می‌باشد.
پول ملی آنقدر بی‌ثبات شده که تولیدکننده دیگر نمی‌داند چقدر هزینه می‌کند. فردا نرخ ارز چقدر می‌شود؟ فردا مواد اولیه چقدر می‌شود؟ فردا دستمزد چقدر می‌شود؟ وقتی نمی‌دانی، تولید نمی‌کنی. نتیجه آن چیست؟ رشد اقتصادی فقط در بخش‌های غیرمولد، مثل سفته‌بازی، دلالی، و واسطه‌گری، دیده می‌شود. ضریب فزاینده پولی در بخش تولید، پایین است، اما در بخش غیرمولد، گاهی به ۱۰۰ می‌رسد، یعنی یک تومان پول، ۱۰۰ تومان سود می‌کند، بدون اینکه یک کالا تولید شود. بین تولید و صنعت بانکداری، همیشه ارتباط مستقیم بوده و تولید ما همواره بر مدار تسهیلات بانکی در حرکت بوده است. عده ای تصور می‌کنند اگر دولت سیاست‌های پرداخت تسهیلات را به بخش تولید هدایت کنند، ایده خوبی است؛ اما نکاتی در این رابطه وجود دارد. صنعت بانکداری خود صنعتی است که جزیی از تولید است و باید به بازده برسد. طبیعتا صنعت بانکداری هم در بحث پرداخت تسهیلات انتظار دریافت سود دارد؛ بنابراین، در صنعت بانکداری ایران، بانک‌ها باید به نحوی فعالیت کنند که هزینه تولید آن‌ها کاهش یابد و محصولات تولیدی بانک‌ها با کمترین قیمت به دست تولیدکننده برسد.
به‌منظور تک‌نرخی شدن تورم می‌بایست پیشران‌های آن را به‌خوبی بشناسیم و یکایکشان را حذف کنیم. همچنین ضرورت دارد تا فعالیت بین‌بانکی بر مبنای بانکداری و اقتصاد اسلامی اداره شود و از خلق اعتبار بانک‌ها جلوگیر‌ی شود. خوشبختانه دولت با اقدامات قابل‌توجه توانسته شتاب تورمی را کاهش دهد ا‌ما کافی‌نیست و تنها به‌عنوان یک‌قدم درراه رسیدن به یک قله بزرگ تلقی می‌گردد. همچنان در دامنه قله قرار داریم و با مهار تورم به نیمه‌های این راه دشوار می‌رسیم. آنگاه‌که ارزش پول‌ملی را افزایش دهیم و به معیار برابری قدرت خرید برسیم، می‌توانیم مدعی رسیدن به قله باشیم.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین