يکشنبه 11 آبان 1404 شمسی /11/2/2025 1:05:11 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 کنترل تورم ممکن است اگر همه با هم بخواهیم
✍️ مجید گودرزی
تازه‌ترین آمار مرکز آمار ایران دیروز منتشر شد، عدد و رقمی که نشان می‌دهد گروه «خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها» در مهر ماه بیشترین تورم را تجربه کرده است؛ نان و غلات با ۹۸درصد افزایش قیمت، میوه‌ها با ۹۴درصد و سبزیجات با ۷۷درصد صدرنشین جدول گرانی‌های ماهانه قرار گرفتند، موضوعی که معیشت دهک‌های پایین درآمدی را به ‌شدت تحت فشار قرار داده است. متاسفانه تورم و‌ خلق تورم به یک رقابت ویرانگر بین بخش‌ها و حتی افراد جامعه تبدیل شده است و اگر کسی نتواند کالاها و خدماتش را گران‌تر بفروشد، احساس می‌کند جا مانده و حذف می‌شود، اما برای کاهش و حذف تورم همه اقشار، گروه‌ها و اصناف باید مشارکت کنند. بخش بزرگی از تورم عمومی ناشی از کبودهای عمدی یا دستکاری شاخص‌های اقتصادی است و مبنای طبیعی یا اقتصادی ندارد. بخش قابل‌توجه دیگری، تورم انتظاری است و نه واقعی. گاهی با یک توییت مقامات صهیونیست با امریکایی بازار شروع به نوسان می‌کند، بدون آنکه مشکلی در اقتصاد ایران به وجود آمده باشد.‌ در مرحله اول باید درخصوص تورم آگاه‌سازی شود. خیلی از فعالین اقتصادی نمی‌دانند تورم سود نیست و باید بخش بزرگی از سود سالیانه خود را برای تورم و به‌روز رسانی کسب و کار خود هزینه کنند.
همان هزینه‌ای که از آن مالیات گرفته می‌شود. هیچ کشوری در دنیا از تورم استقبال نمی‌کند اما ایرانیان زیادی در تورم سرمایه‌گذاری می‌کنند! کارفرمایان در دنیا اولین و محکم‌ترین سد مقابل دولت برای افزایش تورم هستند چون تورم سود آنها را می‌بلعد، اما در ایران سرمایه‌داران ما به بهانه‌های واهی به دنبال ایجاد و افزایش تورم هستند. حتی با دولت برای افزایش تورم تبانی می‌کنند. دوم؛ باید همه بایستیم. هیچ‌کس نباید حتی ریالی به تورم اضافه کند و مردم باید یکپارچه در مقابل حتی یک ریال افزایش قیمت‌ها بایستند و خرید نکنند. متاسفانه ایرانی‌ها در یک رفتار غلط و ضدفرهنگی برای کالاهایی که گران می‌شوند صف می‌کشند و تقاضای انفجاری ایجاد می‌کنند. این رفتار ابلهانه و غیر قابل قبول است. سوم باید لیست افزایش قیمت‌ها در یک ماه تجزیه و تحلیل شود و مردم یکصدا ۵ کالای اول لیست که بیشترین افزایش قیمت را داشته‌اند، به مدت سه ماه نخرند.

این باید میثاق ملی ما باشد. یقین داریم هیچ‌ تولیدکننده و واردکننده‌ای مایل نیست تا ۳ ماه فروشش صفر شود و چک‌هایش برگشت بخورد. اکنون نقش ساختارهای اجتماعی در مهار ناهنجاری‌های اقتصادی و اجتماعی صفر است، اما در کشورهای پیشرفته هیچ‌کس مایل و قادر نیست مقابل خواست مردم بایستد.

هیچ‌کس قادر نیست به مردمی که نمی‌خرند، گران بفروشد. تولید بدون توزیع ممکن نیست و قرار نیست مردم تاوان حماقت و طمع بی‌پایان برخی تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان بی‌اخلاق را بپردازند. مردم تحت فشار معیشتی هستند و مسوولیتی در قبال هزینه‌های اضافی توزیع‌کنندگان و تولیدکنندگان ندارند.
اینکه نظام توزیع ما قادر است اجاره و هزینه‌های غیر‌منطقی را تماما به مصرف‌کننده منتقل کنند، یک ضعف عمده است. قیمت کالاها مشخص است یا توزیع‌کننده می‌تواند رقابت کند یا نمی‌تواند. مصرف‌کننده مسوول هزینه‌های اضافی و بی‌عرضگی دیگر بخش‌های اقتصادی نیست. اکنون بحرانی‌ترین بخش جریان کالا و خدمات، نظام فاسد توزیع است که هم مصرف‌کنندگان و هم تولیدکنندگان را به ‌شدت تحت فشار قرار داده است و اجاره‌های بی‌حساب و کتاب گلوگاه توزیع.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نقش ایران و ترکیه در آزمون FATF
✍️ ولی‌الله سیف
در دنیای پیچیده اقتصاد جهانی امروز، گروه ویژه اقدام مالی (FATF) به‌عنوان یک نهاد بین‌الدولی برجسته، نقشی حیاتی در نظارت بر سیستم‌های مالی کشورها ایفا می‌کند. این سازمان که در سال۱۹۸۹ تاسیس شد، استانداردهایی برای مبارزه با پول‌شویی (AML)، تامین مالی تروریسم (CFT) و تامین مالی اشاعه سلاح‌های کشتار جمعی وضع کرده است. قرار گرفتن کشورها در لیست‌های سیاه یا خاکستری FATF، نه تنها محدودیت‌های فنی ایجاد می‌کند، بلکه به‌طور مستقیم بر اقتصاد، تجارت و جذب سرمایه خارجی تاثیر می‌گذارد. برای مثال، کشورهای لیست سیاه مانند ایران، با اقدامات متقابل جهانی روبه‌رو می‌شوند که بانک‌ها را از همکاری بازمی‌دارد؛ درحالی‌که لیست خاکستری، مانند آنچه ترکیه تجربه کرد، نظارت شدیدتری را الزامی می‌کند.
مقایسه مسیر ایران و ترکیه در این زمینه، نمونه‌ای آموزنده است: ترکیه با موفقیت از لیست خاکستری خارج شد و اقتصاد خود را تقویت کرد، اما ایران همچنان در لیست سیاه باقی مانده است و هزینه‌های سنگینی می‌پردازد. این مقاله، با بررسی دقیق فرآیندهای طی‌شده در ایران، اقدامات موثر ترکیه، تفاوت‌های کلیدی و توصیه‌های عملی، به دنبال ارائه دیدگاهی جامع برای سیاستگذاران ایرانی است تا شاید راهی برای خروج از این انزوا هموار شود.

مسیر ایران برای عادی‌سازی شرایطش با FATF از سال۲۰۱۶ آغاز شد؛ زمانی که این سازمان یک برنامه اقدام ۴۱ موردی برای ایران تعیین کرد. این برنامه شامل اصلاحات در قوانین داخلی، شفافیت مالی، شناسایی مالکان واقعی شرکت‌ها و همکاری بین‌المللی بود. تا سال ۲۰۲۰، ایران تنها ۱۵مورد از این برنامه را اجرا کرده بود که منجر به باز فعال شدن اقدامات تقابلی شد. این وضعیت، بر اساس بیانیه‌های FATF، به‌دلیل نقص‌های جدی در نظامات AML/CFT ایران بود. ورود به لیست سیاه، اقدامات متقابل را الزامی کرد؛ یعنی بانک‌های بین‌المللی باید نظارت شدید اعمال کنند، روابط بانکی قطع شود و تراکنش‌ها با ریسک بالا ارزیابی شوند. بر اساس گزارش‌ها، قرار گرفتن ایران در لیست سیاه منجر به کاهش ۳۰-۲۰ درصدی تجارت خارجی شد؛ زیرا شرکای اصلی تجاری ایران از ترس جریمه‌های آمریکایی، همکاری را محدود کردند. همچنین، هزینه‌های بانکی برای ایران افزایش یافت؛ مثلا، هزینه نقل و انتقالات ارزی از طریق کانال‌های غیررسمی مانند صرافی‌ها، ۱۵-۱۰درصد افزایش یافت و باعث تشدید تورم شد. پیش‌بینی می‌شود در سال جاری، با ادامه این وضعیت، اقتصاد ایران با تورمی در حدود ۴۰درصد و کاهش بیشتر ارزش ریال روبه‌رو شود که بخشی از آن مستقیما تحت تاثیر شرایط ما در FATF است.

در سال‌های اخیر، به‌ویژه در دولت چهاردهم، تلاش‌هایی برای خروج ایران از لیست سیاه انجام شد. در اردیبهشت ماه۱۴۰۴، مجمع تشخیص مصلحت نظام کنوانسیون پالرمو را با لحاظ مواردی حقوق تحفظ تصویب کرد که شامل اولویت قوانین داخلی ایران و عدم تعهد به شناسایی گروه‌های مقاومت به‌عنوان تروریستی بود. سپس، در ۹مهر۱۴۰۴، کنوانسیون CFT نیز تصویب و در ۳۰مهرماه نهایی شد. این مصوبه‌ها، پس از سال‌ها بحث در مجمع تشخیص، نشان‌دهنده تغییر رویکرد بود. ایران همچنین پس از ۶سال غیبت، در اجلاس اکتبر۲۰۲۵ FATF در پاریس شرکت کرد و پیشرفت‌های خود را ارائه داد. با این حال، FATF در بیانیه ۲۴اکتبر۲۰۲۵، ایران را در لیست سیاه نگه داشت. دلایل اصلی آن هم حقوق تحفظ گسترده، اجرای ناقص برنامه اقدام، همانند ضعف در شناسایی تامین‌کنندگان مالی تروریسم و نگرانی‌های سیاسی مانند حمایت ایران از گروه‌های مقاومت اعلام شد. مخالفان داخلی، مانند برخی اصولگرایان، FATF را ابزاری برای نفوذ غرب می‌دانند؛ درحالی‌که موافقان بر مزایای اقتصادی مانند کاهش تورم و جذب سرمایه تاکید دارند.
ترکیه در اکتبر۲۰۲۱ (مهر۱۴۰۰) به‌دلیل ضعف در نظارت بر بخش‌های غیربانکی مانند صرافی‌های ارز دیجیتال، خیریه‌ها و املاک، وارد لیست خاکستری FATF شد. این وضعیت، اقتصاد ترکیه را که با تورم بالا (حدود ۷۰درصد در ۲۰۲۲) و کاهش ارزش لیر دست و پنجه نرم می‌کرد، تحت فشار قرار داد. ورود به لیست خاکستری منجر به کاهش ۱۰-۷درصدی تولید ناخالص داخلی(GDP) شد؛ زیرا سرمایه‌گذاران خارجی محتاط شدند و هزینه‌های تراکنش‌های بین‌المللی افزایش یافت. اما ترکیه با رویکردی فنی‌محور و سریع، موفق به خروج شد. اقدامات کلیدی انجام‌شده مواردی مانند تصویب قوانین سخت‌گیرانه برای شناسایی مالکان واقعی شرکت‌ها(Beneficial Ownership)، نظارت دقیق بر تراکنش‌های مشکوک و بهبود شفافیت در بخش‌های پرریسک شامل املاک و ارزهای دیجیتال را دربرمی‌گرفت. ترکیه برنامه اقدام FATF و همکاری نزدیک با نهادهای بین‌المللی و ارائه گزارش‌های منظم را در کمتر از سه‌سال به‌صورت کامل اجرا کرد.

در ژوئن۲۰۲۴، FATF ترکیه را از لیست خاکستری خارج کرد که این تصمیم در بیانیه‌های بعدی (مانند اکتبر ۲۰۲۵) تایید شد و ترکیه دیگر در لیست افزایش نظارت قرار ندارد. این دستاورد نتایج مثبتی را به همراه داشت از جمله اینکه به برگشت اعتماد سرمایه‌گذاران، تقویت لیر و تسهیل دسترسی به بازارهای جهانی منجر شد. برای مثال، پس از خروج، سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی (FDI) ترکیه افزایش یافت و روابط بانکی با اروپا بهبود یافت. دولت اردوغان، با حمایت از وزیر دارایی، محمد شیمشک، این اصلاحات را در اولویت قرار داد و حتی با وجود انتقادهایی مانند حمایت از حماس، تمرکز را بر جنبه‌های فنی نگه داشت. ترکیه از قبل به کنوانسیون‌های پالرمو و CFT ملحق شده بود. بنابراین تاکید بر اجرای داخلی بود، نه تصویب جدید.

مقایسه ایران و ترکیه تفاوت‌های ساختاری را برجسته می‌کند. ترکیه مشکلاتش عمدتا فنی بود و با اراده سیاسی، در حدود سه‌سال موفق شد؛ درحالی‌که ایران با چالش‌های سیاسی عمیق‌تر (مانند تحریم‌های آمریکا و تعریف متفاوت از تروریسم) روبه‌رو است و بیش از ۹سال درجا زده است. ترکیه با تمرکز بر دیپلماسی و گزارش‌دهی منظم، اعتماد FATF را جلب کرد؛ اما ایران با حقوق تحفظ گسترده و تاخیر در تصمیم‌گیری، فرصت‌ها را از دست داد. خروج ترکیه از لیست خاکستری می‌تواند منجر به تقویت تولید و رونق اقتصادی شود؛ درحالی‌که ادامه شرایط فعلی در ایران منجر به کاهش تجارت و افزایش تورم خواهد شد. تجربیات گذشته و تجربه حاضر نشان می‌دهد که سرعت و تمرکز فنی می‌تواند حتی در شرایط سیاسی پیچیده نتیجه‌بخش باشد، همان‌طور که پاکستان نیز توانست ظرف پنج سال از لیست خارج شود.

برای خروج ایران از لیست سیاه، نیاز به استراتژی جامع است. اول، اجماع‌سازی داخلی با گفت‌وگوی سازنده با مخالفان از طریق مجمع تشخیص مصلحت و مجلس شورای اسلامی و کمپین‌های آموزشی عمومی برای توضیح مزایای اقتصادی مانند کاهش ۲۰-۱۰درصدی هزینه‌های تجاری، دوم، اجرای کامل برنامه اقدام با تمرکز بر ۲۶مورد باقی‌مانده، مانند تقویت مرکز اطلاعات مالی و نظارت بر تراکنش‌های فرامرزی، با استفاده از فناوری‌های نوین مانند بلاک‌چین برای شفافیت. سوم، دیپلماسی فعال از طریق شرکت مداوم در جلسات FATF، مذاکره با اعضای کلیدی مانند اروپا و چین برای کاهش فشارهای آمریکا و الگوبرداری از ترکیه در بازرسی‌های میدانی. چهارم، کاهش حقوق تحفظ در کنوانسیون‌ها و محدود کردن آنها به موارد اساسی و حتی‌الامکان‌ پذیرش تعاریف جهانی با لحاظ استثناهای با اهمیت و محدودتر که البته می‌تواند با دیپلماسی مناسب و حفظ نگرانی‌های امنیتی ایران همراه باشد. پنجم، ادامه فعالیت‌های دیپلماتیک بین‌المللی به‌منظور تنش‌زدایی و توسعه روابط بین‌المللی همزمان با فعالیت‌های مربوط به FATF که دارای تاثیرات متقابل هستند.

در نهایت، خروج از لیست سیاه FATF نه تنها یک ضرورت فنی، بلکه گامی استراتژیک برای هموار کردن مسیر رشد اقتصادی است. ترکیه نشان داد که با عزم و اقدام هوشمندانه، می‌توان به این مهم دست یافت. ایران نیز می‌تواند، اگر تجربیات همسایه خود را جدی بگیرد و اولویت را به منافع ملی بلندمدت بدهد. این مسیر، اگرچه چالش‌برانگیز، می‌تواند درهای جهان را به روی اقتصاد ایران باز کند و به ثبات پایدار منجر شود.


🔻روزنامه کیهان
📍 دشواری‌های آمریکا و اسرائیل در مواجهه با ایران
✍️ سعدالله زارعی
مؤسسه یهودی امنیت ملی آمریکا (JINSA) که به ایپک وابسته می‌باشد، اخیراً یک متن توصیه‌ای تحت عنوان «تثبیت پیروزی؛ استراتژی آمریکا در برابر ایران پس از جنگ ۱۲ روزه» منتشر کرده که مخاطبان آن سران آمریکا، اروپا، برخی کشورهای شرق آسیا نظیر ژاپن و کره و برخی سران عرب می‌باشد. این متن در ۲۱ صفحه تنظیم شده که اگر تکرار و بعضاً تکرار مکررهای آن حذف گردد ۶-۵ صفحه می‌باشد.
متن این مؤسسه یهودی یکسره بازتاب‌دهنده نگرانی‌ها و دغدغه‌های رژیم صهیونیستی نسبت به ایران می‌باشد تا اینکه یک توصیه‌نامه از سوی یک اندیشکده آمریکایی تلقی گردد و حال آنکه آمریکایی بودن آن باید واجد چنین خصوصیتی باشد. از این رو می‌توان گفت جینسا به‌طور کامل دغدغه‌ها و خواسته‌های اساسی رژیم اسرائیل را دنبال می‌کند کما اینکه اسامی مندرج در مقدمه این متن تایید جداگانه‌ای بر اسرائیلی بودن متن دارد؛ اریک اولمن، الیوت ابرامز، جان برد، دیوید دپولا، روبرت‌هاروارد، چارلز مور، چارلز والد، هنری اوبرینگ، استاو رادماکر، ری تکیه، روگر زاخیم و... چهره‌های سرشناس یهودی آمریکا می‌باشند که همواره به‌صورت نمایندگان نیابتی اسرائیل در آمریکا عمل کرده‌اند. در این متن برجسته‌سازی زیادی درباره دستاورد حمله خردادماه رژیم اسرائیل و دولت آمریکا به ایران صورت گرفته اما مجموعه متن می‌گوید مقامات تلاویو هر دو حمله آمریکا و اسرائیل را با نتایج بسیار محدود ارزیابی می‌نمایند. کما اینکه متن همزمان با اغراق‌گویی درباره تأثیر سیاسی تحریم‌های غرب بر ایران، از تداوم روند تجاری و موفقیت ایران در تثبیت روابط تجاری از جمله در حوزه انرژی سخن گفته و خواستار اتخاذ تصمیم‌ها و رویه‌های قاطع‌تر در برابر ایران شده است. در ارتباط با این متن گفتنی‌هایی وجود دارد:
۱- متن جینسا از نگرانی دولت اسرائیل از کنار کشیدن آمریکا از تهدیدات نظامی و از ورود در اقدامی شبیه آنچه در روز دوم تیرماه علیه سه تأسیسات هسته‌ای ایران رخ داد و بلافاصله جمع شد به گونه‌ای که ارتش آمریکا حتی به حمله ایران به پایگاه حساس العدید که جینسا می‌گوید مهم‌ترین دارایی آمریکا در منطقه است، پاسخ نداد. جینسا و در واقع مقامات اسرائیل در این خصوص توصیه کرده‌اند که باید فکری برای تأمین پایگاه‌های نظامی و کاهش ریسک آمریکا در مواجهه با پاسخ ایران صورت گیرد. مثلاً توصیه شده آمریکا پایگاه‌های نظامی خود در بحرین، قطر و غرب عربستان را به دیه‌گو گارسیا واقع در شرق اقیانوس هند منتقل کند. خیلی طبیعی است که اگر آمریکای ترامپ، اقدام دوم تیرماه را موفق و تأثیرگذار با ریسک و هزینه متناسب ارزیابی می‌کرد، به تکرار آن علاقه نشان می‌داد. این در حالی است که در این متن در این خصوص ابراز تردید شده است «ایالات متحده باید به وضوح حمایت خود را از هرگونه اقدام اسرائیل برای جلوگیری از احیاء قابلیت‌های تغییردهنده بازی توسط ایران اعلام کند».
۲- در این متن بر ضرورت ایجاد سازوکارهای جدید در مواجهه با ایران به‌گونه‌ای که قویتر از سازوکارهای قبلی باشد صحبت شده و این در حالی است که در همین گزارش از یک‌سو همکاری‌های جدید نظامی و اقتصادی در میان سه کشور ایران، چین و روسیه، عامل مهم در خنثی‌سازی راهکارهای تحریمی و ائتلاف‌های ضدایرانی قلمداد شده و از سوی دیگر به تردید و بی‌انگیزگی شرکاء منطقه‌ای - منظور کشورهای عرب جنوب خلیج‌فارس - در پیوستن به هر طرح ضدایرانی خبر داده است. با این وصف کاملاً واضح است که ظرفیت اعمال فشار بین‌المللی و منطقه‌ای علیه ایران کاهش اساسی پیدا کرده در حالی‌که تمنای لابی اسرائیل در آمریکا افزایش این فشارها می‌باشد.
۳- یک طرف اساسی مباحث جینسا، جمهوری اسلامی است در متن و توصیه‌های این لابی یهودی ادعا شده بعد از حملات خرداد ماه، ایران در وضعیتی است که چارهای جز مذاکره و توافق با آمریکا ندارد و این در حالی است که در این متن گفته شده ایران با ایجاد اهرم فشار جدید، دارای بهترین فرصت برای مسدود کردن آزادی عمل اسرائیل و خرید زمان گرانبها برای بازیابی است و در بخش دیگر می‌نویسد «مقاومت پیش از جنگ ایران تا حد زیادی بدون تغییر باقی مانده است زیرا این کشور تلاش می‌کند تا اهرم جدیدی ایجاد کند و برای بازیابی خود از زمان استفاده نماید.... ایران در تلاش است تا ظرفیت‌های باقی مانده برای برنامه هسته‌ای خود از جمله فعالیت‌های ساختمانی در سایت‌های مرتبط با غنی‌سازی اعلام نشده در نزدیکی نطنز را حفظ کند» این گزارش می‌افزاید «ایران علی‌رغم اصرار غرب، پس از جنگ ۱۲روزه، از پاسخ دادن به خواسته‌های آن خودداری کرد» بنابراین کاملاً پیداست که در این‌جا نویسندگان و شورای یهودیان آمریکا و رژیم اسرائیل در یک بن‌بست مطلق به سر می‌برند چرا که برای موضوعی که در اختیار آنان نیست، باید و نباید تعیین کرده‌اند! البته در جای‌جای متن به دشواری‌های مواجهه با ایران اشاره شده است.
۴- در این متن تصریح شده که پس از جنگ ۱۲ روزه موضع مخالفان آمریکا در ایران محکم‌تر شده و روند به‌گونه‌ای است که هرگونه گزینش سیاسی در ایران چه از سوی مسئولان نظام (انتصاب‌ها) و چه از سوی عموم مردم (انتخاب‌ها) منجر به روی کار آمدن کسانی می‌شود که صلابت بیشتری در رابطه با غرب داشته باشند. در این گزارش تصریح شده «تهران در حال حاضر هیچ تمایلی به مذاکره جدی یا فوری نشان نمی‌دهد همان‌طور که در برآورده شدن تعهدات آمریکا، سه کشور اروپایی و آژانس قبل از اینکه حتی اقدام متقابل انجام دهد، اصرار دارد».
۵- در این متن به دفعات هرگونه اقدام رژیم اسرائیل و یا موفقیت هرگونه هدف‌گذاری اسرائیل در ارتباط با ایران را منوط به همکاری یک جبهه گسترده از آمریکا تا اروپا، تا کشورهایی در شرق آسیا و تا طیفی از کشورهای عرب منطقه دانسته است. در کنار این موضوع به این نکته تصریح شده که کشورهایی که سابقاً علیه ایران یک جبهه را شکل داده بودند، در شرایط فعلی تمایلی به شرکت در پروژه‌های اسرائیلی – آمریکایی علیه ایران ندارند. با این وصف کاملاً پیداست که رژیم اسرائیل در شرایط کنونی تنها در یک صورت وارد جنگ علیه ایران می‌شود و آن زمانی است که پذیرفته باشد جنگ را به تنهائی بر دوش بکشد. متن جینسا می‌گوید اسرائیل چنین توانی ندارد. کمااینکه متن اصرار زیادی دارد «آمریکا رهبری آشکار اقدامات برای مقابله با تلاش‌های ایران، روسیه و چین را برعهده داشته باشد».
۶- با مطالعه متن جینسا به این نتیجه می‌رسیم که گویا آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها در ارتباط با ایران هیچ ابتکار جدیدی ندارند. توصیه‌های جینسا روی «مذاکره مستقیم» آمریکا با ایران، توأم با «بالابردن چماق تهدیدات» و «همراه کردن دیگران» تمرکز دارد و این موارد هیچ‌کدام جدید نیستند که درباره اثربخشی آنها با دو گزینه بله و خیر رو‌به‌رو باشیم. این گزینه‌ها در وجه حداکثری آن آزموده شده‌اند. در برجام عملاً مذاکره رو در رو بود، در داخل کشور امضای وزیر خارجه آمریکا تضمین شمرده شد، جنگ علیه ایران اتفاق افتاد و ائتلاف خارجی شکل گرفته است و لذا تکرار آنها ابتکار عمل به حساب نمی‌آید. اما با این وجود در متن از ضرورت تحقق چیزهایی صحبت شده که در همین متن به ناکافی بودن و کم اثر بودن آنها اذعان شده است. شاید به دلیل این تناقض است که متن بیش از آنچه باید، به طول انجامیده و پاره‌ای عبارات آن برای چند بار عیناً تکرار شده‌اند.
۷- وضع رژیم اسرائیل و حتی وضع آمریکا در مواجهه با ایران، پس از فجایع غزه دشوار است چرا که اقناع افکار عمومی و حتی اقناع دولت‌ها برای ضرورت اعمال فشار بر ایران خیلی دشوار است، این دشواری در سال‌هایی که (دست آخر در سال ۱۳۹۴) به امضای برجام منتهی گردید، وجود نداشت؛ چرا که در آن زمان شورای امنیت انسجام داشت، تبلیغات جهانی باورانده بود که ایران نمی‌خواهد در چارچوب مقررات فعالیت کند و اثربخشی اقدامات نظامی و تحریم‌های سخت به این اندازه مورد تردید نبود. اما اینک شرایط علیه اسرائیل و آمریکا و به نفع ایران تغییر پیدا کرده است.
۸- در متن جینسا، مواردی از ضعف اسرائیل و آمریکا در مواجهه با ایران به‌طور اجمالی مورد اشاره قرار گرفته که از قضا جزء برجسته‌ترین و مؤثرترین دارایی‌های نظامی آمریکا و اسرائیل به حساب می‌آیند. از جمله آنها فقدان توانایی لازم در پشتیبانی هوائی جنگنده‌ها می‌باشد. در این متن خواسته شده تا ‌تانکرهای سوختگیری هوائی (KC۴۶A) به اندازه کافی تأمین شوند و یا مهمات هدایت شونده (PGM) ساخت آمریکا به اندازه کافی در اختیار اسرائیل قرار گیرند، افزایش تولید سامانه‌های دفاع هوائی و موشکی و رهگیرهایی که ساخت آمریکاست، انجام شود و... این‌ها مواردی هستند که اولاً در جنگ ۱۲ روزه امکان افزایش تعداد آن‌ها وجود نداشت، نه اینکه آمریکا می‌توانست و نمی‌خواست در اختیار ارتش اسرائیل قرار دهد و از سوی دیگر همان‌طور که در متن جینسا هم آمده، کارآیی همان‌ها - به‌ویژه سامانه‌های رهگیر پرهزینه تاد و پاتریوت - و توان دفع واقعی حملات موشکی و پهپادی ایران زیر سؤال رفته است.
۹- در نهایت این متن اگر چه تلاش کرده است تا فضائی جدید از تهدید علیه ایران را ترسیم کند ولی دست‌های خالی آمریکا و اسرائیل در غلبه بر ایران را رو کرده است. شاید به همین دلیل ته حرف و توصیه آن‌ها در متن مورد اشاره این است که باید با دادن پیشنهادات و به تصویر کشیدن تهدیدات نظامی و اقتصادی، ایران را برای پذیرفتن توافقی فراتر از برجام، تحت فشار قرار داد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مرز فقر یا رفاه؟
✍️ فاطمه رحیمی
در روزهایی که اقتصاد ایران زیر فشار تورم، نوسانات ارزی و کسری بودجه درجا می‌زند، صدایی تازه از میان سیاست‌های رفاهی به گوش رسید؛ وزیر کار اعلام کرده است که خانوارهای دارای خانه و درآمد ماهانه بالای ۳۰‌میلیون تومان از فهرست یارانه‌بگیران حذف می‌شوند. در ظاهر تصمیمی منطقی است؛ حذف یارانه از کسانی که نیازمند نیستند تا منابع به دهک‌های پایین برسد. در عمل اما پرسش اصلی این است: آیا این مرز ۳۰میلیونی، مرز واقعی رفاه است یا مرز خطای سیاستگذاری؟

طبق گفته وزیر، خانوار سه‌نفره با درآمد ۳۰‌میلیون تومان در دهک هشتم قرار دارد اما واقعیت آن است که در اقتصاد امروز ایران ۳۰‌میلیون تومان درآمد در ماه الزاما به معنای رفاه نیست. هزینه مسکن، خوراک، آموزش و درمان چنان افزایش یافته که حتی طبقه متوسط نیز در تامین نیازهای پایه گرفتار است.

وقتی خط فقر رسمی کشور- بنا به گفته سخنگوی دولت- برای خانواده چهارنفره حدود ۲۵‌میلیون تومان در ماه اعلام می‌شود، فاصله دهک هشتم با فقر تنها چند پله است، نه چند دهک. در چنین شرایطی هر حذف نادرستی از فهرست یارانه‌بگیران می‌تواند فشار را نه از بالا بلکه از میانه جامعه بیشتر کند؛ از همان جایی که هنوز چرخ بازار و تولید بر آن استوار است.

در حقیقت مشکل در «عدد» نیست، در منطق تصمیم‌گیری است. تکیه بر درآمد اسمی و مالکیت خانه، بدون درنظر گرفتن واقعیت هزینه‌ها و تفاوت مناطق، ما را به نتیجه‌ای نادرست می‌رساند. بسیاری از خانواده‌های شهری تنها مالک خانه‌ای قدیمی‌ هستند اما با حقوقی ثابت و توان خریدی فرسوده زندگی می‌کنند. با معیار فعلی، این خانواده‌ها «غنی» تلقی می‌شوند در حالی‌که واقعیت آن است که به سختی از طبقه متوسط سقوط نکرده‌اند. سیاست حذف یارانه بر پایه چنین چرتکه‌هایی، نه عدالت می‌آورد و نه اعتماد بلکه تنها بر بی‌اعتمادی مردم به آمار رسمی می‌افزاید.

وزیر کار می‌گوید که با حذف سه دهک بالایی حدود ۵هزار میلیارد تومان صرفه‌جویی خواهد شد اما همین وزیر تاکید می‌کند برای حمایت از سایر دهک‌ها به ۲۵‌هزار میلیارد تومان نیاز است. این یعنی منابع حاصل از حذف تنها یک‌پنجم هدف مورد نیاز است. پرسش ساده است: وقتی چنین سیاستی حتی از نظر عددی قادر به بازسازی قدرت خرید طبقات پایین نیست، چرا باید هزینه اجتماعی و روانی آن را بپردازیم؟

در اقتصادی که مردم از خرج کردن می‌ترسند و تقاضا در حال خاموشی است، هر تصمیمی که قدرت خرید را حتی اندکی کاهش دهد، به رکود دامن می‌زند. نتیجه آن انبارهای پرکالا، کارخانه‌های نیمه‌فعال و بازارهای بی‌مشتری است.

در واقع مساله اصلی نه یارانه است و نه دهک بلکه اعتماد عمومی است. وقتی مردم احساس کنند سیاست‌ها دقیق و عادلانه نیست، حتی سیاست‌های درست هم بی‌اثر می‌شوند. شفاف نبودن معیارها، خطا در دهک‌بندی و نبود سامانه اعتراض موثر، سیاست حذف یارانه را به موضوعی حساس بدل کرده است. دولت اگر می‌خواهد از حمایت نقدی عبور کند، باید ابتدا اعتماد و اطمینان مردم به نظام حمایتی را بازسازی کند. بدون آن، حذف یارانه صرفا به «حذف امید» تعبیر می‌شود.

در چنین شرایطی حتی رشد آماری تولید ناخالص داخلی نیز معنای خود را از دست می‌دهد چراکه رشد بدون تقاضا، شهری است بی‌سکنه. احیای قدرت خرید مردم نه لطفی حمایتی بلکه ضرورتی راهبردی است. بنیان پایداری اقتصاد ملی در گرو بازگرداندن توان خرید و اعتماد به خانوارهاست.

راه برون‌رفت نیز روشن است؛ نخست، اصلاح ساختار دستمزدها باید بر پایه واقعیت‌های تورمی و هزینه واقعی زندگی صورت گیرد. دستمزد اگر از سبد معیشت عقب بماند، خود به منبع نابرابری بدل می‌شود. در کنار آن دولت باید با انضباط مالی، مهار کسری بودجه و حذف هزینه‌های غیرمولد مسیر مهار تورم را هموار کند زیرا افزایش حقوق بدون کنترل تورم، تنها شعله‌ای تازه بر خرمن معیشت است. دوم، ثبات در سیاست‌های ارزی و مالی، کلید بازسازی اعتماد عمومی است. جامعه‌ای که آینده‌اش را پیش‌بینی‌ناپذیر ببیند، نه مصرف می‌کند، نه سرمایه‌گذاری. ثبات، امنیت روانی می‌آفریند و این امنیت، پیش‌شرط بازگشت تقاضاست.
در کنار این اصلاحات کلان، سیاست‌های خرد نیز می‌توانند نقش‌آفرین باشند: کاهش مالیات بر کالاهای اساسی، حمایت از بنگاه‌های کوچک و متوسط، تسهیلات خرید برای اقشار کم‌درآمد و یارانه‌های هدفمند. این اقدامات افزون بر اثر اقتصادی، پیام اجتماعی روشنی دارند: دولت در کنار مردم ایستاده است.

با این همه بحران امروز صرفا اقتصادی نیست؛ بحرانی است در اعتماد، امید و احساس امنیت آینده. جامعه‌ای که به فردای خود باور ندارد، چرخ هیچ بازاری را به گردش درنمی‌آورد. از این‌رو احیای قدرت خرید در جوهر خود، احیای باور مردم به آینده است؛ باوری که بدون آن هیچ سیاستی ثمربخش نخواهد بود.

یارانه‌ها شاید نشانه ضعف ساختار اقتصادی باشند اما حذف نادرست آنها می‌تواند همان اندک رمق تقاضا را هم از بازار بگیرد. اگر هدف عدالت است باید نخست مردم باور کنند که سیاست در کنار آنان است نه در برابرشان. سیاستگذاری رفاهی باید بر مبنای واقعیت معیشت مردم بنا شود، نه صرفا ارقام روی کاغذ. اقتصاد امروز ما به جای چرتکه، به گوش سپردن به صدای زندگی مردم نیاز دارد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 با جامعه پس از جنگ
✍️ علی ربیعی
به بهانه سخنرانی در خصوص «تهران پس از جنگ» چند نکته قابل تامل را مرور کردم: این نخستین جنگی بود که نه از مرزهای کشور، بلکه از پایتخت شروع شد. در واقع، شاید بیش از ۹۰درصد جنگ در تهران جریان داشت. جنگی که از مرز آغاز نشد، بلکه با تهاجم به مرکز کشور، جامعه و نهادها را غافلگیر کرد، به گونه‌ای که حتی نهادهای نظامی هم واکنش خود را به شکل تاخیری نشان دادند. این جنگ از نوعی دیگر و متفاوت بود: «جنگی هوشمند» نه کلاسیک. در گذشته، ما جنگ‌های کلاسیک داشتیم؛ جنگ‌های به ‌اصطلاح «هارت‌لندی» که مبتنی بر قدرت نظامی و نیروی زمینی بودند. در دوره‌ای دیگر با ظهور فناوری، نوعی از جنگ‌ها بر پایه تکنولوژی شکل گرفت که در آن نیروی انسانی نقش کمتری داشت و متکی بر زیردریایی‌ و جنگ‌های هوایی موسوم «جنگ ستارگان» بود. اما جنگ اخیر، جنگ انسان‌محور نبود؛ جنگی بود مدرن، حتی شاید پسا‌مدرن؛ شاید باید گفت «جنگ‌های فضایی با هوش مصنوعی و زیرساخت‌های دیجیتال». جنگی متکی بر شاهراه‌های اطلاعاتی و بر پایه هوش مصنوعی که در نتیجه آن نقش انسان در میدان، کمرنگ‌تر، اما تاثیر ذهنی بسیار شدیدتر بود. خصوصیت مهم‌تر این جنگ، آن است که هدف اصلی آن «مردم» بودند. با این تصور که کنش‌های مردم تهران، اهداف متجاوزین را تکمیل می‌کند. این یک دروغ بزرگ بود که گفتند آمدیم تا رژیم را از بین ببریم. هیچ جنگی در تاریخ برای از میان بردن هیچ رژیمی شکل نگرفته است. مغول‌ها به ایران نیامدند که رژیم را عوض کنند؛ بلکه چند صد سال ماندند و غارت کردند. اسکندر هم نیامد رژیم را عوض کند؛ می‌ماند، می‌سوزاند و می‌رفت. بنابراین، این یک دروغ تاریخی است.

به باور من، هدف جنگ، تنها ایران و مردم ایران بودند. من قصدم از بیان این نکات پرداختن مستقیم به جنگ اخیر نیست؛ بلکه می‌خواهم به موضوع مردم جوامع برگردم، مردمی که هدف اصلی این جنگ بودند. پایتخت با بیش از دوازده میلیون جمعیت، مخاطب مستقیم این حملات بود. در تحلیل‌های داخلی و خارجی که درباره علل ناکامی‌ متجاوز ارایه شد، همگی بر یک نکته تاکید داشتند: تلاش برای برانگیختن شورشی مردم به هر شکل، رخ نداد. برعکس نوعی ملی‌گرایی تازه -نه از نوع ملی‌گرایی کلاسیک- در جامعه شکل گرفت. این نوع ملی‌گرایی امروز در میان شهروندان، نیازمند مطالعه است که من آن را ملی‌گرایی متفاوت می‌نامم. با توجه به این نکته که اگر همان‌گونه که در مواضع و رسانه‌های رسمی اعلام می‌شود هدف این جنگ، مردم بوده‌اند، این سوال مطرح می‌شود که پس از پایان جنگ، چه اقداماتی برای حفظ این انسجام و مقاومت ذهنی اتخاذ شده است؟ سیاست اجتماعی مناسب برای ایرانیان به ‌خصوص شهروندان تهران چگونه باید باشد؟ آنچه قابل مشاهده است جریان‌های قوی در تلاش هستند با همان ابزار، همان روش و همان منطق گذشته -که مبنای تحلیل دشمن از مردم شده بود-حرکت کنند. این عده کماکان از هر مسیر و بهانه‌ای که شده به دنبال اقداماتی سلبی در مورد پوشش هستند که هیج اثری نداشته و به تنش و تشنج جامعه می‌انجامد. گاهی می‌اندیشم خیال این افراد تا هزینه‌ای سنگین برای جامعه و نظام به وجود نیاید، راحت نمی‌شود! اگر در این جنگ، مقاومت ذهنی مردم به اندازه مقاومت ارضی مهم بوده، ما امروز برای حفظ آن مقاومت ذهنی چه کار کرده‌ایم؟ به عنوان نمونه، در خصوص مساله اینترنت، در حالی که ۸۵ درصد مردم ایران از فیلترشکن استفاده می‌کنند، ناامنی از پلتفرم‌های داخلی حتی بیشتر رخ داده است. این چه سیاستی است که هم مردم را ناراضی می‌کند و هم حافظ امنیت نیست؟ من به جد معتقدم ایران، تهران و شهرهای پس از جنگ، به‌طور قطع، سیاست اجتماعی متفاوتی می‌طلبند. ایران و تهران، نیازمند سیاست‌های نوین هستند‌. علم مدیریت بحران به ما می‌آموزد با سیاست‌های پیش از بحران، نمی‌توان با جامعه بحران‌زده مواجه شد. علاوه بر آن، نیازمند سیاست‌های اجتماعی متناسب، سیاست‌های فرهنگی به دور از تنش‌زایی با اولویت حل مسائل زندگی روزمره مردم هستیم. اساسی‌ترین اقدام، ایجاد آرامش در جامعه و اجتناب از هرگونه تنش‌آفرینی، یک ضرورت است. باید با همکاری نهاد علم، نهادهای اجتماعی و هم‌افزایی بین آنها در جست‌وجوی راهی برای برون‌رفت از مسائل باشیم. با نشان چشم‌انداز به دنبال افق‌گشایی باشیم. این نیاز جامعه است که از میان این تلخی‌ها، باید روزنه‌هایی باز کرد.


🔻روزنامه شرق
📍 رفتار سیاسی از رقابت تا دشمنی
✍️ کیومرث اشتریان
آن‌گاه که رفتار سیاسی از رقابت به دشمنی می‌رسد، پای امر مهمی در میان است و اگر منشأ آن از اظهارات مقامات «روس و انگلیس» باشد، نشان از تلاش بیگانگان برای تسخیر آینده نظام و کشور دارد. آیا جریان اصلی فعالیت‌های سیاسی در ایران، دشمنی است یا رقابت؟ این پرسشی است که از جنبه امنیت ملی اهمیت دارد، چراکه دشمنی، واگرایی سیاسی را تشدید می‌کند و جریان‌های سیاسی را در بحران‌های سیاسی، جنگ، شورش و... به سوی پذیرش تجزیه سرزمینی متمایل می‌کند. این روزها بیش از هر چیز دشمنی‌ها پدیدار شده است. تبدیل رقابت به دشمنی معمولا آن‌گاه رخ می‌دهد که «داوری» در میان نباشد که مصالحه ایجاد کند یا دامنه نزاع را کاهش دهد. یا اینکه ممکن است یکی از طرفین احساس کند که تحولی بزرگ در راه است و می‌خواهد رقیب را از عرصه کنار بزند. تبدیل رقابت به دشمنی سبب می‌شود که جریان‌های بزرگی که بیخ گوش شما پدید آمده، از چشم بصیرت دور بماند. رقابت و دشمنی در سطح «روان‌شناسی سیاسیِ حسادت» هم قابل مطالعه است. حسد انسان را پریشان می‌کند، شامه را گمراه و دوست را دشمن می‌پندارد؛ «آن وزیرک از حسد بودش نژاد/ تا به باطل گوش و بینی باد داد». اسیدِ حسد چون به کام روح ریخته شود، همه آنچه را که از فاضلاب و گنداب است، از درون انسان بیرون می‌ریزد. عقل زائل شده و برج و باروهایی از دروغ و تهمت به سازه‌ای از باورهای شناختی تبدیل می‌شود. دنیایی هراسناک را در ذهن و دل شما از رقیب برمی‌سازد و سیاست را به دنیایی هول‌انگیز تبدیل می‌کند. دیگر هیچ‌کس و هیچ چیز را نمی‌بینید، جز رقیب را در قامت دشمنی بزرگ. حسادت به یک موتور تولید «ایدئولوژی توطئه» تبدیل می‌شود: آن‌چنان گروه و فرقه را مست و از خود بیخود می‌کند که مرز خیال و واقعیت را در هم می‌آمیزد و تبدیل به مکانیسم خودکار تولید زوال عقل می‌شود. انسان‌های باهوش گاه به‌تدریج دچار زوال عقل می‌شوند. شکست‌های انتخاباتی مزید بر علت می‌شود و موجی از حسادت ساختاری را در گروه و جناح و فرقه برمی‌انگیزد. در زیر لایه‌ای ضخیم از بهانه‌ها و جدل‌ها و ایدئولوژی‌های سیاسی، این سیل مهلک حسادت یا «عقده شکست» است که جریان دارد.
«عقده شکست» با شکست انتخاباتی متفاوت است و به آن معناست که شما پیش‌ازاین کسی را انتخاب کرده‌اید که شما را فریب داده است. اینک شما برای جبران آن شکست روانی در پی تخریب جناح پیروز هستید تا فریب‌خوردگی خود را التیام بخشید و بگویید: «دیدید! آن‌طورها هم که فکر می‌کردیم، اشتباه نکرده بودیم». از این پس ابزارها به کار می‌افتد تا آتش حسادت و دشمنی شعله‌ور شود و خانه سیاست به ویرانه‌ای از ناامنی دگرگون شود. در این میانه اگر شماری جوان احساساتی دایرمدار عرصه سیاست و رسانه شوند، دیگر کسی در امان نیست. آن‌چنان خود‌شیفته‌ هستند که لایه‌های آلوده درون خود را نمی‌بینند. زرادخانه‌ای از خشونت کلامی، خشونت تحلیلی، تهمت و دروغ با زرورق‌هایی زرین از ایدئولوژی‌ها و مقدس‌مآبی‌ها به میدان می‌آید تا دستگاه سیاست‌ورزی را به معماری کینه بیالاید. خشونت تحلیلی یعنی هرگونه عمل طرف مقابل را به خطرناک‌ترین وجه ممکن تفسیر کنیم و او را به وابستگی و جاسوسی و غرب‌زدگی یا شرق‌زدگی متهم کنیم و در پی اعدامش برآییم. فحاشی و خشونت تحلیلی نخستین کارکردی که دارد، این است که افراد فرهیخته را به حاشیه می‌راند و آنها را دچار انقراض اجتماعی و فرسایش سیاسی می‌کند؛ چون کشش ورود به چنین منازعاتی را ندارند. به‌این‌صورت، راه برای افراطیونی باز می‌شود که بی‌محابا از چنین ادبیاتی استفاده می‌کنند.
مستقل از اینکه آیا سردمداران چنین جریان‌هایی خود از حسادت رنج می‌برند یا نه، نکته این است که نمی‌توانند آنها را باز‌دارند، چون لجامی که گسیخته شود، مانند آتشی است که آتش‌افروز را به کام می‌کشد؛ هرچند موقتا به کار می‌آید و کارشان را در حذف رقیب راه می‌اندازد. جریان حسادت با جریان منافع پیوند می‌خورد. در فقره خشونت‌های کلامی و تفرقه نمی‌توان نقش سایبری‌های اسرائیلی را نادیده گرفت که در حمایت از سلطنت‌طلبان و فحاشی‌های آنان آشکار شده است. هدف این است که رقابت و به طور کلی کنشگری سیاسی را به سوی خشونت، دشمنی و در نهایت واگرایی ملی-سرزمینی سوق دهند.

با جریان‌سازی در نیروهای وابسته و پیام‌رسان‌های داخلی همین سیاست را پی می‌گیرند و با بهره‌گیری از حسد و عقده شکست، آنان را به سوی انواعی از خشونت‌های تفسیری-تحلیلی و حتی فحاشی‌هایی که اساسا جایی در میان خانواده‌های مذهبی ندارد، می‌رانند. هدف بیگانگانی که می‌خواهند آینده نظام و کشور را در دست بگیرند، این است: تبدیل رقابت به دشمنی.


🔻روزنامه رسالت
📍 استقلال سیاسی تثبیت شد استقلال اقتصادی در راه است
✍️ سیدمحمد بحرینیان
۱۳ آبان یادآور ایستادگی ملتی است که اراده کرد «خود» باشد، نه وابسته و دنباله‌رو. روزی که دانشجویان انقلابی، در اعتراض به سلطه‌طلبی آمریکا، فریاد استقلال ایران اسلامی را به گوش جهان رساندند. از آن روز تاکنون، ملت ما در مسیر استقلال سیاسی گام‌های بلند و ماندگاری برداشته است؛ دیگر هیچ قدرتی در دنیا نمی‌تواند برای مردم ایران تصمیم بگیرد یا بر اراده ملی سایه بیندازد. امروز در اوج استقلال سیاسی هستیم، اما واقعیت آن است که استقلال اقتصادی هنوز به نقطه مطلوب نرسیده است.
استقلال اقتصادی یعنی توان اداره کشور بر پایه ظرفیت‌های درونی، بدون تکیه حیاتی بر خارج. یعنی اقتصادی که با تحریم‌ها آسیب جدی نبیند، با تکانه‌های جهانی نلرزد و با قطع درآمدهای نفتی، زمین‌گیر نشود. استقلال اقتصادی به معنای قطع ارتباط با جهان نیست، بلکه به معنای قطع وابستگی است؛ یعنی اگر روزی دشمن تصمیم گرفت دریچه‌ای را ببندد، ما از مسیر دیگری حرکت کنیم.
اقتصاد ما هنوز در برخی بخش‌ها به نفت، واردات کالاهای واسطه‌ای و حتی فرهنگ مصرف خارجی وابسته است. وابستگی‌ای که گاه ریشه در ساختارها دارد و گاه در ذهن‌ها. تا زمانی که تصور کنیم «کالای خارجی بهتر است»، استقلال اقتصادی تحقق نخواهد یافت.
در سال‌های اخیر، تلاش‌های مهمی برای بومی‌سازی فناوری، حمایت از تولید داخل و گسترش تجارت با کشورهای همسو انجام شده، اما مسیر استقلال اقتصادی، نیازمند تحولی عمیق‌تر است؛ تحولی در سیاست‌گذاری، در نظام بانکی و مالیاتی، و در فرهنگ عمومی جامعه. استقلال اقتصادی بدون اصلاح الگوی مصرف، شفافیت در تولید و مقابله با رانت و قاچاق، به سرمنزل نخواهد رسید.
امروز، درحالی‌که دشمنان انقلاب از هر ابزار اقتصادی برای فشار بر ملت ایران بهره می‌برند، راه درست نه عقب‌نشینی است و نه قناعت به شعار. بلکه باید «جهاد اقتصادی» را همانند «جهاد سیاسی» به یک باور عمومی تبدیل کنیم. جوان ایرانی باید بداند که هر ابتکار، هر کارخانه کوچک و هر خدمت فناورانه، سنگری در مسیر استقلال است.
۱۳ آبان، فقط یادآور تقابل با آمریکا نیست؛ یادآور عزتی است که از خودباوری زاده شد. آن روز دانشجویان نشان دادند که می‌توان به قدرت‌های بزرگ «نه» گفت. امروز نیز نوبت آن است که همین «نه» را در عرصه اقتصاد تکرار کنیم: نه به خام‌فروشی، نه به واردات بی‌رویه، نه به اقتصاد رانتی و نفت‌محور.
استقلال سیاسی را به بهای سنگینی به دست آوردیم که البته آورده‌اش به بهایش می‌ارزید؛ حال وقت آن است که استقلال اقتصادی را نیز تحقق بخشیم. آینده ایران، در گرو اقتصادی است که بر دوش مردمش بایستد، نه بر لوله‌های نفت و تصمیم بیگانگان. این، معنای واقعی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است.


🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 ستیز و سازش در روابط بین‌الملل
✍️ غلامرضا مصدق
در روابط بین الملل باید در یک پیوستار که یک سر آن ستیز و سر دیگر آن سازش است در نوسان و حرکت بود. ستیز و سازش بی پایان حتماً به شکست یا نابودی منجر خواهد شد. سازش بی پایان نهایتاً همه داشته های یک ملت را به باد خواهد و ستیز بی پایان منجر به صرف کردن بی حد و مرز منابع و استهلاک داشته های یک ملت خواهد شد.
در قانونِ جنگلِ حاکم بر روابط بین الملل همه دولتها بجز چند دولت خیلی استثنائی، بیرحمانه در پی حداکثر کردن منافع ملی خود هستند، به ناچار در سایه چنین قانون بیرحمانه ای برای حفظ بقاء و استفاده بردن حداکثری از شرایط موجود باید با تدبیر و تیزبینی زمان شروع و پایان ستیز و سازش را درست تشخیص داد، اگر شروع و پایان زود و دیرهنگام ستیز و سازش برای ملتها فاجعه بار نباشد حتماً خسارت بار خواهد بود. تجربه های موفق و ناموفق در حرکت بر روی نمودار‌ِ ستیز و سازش در تاریخ بشر کم نیست.
قبل از انقلاب رژیم گذشته برای تحت فشار قرار دادن عراق جهت تحمیل شرایط خود بر آن کشور، جهت حل اختلافات فی مابین با حمایت گسترده از اکراد عراقی، ستیز سختی را با رژیم بعثی آغاز کرد. در نتیجه این ستیز دولت عراق در مبارزه با اکراد به ستوه آمد، به ناچار با واسطه کردن دولت الجزائر پیام مصالحه را به ایران مخابره کرد، ایران بلافاصله وارد فاز سازش شد و با دست کشیدن از حمایت اکراد همه شرایط خود را در قرارداد ۱۹۷۵ الجزائر به آن کشور تحمیل کرد.
ترامپ با بالا بردن یکباره و شدید تعرفه ها ستیز سختی را با بسیاری از کشورها شروع کرد، اما در زمانی کوتاه با همه آنها وارد فاز سازش شد و با کاهش تعرفه های بالا درصد زیادی به نرخ تعرفه های تعیین شده در دولت قبلی آمریکا اضافه کرد، اما همین آمریکا با ستیز بدهنگام و سازش دیر هنگام در ویتنام خفت بارترین شکست تاریخ را از کشوری فقیر و جهان سومی بر خود تحمیل کرد. صدام با سیاست ستیز تا دقیقه نود در اشغال کویت سر خود و رژیم بعث را به باد داد. ایران با ادامه ستیز بعد از فتح خرمشهر یک پیروزی مطلق، شیرین و بی چون و چرا را با یک پیروزی نیم بند عوض کرد. سیاستمدار زیرک و پیگیرِ حداکثر کردن منافع ملی، به موقع ستیز را شروع و با کیاست شدت و ضعف آن را تنظیم و در شرایط مناسب با سازشِ منطبق با منافع ملی به آن پایان می دهد. همانطور که گاهاستیز اقدامی در جهت منافع ملی است، همانطور هم سازش به موقع در جهت منافع ملی خواهد بود. نه ستیز باید تابو باشد و نه سازشِ منطبق با منافع ملی.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین